eitaa logo
۱۴۰۲/۷/۱۵طوفان الاقصی،۲۶فروردین۱۴۰۳وعده صادق)
40 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
7.7هزار ویدیو
14 فایل
🌹﷽🌹فَاِذا كانَ عُمْري مَرْتَعاً لِلشَّيْطانِ فَاَقْبِضْنِي اِلَيْكَ، قَبْلَ اَنْ يَسْبِقَ مَقْتُكَ اِلَيَّ، اَوْ يَسْتَحْكِمَ غَضَبُكَ عَلَيَّ و هرگاه عمر من چراگاه شيطان شد جانم را بگير پيش از آنكه خشم تو بر من سبقت جويد يا غضبت درباره من محقق گردد.
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃شفای عالم میزبانان زائران اربعین، حسابی مهمانشان را شرمنده می‌کنند؛ از بس که برایشان سنگ تمام می‌گذارند. سفره که پهن می‌کنند به قدری غذا می‌گذارند که زائر سیر سیر شود و از سر سفره بلند شود. آقا! من می‌دانم که تو کم‌خوراکی؛ ولی اگر میزبانت شدم، بگذار چند برابر آنچه می‌خوری در برابرت بگذارم. من به غذایی که به دهان تو متبرک شده محتاجم. مگر نمی‌گویند ته ماندۀ غذای مؤمن شفاست؟ و آیا روی زمین از تو مؤمن‌تر کسی هست؟ پس بگذار با ته ماندۀ‌ غذایت، خودم شفا پیدا کنم و بانی شفای مردم گرفتار شوم. ته ماندۀ غذای تو،‌ شفای دردهای جسم و جان ماست. ما همه غرق دردیم و محتاج درمان، و چه دارویی لذیذتر و شیرین‌تر از ته ماندۀ غذای تو؟! شبت بخیر شفای عالم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃حضرت بهشت وای که اگر روزی میزبانت شوم در مسیر زیارت اربعین! دنیا و آخرت را دو دستی اگر پیشکشم کنند، یک لحظه از میزبانی تو را در قبالش نمی‌دهم. بهشت لحظه‌هایی است که در خدمت تو هستم، دیگر بهشت‌تر از این لحظه‌ها مگر وجود دارد که بخواهم به وصالش بیندیشم؟ آقا! وقتی میهمانم شدی،‌ سفره که برایت پهن کردم، شروع به خوردن که کردی، اجازه بده بایستم و تماشایت کنم. می‌دانم که نگاه کردن به صورت کسی که در حال خوردن است کراهت دارد؛‌ ولی مگر می‌شود تو مهمانم باشی و من لحظه‌ای از خیره شدن به تو باز بمانم؟ من از وقتی که مهمانم می‌شوی، در اضطراب رفتن تو خواهم بود؛ پس بگذار از همۀ لحظه‌های بودنت، خوشه‌های نگاه به رخسارت را بچینم. من با این نگاه‌ها می‌خواهم تا ابد در بهشت چشمانت زندگی کنم. شبت بخیر حضرت بهشت! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃جان و دلم یک روز می‌روم در مسیر زائران اربعین، خانه‌ای می‌خرم به این امید که شبی میزبان تو در آن خانه باشم. روی در و دیوار خانه‌ام پرچم یاحسین می‌زنم طوری که چشمت به هر کجا از خانه‌ام که افتاد، عکس نام حسین در آینه نگاهت منعکس شود. روضه‌خوان به خانه‌ام می‌آورم که هر وقت دلت گرفت،‌ برایت روضه بخواند؛‌ هر روضه‌ای که تو خواستی و هر طور که دلت خواست، بخواند. اما آقا!‌ صبح که شد، چگونه تو را بدرقه کنم؟ مگر می‌شود شبی میزبان تو بود و صبح از تو دل کَند؟ من آن شب تا به صبح می‌نشینم و رو به آسمان نگاه می‌کنم و التماس می‌کنم که آفتاب دیرتر از همیشه به آسمان بیاید. به او خواهم گفت خورشیدی در خانۀ من طلوع کرده و نیازی نیست که او به آسمان بیاید. اگر خورشید راضی نشد که دیرتر بیاید و نتوانستم تو را راضی کنم که دیرتر بروی،‌ وقتی که رفتی خودم از دنیا می‌روم. دل کندن تو، مساوی با جان کندن است، شک ندارم. شبت بخیر جان و دلم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
ما از زیارت اربعین، ظاهری را دیده‌ایم و واله و حیران شده‌ایم. اگر کسی به حقیقت این زیارت دست پیدا کند،‌ چه می‌شود؟ ما را با خودت در این زیارت بزرگ همراه کن تا شاید بتوانیم از حرکات و سکناتت، از رفتار و گفتارت کمی از حقیقت اربعین را بچشیم. گمان نمی‌کنم کسی به حقیقت اربعین برسد و لحظه‌ای برای زودتر رسیدن زمان ظهورت لب از دعا فرو بندد. کاش توفیق همراهی با تو را در همین اربعین پیدا می‌کردیم! شبت بخیر حقیقت اربعین! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
