" دلاࢪامــ ᴅᴇʟᴀʀᴀᴍ "
•{#قشاع🖤🤍}•• #قلم_N #part_98 بعدازاینکهحسابکردم،سمت ماشین قدم برداشتم... سوار شدم و خواستم استا
•{#قشاع🖤🤍}••
#قلم_N
#part_99
+عیبابا....خوابه دیگه...خبر نمیکنه...
شالشو مرتب کرد...
+بریم؟
_بله!بریم...
پیاده شدیم ...
کلید رو انداختم ب قفل ...
+بفرمایید...
_مچکرم...
وارد راهرو شدیم...
آرام داشت از پله ها میرفت بالا ک گفتم:
+آرام خانوم آسانسور داره ها!
خندم گرفته بود...
نچی گفت ک وارد آسانسور شدیم...
خواب آلود بود...خودشم متوجه کاراش نبود...
_نچ...پس کی میرسیم...؟ طبقه چندمین مگه؟
+طبقه سوم! الان میرسیم..
تا اینو گفتم در باز شد...
+بفرمایید...
_آخیش...
احساس کردم از آسانسور میترسه...
تا در باز شد پرید بیرون..
این دختر خیلی سم بود..
مخصوصا الان ک بدجور خوابش میاد...
جلو در خونه وایستادم و در زدم...
.............
.....
# کیهههههه؟
زیرلب گفتم:
+نگا توروخدا...انگار دهاته...
آرام خندش گرفته بود...
زدم زیر خنده ک اونم خندید...
یاد شعری افتادم که دلم لرزید....
<دردوچالگونهاتدنیایمنجامیشود...عاشقدنیایخویشملحظهخندیدنت:)>
لبخندی زدم که نرگس درو باز کرد..
# جیییییییییییییغعغغغغ
+علیک سلام!
بدون توجه به من پرید بغل آرام...
تقریبا دودیقه جلو در بودیم...
نرگس ول نمیکرد!
+خواهر من اجازه میدی بیایمتو یانه؟
_آخخخخ ببخشیددددد آراااام نفسسسس! بیا توووو...
+منم که....
_برو باباااا...دوروزه منو ول کردی رفتی! خونه رات نمیدم...
خواستم چیزی بگم ک درو محکم بست...
باز چشش افتاد به آرام...
صدای قهقه آرام لبخندی رو لبم آورد...
گوشمو چسبوندم به در...
_بابا گناه دارع بیچاره خسته س!
# ولش کننننن جمع جمعِ دخترونس...
_ برو بابا...
صدای قدمای آرام سمت در ذوقی تو دلم آورد...
# آراااام بخدا درو باز کنی میزنم از وسط نصفت میکنم!
ای توروحت دختر! من اینو میکشمش...
ناامید سوار آسانسور شدمو ماشینو روشن کردم و سمت خیابون حرکت کردم...
باید وسیله میگرفتم برا خونه...
باید به آرام خوش بگذره.....
هرچی باشه مهمونه....:)
_____________________________