•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_191
+امام رضا؟
نمیشد من و یارم رو یدفه میطلبیدی؟
من تنها بیام؟
تنها؟
بشینم روبروی حرمت و فقط اشک بریزم؟
ازت کربلامو بخوام؟
خواسته هامو بخوام؟
امام رضا من چکارکنم؟
چجوری با خودم کنار بیام؟
چجوری بگم تموم شد و رفت؟
امام رضا درد کشیدم!
زخم خوردم!
مرحم داری؟
بیام؟
میدونم از حرمت دست خالی بیرون نمیام!
اما به امام حسین قسمت میدم!
یکاری کن آروم شم !
باصدای بوق یکسره کامیونی که از جلو داشت میومد فرمونو چرخوندم که از جاده خارج شدم وافتادم تو جاده خاکی...
سرمو گذاشتم رو فرمون که بغضم ترکید..!
همون بوق کامیون کافی بود برای شکستن بغضم و پرت شدن از افکارم:)!
نفس عمیقی کشیدم و بطری آبو از پشت برداشتم و سر کشیدم..!
استارت دوباره ای زدم و راه افتادم.!
باید از یه عابر پول نقد میگرفتم!
اما توی این جاده تاریک وترسناک هیچی پیدا نمیشه!
زل زده بودم به جاده و فکرای توسرم جونمو داشت میخورد!
_____________________
#ناشناس
تموم اتاق و تراس شده بود دود سیگار!!!
دیگه حالم از سیگار و قلیون بهم میخورد!
با صدای در سیگار تو دستمو گذاشتم تو جاسیگاری و خاموشش کردم؛
_چه خبره چه غلطی داری میکنی تو ! اوه.. اوه..
سرفه ای کرد و گفت؛
_ توکه جوون مردمو انداختی گوشه قبرستون! دیگه دردت چیه؟
باصدای گرفته و دورگه م گفتم؛
+اصل کاری کو میلاد؟ کو؟
_میاد!! اونم میاد! به موقش!
خواستم سیگار دیگه ای رو روشن کنم که اومد جلو و ازم گرفت..
پرتش کرد پایین و باعصبانیت گفت:
_داری میمیری بدبخت! بسه!
+کلی پولش بود!
_به جهنم! توهم لنگ دوقرون دوهزار...آخ آخ از گشنگی میمیری!
پوفی کشیدم و از روی صندلی بلند شدم..
از تو تراس به سختی وارد اتاقم شدم..
سردردم بیش از حد رو مخ بود !
خودمو پرت کردم رو تخت و پتورو کشیدم رو خودم..