eitaa logo
چشماتُ ببند :)
2.1هزار دنبال‌کننده
289 عکس
96 ویدیو
2 فایل
خداوند فرشته‌ای دارد؛ که هر روز بانگ میزند: بزایید برای مُردن! فراهم آورید برای نابود‌شدن و بسازید برای ویران شدن.... نهج البلاغه حکمت ۱۳۲ #عادت‌کنیدکه‌عادت‌نکنید. @az_del_bego گروه جهادیمون :) @sabeqon تبادل نه! چون دل ها رو نمیشه تبادل کرد :)
مشاهده در ایتا
دانلود
بنى‌اسراييل قوم موسى، هنگامى كه خواستند تا در شهرها جاى بگيرند و شنيدند كه بايد با اين قدرت‌هاى مسلّط‍‌ بجنگند و با آن‌ها درگير شوند، كنار كشيدند و به موسى گفتند: «فَاذْهَب انْتَ‌ وَ رَبُّكَ‌ فَقاتِلا انّا هيهنا قاعِدُونَ‌»، تو با خداى خودت برويد؛ پس بجنگيد، ما در همين جا نشسته‌ايم! راستى، چه كسى بايد ضعف‌هايش و كسرى‌هايش تأمين شود و تقويت شود؟ چه كسى بايد در فاصله‌ى تولّد و مرگ،به رشد و كمالش برسد؟ چه كسى بايد ترس و بخل و ضعف را از دل و دستش بتكاند؟ اين‌ها مى‌گويند ما در همين جا در كنار اين همه ضعف و ذلّت مى‌نشينيم، تو و خداى خودت كارها را عهده‌دار شويد! آيا اين حرف، معقول و منطقى و درست و به جاست‌؟ هيچ‌گاه خدا،باج بى‌كارى و تنبلى ما را نمى‌دهد! کتاب نامه های بلوغ صفحه ۱۰۷
چشماتُ ببند :)
#عین_صاد بنى‌اسراييل قوم موسى، هنگامى كه خواستند تا در شهرها جاى بگيرند و شنيدند كه بايد با اين قد
دنبال لقمه ی راحتیم! دوست داریم دراز بکشیم و حضرت جبرائیل و بقیه ی فرشته ها بیان بادمون بزنن، به جامون کار کنن، اجاره خونه مون رو بدن، حقمون رو از ظالم بگیرن و... چرا این توقع رو داریم؟ چون فکر میکنیم آدم خوبی هستیم و حقمونه که کل هستی جلومون خم و راست بشن... ماها تنبل تربیت شدیم و حتی با تنبلی دین داری میکنیم! از مقیاس شخصیش گرفته که با صلوات و نذر و دعا درس پاس میکنیم تا مقیاس حکومتیش که با خام فروشی روزگار میگذرونیم!(سیاست دولت های غرب گرا)
آقا امیرالمومنین(علیه‌السلام): در آغاز خود را بپوشانيد، و در پايانش آن را دريابيد، زيرا با بدن‌ها همان کاری را ميكند كه با برگ درختان خواهد كرد، آغازش مي‌سوزاند، و پايانش مي‌روياند! | نهج‌البلاغه،حکمت۱۲۸ |
ساعت ۱۱ شب بود توی قرارگاه نشسته بودیم و حرف می زدیم، صحبت از اراده انسان بود یه نفر پرسید: برای تقویت اراده چیکار باید کرد؟ مثلا اگر كسی بخواد شب ها كمتر بخوابه یا هر ساعتی كه خواست بیدار بشه، چیکار باید بکنه؟ شهید بروجردی هم تو جمع ما بود جواب دادن: هر كس آیه آخر سوره كهف رو قبل از خواب بخونه، هر ساعتی كه بخواد ، از خواب بیدار میشه حرفش برامون جالب بود تصمیم گرفتم این مطلب رو همون شب امتحان كنم آیه رو چند بار خوندم و خوابیدم صبح بیدار شدم، اوایل اذان بود شهید بروجردی رو دیدم كه زودتر از من بلند شده بود و به نماز ایستاده بود نمازش رو كه تمام كرد، گفت: مگه شما دیشب آیه آخر سوره كهف را نخوندی؟ گفتم: چرا! گفت: پس چرا خواب موندی؟ گفتم: تصمیم داشتم اول اذان بیدار بشم، كه شدم، چطور مگه؟ گفت: آخه من فكر كردم میخواید برای نماز شب بیدار بشید گفته او كنایه از این داشت كه چرا برای نماز شب بیدار نشدم تو دلم غوغایی به پا شد، خیس عرق شدم و شرمنده این همه بزرگی و جوانمردی ایشون... خاطره سردار غلامرضا جلالی
در دیاری که در اون نیست کسی یار کسی کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
چشماتُ ببند :)
در اندرون منِ خسته دل ندانم کیست . . . که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
از باغ می ‌برند چراغانی ‌ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ‌ات کنند
پوشانده ‌اند صبح تو را ابرهای تار تنها به این بهانه که بارانی ‌ات کنند
یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می ‌برند که زندانی ‌ات کنند
ای گل گمان مکن به شب جشن می ‌روی شاید به خاک مرده ‌ای ارزانی ‌ات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست از نقطه ‌ای بترس که شیطانی ‌ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست گاهی بهانه ‌ای است که قربانی ‌ات کنند
معلوم نیست کیو عبادت کردی، که لذت نبردی ازش. هم آبرو دین رو برا بقیه میبری، هم خودت چیزی گیرت نمیاد! این چه خداییه که تو حسش نمیکنی؟ بابا طرف یه دوست از جنس مخالف پیدا می‌کنه، گُل میندازه صورتش، یعنی این خدای تو انقدر کم اثر تر از یه رفاقت با جنس مخالفه؟ جمعش کن این خدا پرستی رو، کُشتی مارو. | استاد پناهیان |
هر شب از طریق خواب، در عوالمی از برزخ می‌رویم که اختیار هیچ کدامش دست ما نیست، با این حال، این همه از مرگ غافلیم. | حاج آقا بهجت |
چشماتُ ببند :)
نوای بیکلام آرامش نصیبتون :)
با مردم‌ِ شب‌دیده به دیدن نرسیدیم تا صبح دمی هم به دمیدن نرسیدیم
کالیم که سرسبز دل از شاخه بریدیم تا حادثه‌ی سرخِ رسیدن نرسیدیم
خون‌خورده‌ی دردیم و چراغانی‌ِ گل‌کرده‌ی باغیم و به چیدن نرسیدیم
زین هیزمِ تر هیچ ندیدیم به جز دود شمعیم که تا شعله‌کشیدن نرسیدیم
خونیم و تپیدیم به تاب و تبِ تردید اشکیم و به مژگانِ چکیدن نرسیدیم
بادیم که آواره دویدیم به هر سوی اما چو نسیمی به وزیدن نرسیدیم
یک عمر دویدیم و لبِ چشمه رسیدیم خشکید و به یک جرعه چشیدن نرسیدیم...