eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.2هزار دنبال‌کننده
879 عکس
236 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
•{🖤🤍}•• ‌ گازی به نون بستنی زدم و خیره شدم بهش.. +آرتین! دستمال بستنی شو انداخت سطل و با دقت نگام کرد؛ _جونم! +من نگرانم! چرا نمیفهمی؟ حداقل یه خبر از خودت بده به من! چهارروزه جواب تلفن منو ندادی! نه زنگی نه پیامی! _عزیزمن! خانوم من! بانو! چرا انقدر پیله میکنی؟ خودت که میدونی من شرایطم اینجوریه؟ پس چر.. # عمو آدامش میخلی ازم؟؟ با صدای دختر بچه دوتامون برگشتیم سمتش.. _قربونت برم من عموجون! بیا ببینم... دستشو گرفت و کشوند جلوی خودش.. موهای بلند و لخت مشکیش بدجور خوشگلش کرده بود! صورت کوچولو و بانمکش لبخندی رو لبم آورد.. آرتین بوسه ای به موهاش زد و گفت: _شما چقدر خوشگلی عموجون!واسمت چیه؟ # اسمم حلماشت...اگه میشه ازم آدامش بخل..مامانم ملیض شده! باید با پول براش آمپول بخرم که زود خوب بشه! آرتین بهم ریخت و دستی روی سرش کشید.. _خوب من آدامس خیلی دوست دارم! همشو میخرم باشه؟ خنده بچگونه ای کرد و چشماش برق زد: # واقعنی میگی عمووو؟ _اره... تراول های صدی از جیبش درآورد و دستش داد: _بیا عمو .. # اینکه خیلی زیاده! _ این؟ کجاش زیاده..تازه کمم هست...این آدامسا خیلی خوشمزست! بسته آدامس رو دست آرتین داد و با لحن مهربونی گفت: # مرشی عمو...خدافظ! خیره شدیم بهش و انقدر به دختر بچه نگاه کردیم تا از دیدمون محو شد... _من یه دختر مث همین میخام. +انشاالله خدا بهت بده . برگشت سمتم و باجدیت گفت: _جدی گفتم! یه دختر مومشکی و فسقلی! مث خودت لجباز و غرغرو و دلبر. مشکی رنگ عشقه نرگس... موهای صاف و مشکی واقعا برای یه دختر بچه زیباست:) کیفمو برداشتم و انداختم رو شونم. +تموم شد؟ تاثیر گذار بود! شرمنده اما اونی که تصمیم میگیره منم! من دیرم شده خدافظ... . با کشیده شدن دستم به خودم اومدم.. # الهی بگردم! چیشده مامان... بلند شدم و با صدای گرفته لب زدم؛ +خورده بود زمین.. داشت گریه میکرد...کوچه خلوت بود گفتم بیارمش داخل اتفاقی نیوفته! _خیلی ممنونم ازتون.لطف کردین واقعا..دوساعته دارم دنبالش میگردم که یه خانومی گفت شما کمکش کردین آوردینش تو حیاط.. سری تکون دادم که تشکر کرد و رفت...