eitaa logo
°•♡‌کافه‌عشق♡•°
6.7هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
348 ویدیو
1 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💕💕💕💕💕 💕💕💕💕💕 💕💕💕💕 💕💕💕 💕💕 💕 🥰 _منم دیگه حوصله ادا درآوردنت و ندارم، خستم از اینکه جلوی بقیه باهام خوبی و وقتی باهمیم طوری رفتار میکنی که انگار ازم بیزاری! گذرا نگاهم کرد و بعد چشم دوخت به مسیر پیش رو: _الان فقط به این فکر کن که چه غذایی سفارش بدیم، ببین چه دسری مدنظرته، راستی دسته گلت روهم باید انتخاب کنی و چند تا کار دیگه هم هست که مامان یادم انداخت! حالا که نمیخواست درباره خودمون حرفی بزنیم،حالا که داشت موضوع رو عوض میکرد دیگه پی ماجرارو نگرفتم، هنوز هم نیاز به زمان بود، فقط یه کم دیگه باید صبر میکردم و بعد از این مدت برای معین راهی نمیموند ، هیچ راهی الا فراموشی جانا! مشغول جمع و جور کردن لباس هام بودم، دیگه چیزی تا برگشتنمون به ایران نمونده بود و باید همه چیز و جمع و جور میکردم، باید کمدهارو از لباسهای خودم و مامان خالی میکردم، وسایل هامون و جمع میکردم و و بعد از آخرین مراجعه مامان به پزشک معالجش میتونستیم به ایران برگردیم و بعد از این مامان هرازگاهی تو تهران پیش یه دکتر متخصص میرفت و ما نتیجه هربار معاینه اش توسط پزشک ایرانی رو برای جراحش میفرستادیم...