eitaa logo
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
2هزار دنبال‌کننده
815 عکس
228 ویدیو
13 فایل
. Live for ourselves not for showing that to others!🍓👀 تبلیغـاتمــون🌾: @Tablighat_Deli گپ‌ناشناس‌: @Nashenas_Deli [دلــاࢪامــ]؟آرامــش‌دهنده‌ی‌قلب💗🌗. لااقل۲۴ساعت‌بمون چنلو بهت ‌ثابت کنم😂🚶. از6مهر1402برای‌پرواز‌به‌سوی‌هدفات‌کنارتم🌥🎀 .
مشاهده در ایتا
دانلود
" دلـاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• ‌#قلم_N #part_93 سمت میز دونفره ای رفت ... _بفرمایید! نشستم روبروی حامد... دوتامون گو
•{🖤🤍}•• ‌ سریع دستمال کاغذی برداشتم و دوردهنمو پاک کردم... عرق شرم از کمرم شره کرد... بدجور آبروم رفت! خنده ای بلند کرد... سرمو انداختم پایین ... _خوبه حالا توام! ... بخوام توضیح واضح بدم... خب... من دوستت دارم! سرمو با شدت آوردم بالا! چی شنیدم؟ من خواب بودم یا بیدار؟ نگاه عمیقی به حامد کردم! زل زده بود به جعبه دستمال کاغذی روی میز! پیشونیش خیس بود! +چ..چ..چی؟ دستمالی برداشت و روی پیشونیشو پاک کرد... _م..من! ..‌. باورم نمیشد! همسایه قدیمی... رفیق شفیق رادین! از من خوشش میومد! _اگر اجازه بدید...من ازتون خواستگاری کنم! مظلومانه خیره شده بود... آخه بزغاله الان خواستگاری کردی دیگه! این دیگه اجازه میخاد؟ دلم‌نیومد ردش کنم! +م..من..باید فکر کنم! _اشکالی نداره! من تا هروقت که بگی منتظر میمونم! این بشر خیلی مظلوم بود! +میشه بریم؟ _بله حتما! سریع پاشدم و سمت در حرکت کردم... نگاهی به دور و بر انداختم ... نفسم لحظه ای قطع شد! با دیدن راننده ماشین مشکی رنگی که جلوی در کافه بود ترس به وجودم تزریق شد....! نگاه بدی کرد وپورخندی زد و با سرعت ازم دور شد... توی یک صدم ثانیه از دیدم خارج شد... خودمو به سختی به ماشین رسوندم ! درو باز کردم و نشستم ... بدجور ترسیده بودم! ولم نمیکرد! اون همه جا بود! حواسش به همه چی هست! مثل جن همه جا ظاهر میشد! وقتی منو تعقیب میکنه یعنی ....رادین هم!.... با فکر رادین بغض بدی تو گلوم جا خوش کرد! حامد بعداز۳ .۴ دیقه اومد... پرسشگرانه بهم نگاه میکرد...وقتی دید محل نمیدم استارت زد و راه افتاد... نفس عمیقی کشیدم... سعی کردم فراموش کنم! دوست داشتم درمورد آیندم فکر کنم! آینده ای که قرار بود با حامد بسازم! حامد پسر خوب و منطقی بود! بهش عادت داشتم و خیلی باهاش راحت بودم! اندازه رادین دوسش داشتم! بخام شخصیتشو بگم...خوب... مسئولیت پذیر!مهربون! خوش قلب!از همه مهمتر خوشتیپ! با فکر خودم خندم گرفت!.... ...همچی بدم نمیومد ازش...راضی بودم! ولی... ممکن بود رادین قبول نکنه!