eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.1هزار دنبال‌کننده
870 عکس
233 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_271 _با حدس و گمان کارتو پیش نبر آرام خانوم ! تو از دل اون خبر نداری! ن
•{🖤🤍}•• ‌ محمد: رسول شروع کن... همه بچه ها چشم دوختن به رسول... _با توجه به مکالمه تلفنی حدادی با یکی از مهموناش مصطفی آقازاده متوجه شدم روز مهمونیشون برای ماه بعد روز پنجم فروردین افتاده! محمد: خب پس...آرام خانوم...برای پنجم آمادگی کامل داشته باشید! لبخندی زدم و سری تکون دادم.. +بله چ..چشم! محمد: خب بچه ها! بقیه توضیحات بمونه برای دوسه ساعت دیگه! الان برید درمورد مهمونایی که رسول میگه هرچی اطلاعات هست جمع کنید! بچه ها خواستن برن که باصدای علی دوباره نشستن.. علی: ببخشید یه مطلب مهمی هست! حامد بلندشد و گفت: ×تا مقدمه چینی کنی منم چندتا چایی بریزم بیام.. _نه داداش لطفا بشین میخام درحقم برادری کنی! اخمی کرد و نشست... نگاهی به من انداخت که سرمو انداختم پایین... _راستش من... از آرام خانوم میخواستم...خواستگاری کنم ! زیرچشمی به حامد نگاه کردم که صورتش از حرص قرمز شده بود! رسول : به به ! مبارکهه ! لی لی... محمد : رسول ! رسول: ام....ببخشید آقا...ذوق کردم خب ! علی: آقاحامد میشه در حقم برادری کنی من ... با صدای داد حامد چشمام باز و بسته شد... _ ببند دهن کثیفتو ! دستاش هرلحظه مشت تر میشد و ترس من بیشتر!