eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.2هزار دنبال‌کننده
876 عکس
235 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_105 سریع از سایت زدم بیرون و نشستم پشت رول... گوشیمو برداشتم و شماره آر
•{🖤🤍}•• ‌ اخمی کردم و قرصو گذاشتم رو پاش... +کدئین ضرر داره! این استامینفن ساده ست..بخور شاید بهتر شدی... عصبی قرصو چنگ زد و گرفت تو مشتش... گیج بودن و سردرگمیم تمومی نداشت... انقدر عصبی بودم که فقط دوست داشتم سر یکی داد بزنم و تمام عصبانیتمو سر یکی خالی کنم! رادین همیشه منو میفهمید... ولی منم الان متوجه شدم که دل و دماغ هیچی رو نداره... حوصله اینم نداشتم ک بخام باهاش بشینم صحبت کنم..! بدون هیچ حرفی فرمونو سمت خیابون خونه خودم چرخوندم.... دوتامون سکوت کرده بودیم.... شده بودیم مرده متحرک... تا جلوی در حیاط سکوت حکم فرما بود... ترمز دستی رو کشیدم و ماشینو خاموش کردم.... درو باز کردم و خواستم پیاده شم ک با جدیت گفت: _از اتفاق امروز نمیخام آرام چیزی بدونه! حرفی از امروز و جواب ندادنای من کلا نزن! سری تکون دادم و از ماشین پیاده شدم...ساعت ۱۰ شب بود! ثانیه و دقیقه و ساعت باهم مسابقه داشتن! زنگ رو زدم و بعداز پنج ثانیه صدای نرگس کل کوچه رو برداشت..: _بلههه؟ +هییییییش! باز کن...ماییم! صدای تقه در اومد... درو باز کردم ک رادین دستمو کشید.... _به آرام بگو بیاد پایین ....باید بریم خونه! +نرگس شام مشتی گذاشته! بیا بریم شامو بزنیم تو رگ بعدا خودم میرسونمتون! سری ب حالت تاسف تکون داد و پشت سرم اومد... کلید رو انداختم تو در و شروع کردم ب یالا گفتن ک همزمان شد با یالا گفتن رادین... تک خنده ای کردیم و وارد خونه شدیم.... آرام و نرگس طرفمون اومدن و سلام علیک کردن.. نرگس"سلام آقا رادین! رادین:..... نگاهی به رادین انداختم که خیره شده بود ب آرامی ک بغض کرده بود! طعنه ای بهش زدم و گفتم: +نرگس باتوئه ! _س...سلام نرگس خانوم! نرگس باچشمای ریز من و رادینو میپایید.. باز میخاد چ شری درست کنه خدا میدونه! +من گشنمه ! نرگس خنده الکی کرد و با حرص گفت: _مگه اینکه گشنت بشه تشیف بیاری! برین دستاتونو بشورید تا من پهن کنم سفره رو! زیرلب غر زدم.: +دختره غرغرو خدا بداد اون داماد آیندمون برسه! _چیزی گفتی؟ +نه بابا دارم ذکر میگم! _آها! بگو بگو!