eitaa logo
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2هزار دنبال‌کننده
813 عکس
225 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_64 میز بزرگی روبروی ارسلان بود... اسلحه ای از توی کشوی میزش درآورد و رو
•{🖤🤍}•• ‌ افتاده بودم روی زمین و زار میزدم... خم شد و روکرد طرفم... _اینا برات درس و عبرت باشه! انگشت اشارشو زد روی سرم... _اینجا نگهشون دار! فکر نکن چون دوستت دارم پارتی بازی میکنم! نچ! ب هیچ وجه! هم تورو...هم اون داداش نامردتو یکجا میفرستم مسافرتی که دیگه برنگردین! پس هم مراقب دهنت باش! هم مراقب رادین جونت! چون میزنه به سرم ! یدفه دیدی رادین جونت دوتا بال درآورده و رفته تو آسمون! بلند شد و با قدرت گفت: خلاصه حواستو جمع کن! و مراقب خودتو داداشت باش! امیییر! # جانم آقا؟ _جون تو بدنش نمیمونه! فهمیدی؟ # چشم آقا! دوتا گوریل اومدن طرفم که جیغ زدم.. +بیشرفاااااا ولم کنین! ارسلان خیلی نامردی! عوضی! بمیری ایشاللهههههه! جییییغ... با دیدن پسر جوونی که غرق در خون بود حالم بدشد... دوتا گوریل افتادن به جونم و هرچی در توان داشتن ، خالی کردن رو من! دیگه جونی برام‌نمونده بود! به حرف آقاشون گوش کرده بودن! تمام بدنم‌کوفته شده بود... توان جیغ زدنو نداشتم..... چشمام خسته بود...آروم روی هم گذاشتم که به خواب عمیقی فرو رفتم... _____________________________ چشمامو باز کردم که دیدم رادین عصبی و نگران اسممو صدا میزنه... نگاهی به دوروبرم انداختم که متوجه شدم تویه پارکیم... سرم تو بغل رادین بود... _آرام! حرف بزن! آرام گریه نکن! کل صورتم خیس شده بود! به سختی نشستم و پریدم بغل رادین... رادین همه کسم بود! الان میفهمم که چقدر حس خواهر برادریمون قویه! چقدر همدیگرو دوست داریم! من‌جونمم حاضر بودم بدم تا رادین چیزیش نشه! ای کاش رادین‌میفهمید چرا حرف نمیزنم.. کاش....