eitaa logo
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2.3هزار دنبال‌کننده
893 عکس
240 ویدیو
13 فایل
Live for ourselves not for showing that to others!😌🌗👀 'تنها‌خُداست‌کهِ‌می‌مانَد؛🕊️🍃 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗✨. تولــدمــــون:6مهر1402🎂 -----------------~-----------------
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_326 جیغ خفه ای کشیدم که گوشیو پرت کرد اونور و حمله ور شد سمت ماهک ! خوا
•{🖤🤍}•• ‌ آقامحمد باقدمای تند سمت رسول رفت و خیره شد به صفحه لپتاب !! سرمو تکیه دادم به دیوار و زورمو انداختم رو قفسه کتابخونه ... خسته بودم ! دلم برای آرام لک زده بود ! تموم امیدم ناامید شده بود و مطمئن بودم برای آرام اتفاقی افتاده ! ولی الان با اینکه صداشو شنیدم .. بازم دلشوره و ترس یک‌لحظه هم رهام نمیکرد ! آقامحمد نیم نگاهی بهم انداخت که یدفه نگاهش قفل شد به چشمام ! _رادین ببینمت !! بیحال نگاش کردم که پاهام سر شد و سر خوردم و نشستم رو زمین ! رسول با ضرب برگشت اما نتونست مانع افتادنم بشه ! حالم بقدری بد بود که توانایی فکر کردن و بلند شدن نداشتم ! دنیا دورسرم میچرخید و تمام فکرم رفته بود پیش حامد ! حامدی که تواین چن ساعت ، اثری ازش نبود و خودشو تو خونش حبس کرده بود ! غصه کدومشونو بخورم خدا‌؟ آرامی که قلب شکستشو تو دستش گرفته بود و رفت پی آینده نامعلومش؟ اونم با یه بچه چندماهه؟ یا حامدی که پشیمونی امونش نداده بود و فکرای دیوانگی به سرش میزد؟ صدای رسول و آقامحمد برام نامفهوم بود !! خیره بودم بهشون اما فکرم جای دیگه ای سیر میکرد !! حدس میزدم اثر قرصایی ک خورده بودم ، باشه ! بعدازاون مریضی کوفتی، اگر قرص نمیخوردم؛ شبم روز نمیشد !! با وارد شدن شوک یهویی ، روح به جسمم برگشت !!! خیره شدم به لیوان آبی ک دست رسول بود .! آقامحمد با دستمال صورتم رو خشک کرد و گفت: _رادین ! چته تو ! چیشدی ! ببین منو ! سوزش چشمام به عصبی بودنم خنجر میزد !! با حرکت یهویی آقامحمد ، ناخودآگاه اشکام شروع به ریختن کرد !!! گرمای وجودش تضاد وجود من بود !! رسول سمت لپتاب خیز برداشت و سری تکون داد !! _سیمکارت رو ردیابی نمیکنه !! از دسترس خارجه !