روزی که تو رفتی پشت پردۀ غیبت چند نفر در این عالم نفسشان بند آمد و مردند؟ چند نفر زبانشان بند آمد و لال شدند؟ چند نفر بهتشان زد و از همه چیز بریدند؟ چند نفر ناله‌شان دل فرشته‌ها را ریش ریش کرد؟ چند نفر لب به غذا نزدند و آب ننوشیدند؟ یعنی تو رفتی و عالم رفتنت را به تماشا نشست؟ و قبرستان‌ها در روز رفتن تو مرده‌های بیشتری به خودشان ندیدند؟ می‌شود باور کرد؟ نکند من هم اگر آن روز بودم زنده می‌ماندم و نمی‌مردم؟ حتّی دوست ندارم خیالش از ذهنم عبور کند. بگذار خدا را شکر کنم که روز رفتنت به دنیا نیامده بودم. ولی حالا هر چه‌قدر هم که بد باشم خیال بی‌تو بودن مرگ را مجسّم می‌کند در برابرم. من بی‌تو یعنی من بی‌زندگی. آقا! به رفتن تو و نمردن آدم‌ها که فکر می‌کنم آتش می‌گیرم برای غربتت شبت بخیر مرد غریب خدا! https://eitaa.com/abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
بیا امشب با هم قراری بگذاریم: من قول می‌دهم در اربعین دلم را از دست دنیا دربیاورم و تو هم قول بده که دلم را از دست من بگیری و نگهداری پیش خودت. حتی اگر من التماس کردم و به ضجه افتادم، دلم را به دستم نده که من اهل سالم نگه داشتن این دل نیستم. من دلم را می‌سپارم به تو که کسی بهتر از تو نگهدارش نیست. آقا! می‌شود درخواست دیگری از تو داشته باشم؟ با تو راحت نباشم، با چه کسی راحت باشم؟ کاش خودت دلم را از دست دنیا در می‌آوردی؟ من مرد جنگ با دنیا نیستم. شبت بخیر دنیا و آخرتم! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
‏«هلابیکم یا زوار الحسین» خوش آمدِ آشنایی برای ما زائران اربعین است که دنیایی از خاطره‌ها را برایمان مرور می‌کند. این جمله، یک خوش آمدگویی ساده نیست، دفتر قطوری از خاطره‌های زنده است. دلم می‌گوید تو هم در سرتاسر مَشّایه ایستاده‌ای و به زائران جدت خوش آمد می‌گویی. کاش به یکی از شب‌بخیرهایم جواب داده بودی تا لحنت را می‌شناختم. خوش به حال کسی که از «هلابیکم» گفتنِ تو خاطره دارد! آقا! می‌شود امسال مرا به یک «هلابیکم یا زوار الحسین» مهمان کنی؟! بگذار اربعین امسالم، با شنیدن صدای تو رنگ دیگری به خود بگیرد. باشد؟ شبت بخیر میزبان زائران حسین! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🍃حضرت دریا باز هم انتظار باز هم منتظر و باز هم اثبات این که من منتظرت نیستم. سال‌هاست که تنها زندگی می‌کند پیرمردی که از دار دنیا جز همین خانه نه چیزی دارد و نه کسی. کسی نیست در خانه‌اش را بکوبد و سلامی نثارش کند و حالی از او بپرسد. ولی عجیب منتظر کوبیده شدن این درِ کهنه است. از دلیل انتظار شیرینش می‌پرسم، می‌گوید: چند سال پیش جوانمردی در خانه‌ام را به صدا درآورد. اوّلش گمان کردم باد است زیرا در این چند سال غربت بارها باد مرا فریب داده بود. امّا صدا صدای در بود این بار: کوبیدن دستی به لطافت،‌ روی در. رفتم و در را باز کردم. جوانمردی بود لبخند به لب که نمی‌شناختمش. اوّلش فکر کردم که اشتباه آمده امّا بعد که اجازۀ ورد ‌خواست فهمیدم که اشتباه می‌کنم او به سراغ من آمده. بردمش داخل. خانه‌ام بوی مرگ می‌ داد. دو سه روزی در کنارم بود. خانه‌ام را رنگ زندگی داد و رفت. آمدنش امیدی را زنده کرد در دلم که هیچ گاه از میان نمی‌رود. منتظر خودش هستم ولی گمانم این است که اگر او آمد حتماً باز هم خودش یا اگر نه کسی دیگر خواهد آمد. من و آن پیرمرد فرقمان با هم چیست؟ و چرا من به اندازۀ دل آن پیرمرد طعم انتظار را نچشیده‌ام تو که بیشتر از آن جوانمرد حق به گردنم داری و او اگر دو سه روزی محبّت کرد و رفت تو هر دم به من محبّت می‌کنی. یک روز پیدا می‌کنم پاسخ این معمّا را: چرا با این که غرق محبّت توام باز هم فراموشت می‌کنم. من از خودم خسته‌ام قربان دل‌دریایی‌ات تو چه طور مرا تحمّل می‌کنی آقا! شبت بخیر حضرت دریا! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
