°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_277 _آخه لعنتي برو با هم سطح خودت تو اين پرايد كوفتي دنبال چي ميگر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_278
مشت آرومي به بازوش زدم و با يه اخم ساختگي گفتم:
_فعلا كه شما با سانتافه افتاده بودين دنبال همين پرايد بنده!
و با حالت خاصي چشم ازش گرفتم كه سرش و خم كرد و تو گوشم گفت:
_خب راننده ي پرايد از دور دل ميبرد منم فكر كردم خبريه!
و دوباره صاف ايستاد كه پونه با خنده نگاهش و بين من و عماد چرخوند و حالا من دست به سينه گفتم:
_و اومدي جلو و ديدي كه راننده خيلي خوشگلتر از اونيكه كه فكر ميكني!
شونه اي بالا انداخت و خنديد:
_خب البته واسه نظر توام احترام قائلم!
و با حالت دلربايي دستي توي موهاش كشيد كه چشم ازش گرفتم و گفتم:
_اگه مزاحمتتون تموم شد ما بريم؟!
سري به نشونه تاسف واسم تكون داد:
_اشتباه از منه كه ميخواستم واسه ناهار دعوتتون كنم!
و نفسش و فوت كرد تو صورتم كه پونه قبل از من جواب داد:
_اتفاقا ماهم خيلي گشنه ايم استا...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
گاهی ❣
عجیب آرامشم ❣
را به " تو " مدیونم😍😘💕❣💕
#عاشقتمتاابدنفسم😘❤️
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
نمیدونم "تا ابد" ،❣
تا کجا میشه و❣
تا چه وقت میشه، ❣
ولی من تا ابد دوستت دارم 😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_278 مشت آرومي به بازوش زدم و با يه اخم ساختگي گفتم: _فعلا كه شما
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_279
اما هنوز حرفش تموم نشده بود كه محكم با آرنج كوبيدم تو شكمش و گفتم:
_آره ما اصلا گشنمون نيست
و لبخند دندون نمايِ مسخره اي زدم كه عماد زرنگ نه تنها گولم و نخورد بلكه با ديدن پونه كه حالا شكمش و گرفته بود و خبريم از سكسكه هاش نبود گفت:
_ولي فكر كنم اين دانشجوي من خيلي گشنشه!
و به مثل من لبخند ضايع اي زد كه گفتم:
_تو نميخواد نگران باشي الان زنگ ميزنم نامزدش مياد جمعش ميكنه
و با آرامش به پونه نگاه كردم كه با صدايي كه از ته چاه بيرون ميومد گفت:
_ولي اونكه الان تهران نيست!
و بخاطر شدت ضربه سرفه اي كرد كه عماد به ماشينش اشاره كرد:
_به هرحال من دلم نمياد تو اين حال و اينجوري گشنه ولتون كنم بهتره بريم يه ناهار بخوريم
چپ چپ نگاهش كردم:
_خودمون ميريم!
كه حالا عماد لب و لوچش آويزون شد و گفت:
_يعني الان هيچ جوره نفهميدي من دلم ميخواد ناهار و باهم باشيم؟
و همين حرف عماد براي انفجار من و پونه از شدت خنده كافي بود...
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
noтнιng lιĸe yoυr
looĸ coмғorтed мe!
هیچـي مثـل نـگاهت ❣
بہ مـن آرامـش نمیـده . .😍💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
تا آخر عمرم ❣
عشقت رو بغل می گیرم ؛❣
اون لحظه ای که دستامون جداشه ،❣
بدون که آروم دارم میمیرم 😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_279 اما هنوز حرفش تموم نشده بود كه محكم با آرنج كوبيدم تو شكمش و
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_280
بعد از اتمام خنده هامون شونه اي بالا انداختم و گفتم:
_خيلي خب تو برو ماهم پشت سرت ميايم
كه عماد با لب و لوچه آويزون باشه اي گفت و خواست بره سمت ماشينش كه پونه گفت
_نه نه توهم با استاد برو من ماشين و ميارم!
و چشمكي زد كه حالا لبخند رضايت بخشي هم روي لباي عماد نشست:
_از اولشم ميدونستم دانشجوي باهوشي هستي!
و بي اينكه مهلتي بده دست من و گرفت و حالا من بودم كه پشت سر عماد كشونده ميشدم و اما سرم به طرفم پونه اي بود كه داشت از خنده وا ميرفت
_آروم برونيا!دقيقا پشت سرمون بيا گم نشي...ديگه نسپارم پونه
كه بين خنده هاش دستش و به نشونه ي باشه بالا آورده بود و حالا پس از كش و قوس هاي فراوان من توي ماشين عماد بودم و داشتيم راهي ميشديم!
سرم و تكيه دادم به صندلي و گفتم:
_خستم...خسته!
كه با خنده قلقلكم داد:
_يعني بريم خونه؟!
كه اصلا خنده بخاطر قلقلك و فراموش كردم و سيخ نشدم سرجام:
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
+یه آرزوع؟❣
-تُ❣
+یه حسع خوب؟❣
-تُ❣
+زندگیت؟❣
-تُ❣
+تنها دلخوشیت ؟❣
-تُ❣
-سهمت از دنیا ؟❣
-تُ😍😘💕❣💕
┄•●❥ @Cafe_Lave ❣
°•♡کافهعشق♡•°
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼🌼🌼 🌸🌸🌸🌸 🌼🌼🌼 🌸🌸 🌼 #پارت_280 بعد از اتمام خنده هامون شونه اي بالا انداختم و گفتم: _خيلي خب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼
🌸🌸
🌼
#پارت_281
_ آره ولي نه خونه شما!
و چشم و ابرويي براش اومدم كه باز شيطنتش گل كرد و دستي روي بدنم كشيد:
_يعني خونه شما خاليه و بريم اونجا؟
و مستانه خنديد كه مشتي به بازوش زدم
_نخيرم...نخير!
كه صداي خنده هاش بالاتر رفت و نيشگوني از يه جاي حساس گرفت و بعد دستش و كشيد كه 'آخ'ي گفتم:
_دردم گرفت وحشي
كه شونه اي بالا انداخت
_خب كم كم بايد عادت كني!
چشمام و باز و بسته كردم و گفتم:
_به چي؟
و با خنده ادامه دادم:
_لابد به خشن بودنت!
كه سرش و به نشونه ي تاييد به بالا و پايين تكون داد:
_دقيقا
و بعد از پيچيدن توي خيابون ديگه ادامه داد:
_اون دفعه چون ترسيده بودي گفتم كه شوخيه،اما تو بايد بدوني كه من هيچ شوخي اي ندارم و يه مرد كاملا خشنم!
و زل زد بهم كه لبام مثل يه خط صاف شد
_خب منم شوخي كردم كه دوست دارم زنت شم و در واقع هيچ علاقه اي به ازدواج باهات ندارم
و لبخند حرص دراري زدم كه در عين ناباوري يهو زد رو ترمز و يه دفعه صداي دلخراش يه تصادف! آب دهنم و به سختي قورت دادم و گفتم:
_پشت سانتافه...
كه عماد به مثل من آب دهنش و با صدا قورت داد و جواب داد رفت!
🌸
🌼🌼
🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼
🌸🌸🌸🌸🌸
🌼🌼🌼🌼🌼🌼