eitaa logo
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2هزار دنبال‌کننده
813 عکس
225 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
•{🖤🤍}•• ‌ نفس عمیقی کشیدم و سمت آشپزخونه قدم برداشتم... حرف اضافه ای زد که به روی خودم نیاوردم ! مرتیکه گربه ! طرز حرف زدنش به قدری چندش و سبک بود که فقط خدامیدونه چقدر فحش نثارش کردم ! _آرام یه سرویس کامل ۲۴ تایی باید شراب ببری !!! دندون قروچه ای کردم و مشغول چیدن جام ها روی ترولی شدم ... با بازکردن دربطری شیشه ای ‌، بوی غلیظش به بینیم خورد که جلوی بینیمو گرفتم...! +اوووف... _داری چیکار میکنی دختر؟ +نوشیدنی رو حاضر میکنم خانوم! _اوو ! چه کاربلد ! ممنونم عزیزم! سمت یخچال رفت و مشغول گشتن چیزی شد... +چی میخواین خانوم؟ _قرص مسکن میخوام! داری؟ داداشم سرش درد میکنه! +شما تشیف ببرید براتون میارم خانوم! _مرسی ! فقط سریعتر بیار دردش آروم شه! +چشم ! فقط اینکه ...داداشتون کدوم هستن؟ _همونی که تو بالکن دراز کشیده بود ! سری تکون دادم و زیرلب چشمی گفتم ... با رفتن دختره ، رادین ‌شروع به صحبت کرد... _آرام ! چهره اون پسره توی بالکن مشخص نبود! با پرنده مجبوریم شناساییش کنیم ! اما فک نکنم بشه ! تو سعیتو بکن تا بتونی شناساییش کنی ! +اوکی ... فقط ...اسم دختره چیه ؟ _ل...لادن !!! اخم کوچیکی کردم و باشه ای زیر لب گفتم... اسم آشنایی بود ! اما برام گنگ بود! نمیدونستم چی به چیه ... بی حس شده بودم و به زور ترولی رو هل دادم .. دور سالن چرخی زدم که بعداز دودیقه ، سینی خالی شد ! خوره شرابن اینا ! لبخند الکی زدم که با دیدن دختره و داداشش سریع وارد آشپزخونه شدم ... دیدی نسبت به پسره نداشتم اما ترسی به دلم رخنه کرده بود ! تموم کابینت هارو زیر و رو کردم تا بالاخره بسته قرص هارو پیدا کردم...