کار اربعین از دنیا کندن میزبان و میهمان است. میزبان از هر چه دارد می‌گذرد تا به مهمان سخت نگذرد و میهمان از راحتی‌هایش می‌گذرد و رنج سفر را بر خویش هموار می‌کند تا از زیارت جا نماند. از دنیا کنده شدن تا وقتی تجربه نشده، مایۀ حسرت نیست؛ ولی وقتی چشیده می‌شود،‌ بانی دنیایی از حسرت می‌شود: کاش همیشه از دنیا دل کنده باشیم! آقا! می‌شود خودت بند دل ما را از دنیا بکَنی و برای عمری خیالمان را از هر چه محبت دنیاست آسوده کنی؟! آخرش ما را به قعر می‌برد حب دنیایی که سرسلسلۀ همۀ خطاهاست! ما را از حب دنیا نجات بده. شبت بخیر حضرت منجی! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
زندگی وقتی معنا می‌یابد که خرج راه عشق شود و عشق وقتی معنا می‌یابد که تو معشوق باشی. ما وقتی که عاشق نیستیم، در اوج بیهودگی نفس می‌کشیم و توهم عاشقی داریم اگر معشوقی جز تو را برای خویش انتخاب کرده باشیم. ما از زندگی فاصلۀ زیادی داریم و برای رسیدن به آن راهی جز عشق تو نداریم. برای عاشق شدن باید خودمان را کنار بگذاریم و فقط به تو و دلخواه تو فکر کنیم؛ اما عجیب نفس‌پرور شده‌ایم و در مقابل خواسته‌های نفسانی خویش ضعیف و تسلیمیم. تا بردۀ نفسیم خبری از عشق نیست و از زندگی محرومیم. آقا! ما را از بند نفس نجات بده تا طعم زندگی را بچشیم. شبت بخیر حقیقت زندگی! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌃 | در مـیـان نــعــرۀ مــســتــانــۀ ظـالـمـان و نــالــۀ دلخراش مظلومان، در میـان گلوله‌هایی که از تـفـنـگ ظـالـمان بیرون می‌آید و قطره‌های خونی که از مظلومان روی زمین می‌ریزد، در مـیـان پـول‌هـایـی کـه ظـالـمـان خـرج کـشـتن مـظـلـومـان مـی‌کـنـنـد و پـول‌هـایـی کـه مـردم غـیـور خـرج کـمـک بـه مـظلومان می‌کنند، در میان قدم‌های ظالمانی که پیکر مظلومان را پـایـمـال مـی‌کـنـنـد و گـام‌هـای مظلومانی کـه اسـتـوار بـه سـوی حـق بـرداشـتـه می‌شود،‌ در مـیـان این همه ظلم و ظالم و مظلوم، تـنـهـا فـکـر کـردن بـه تـو و آمـدن تـوسـت کـه دل را آرام مـی‌کند. آقا! می‌شود بگویی کی‌می‌آیی؟ دنیا بدون تو همیشه‌پاییز است. زودتر بیا و بهار کن عالم را. شبت بخیر بهار دل‌ها! @abbasivaladi
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🌃 | شبت بخیر فرمانده! 🥀دیشب عاشقانت با تو چه نجوایی کردند که جواز فدا کردن جانشان را امضا کردی. بگو آقا زیرا من هم می‌خواهم با زبان آنها به تو التماس کنم. 🥀 آنها سال‌ها جان‌شان را کف دست گرفته بودند به سوی تو، اما تو شهادت‌شان را امضا نمی‌کردی. شب و روز به دنبال شهادت دویدند تا این که دیشب پای برگۀ شهادتشان را امضا کردی. 🥀 من به حال چنین عاشقانی غبطه می‌خورم؛ کسانی که عمری در رکاب تو سربازی می‌کنند و شب و روز منتظر فرصت جان دادن برای تو هستند؛ اما تو سال‌ها دست نگه می‌داری و در پیری شهادتشان را امضا می‌کنی. 🥀 چه شهادت زیبایی! خوش به سعادت‌شان! یعنی می‌شود یک روز من هم سرباز تو شوم و این گونه جانم را فدای تو کنم!؟ 🥀 شبت بخیر فرمانده! @abbasivaladi