eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.1هزار دنبال‌کننده
870 عکس
233 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
•{🖤🤍}•• ‌ _با حدس و گمان کارتو پیش نبر آرام خانوم ! تو از دل اون خبر نداری! نمیدونی چی تودلش میگذره! اما خب... دنده رو عوض کرد... _امتحانش میکنیم! نیم نگاهی انداخت و دستی رو موهاش کشید... _حامد...یا حتی رادین از تو و خودش هیچی پیش ماها نگفته! حتی اینم نگفته که باتو ازدواج کرده! +و..واقعا؟ سری تکون داد و اخمی کرد... _رادین رو خودت قانعش کن و قضیه رو براش توضیح بده! +ک..کدوم قضیه رو !؟ _خواستگاری من از تو ! ابروهام از شدت تعجب بالا پرید! چی داشت میگفت؟ +چی د..داری بلغور می...میکنی واسع خودت ! من تور..تورو مثل برادر خودم دونستم درد و دل کردم باهات ! نه ای.. _تند نرو ! این فقط یه موضوع به صورت نمادینه ! نقشه ست ! مگه نمیخای بدونی حامد دوستت داره یا نه ! سری تکون دادم واخمی کردم... _خب ! الان که رفتیم بنده جلوی خود حامد از شما خواستگاری میکنم ! +ن...نه ! نه ...شر میشه ! _نترسید ! میدونم چیکار کنم ! گوشیشو سمتم گرفت ... _بیا بارادین صحبت کن توجیحش کن! +م..میشه خودتون...باهاش ح..حرف بزنید؟ _باشه... لبخندی زدم و شیشه رو کشیدم پایین ... چه راحت به حرفام گوش کرد و راهکار داد ! از درد و دلم پشیمون نبودم! اونقدر خالی شده بودم که روحم فقط یه خواب لازم داشت...! فکر بدی هم نبود ! ایده خوبی داد ! لااقل میدونستم با خودم چند چندم ! اما استرس مگه ولم میکرد؟! اگر بلایی سر من بدبخت میاورد چی؟ تموم فکر و ذکرم درگیر حامد بود! منتظر واکنشش بودم! اگه...اگه واکنشی نشون نده چی؟؟ _خواهر پیاده شو... پیاده شدم و قدمای لرزونم رو سمت سایت کشوندم... وارد سایت شدیم که رادین به سمتم دویید.. _آرام ! بغلم کرد و زیر گوشم لب زد: _ میخای دست بزاری رو غیرتش؟ خیره شدم بهش. +راهی جز ا...این ندارم! سمت بچه ها رفتم و با سلام کوتاهی نشستم رو صندلی... نگاه خیره حامد اذیتم میکرد! نگاهی به علی انداختم که اونم خیره شده بود ب من... چشماشو باز و بسته کرد که نفس عمیقی کشیدم...