eitaa logo
🌸 دختــران چــادری 🌸
157.6هزار دنبال‌کننده
30هزار عکس
19.1هزار ویدیو
287 فایل
گفتیـم در دنیایی کـه از هر طـرف بــه ارزشهـایــمـان میتـازنـد شـاید بتـوانیم قـطـره ای بـاران باشیم در این شوره زار مردمان آخرآلزمان و مــا هــم مــدل زنــدگـیـمـان روش بودنمـان و زیبـایـی آرمـانهـا و دانسته هایمان را زمزمه کنیم . . . . . @adv_clad_girls
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 دختــران چــادری 🌸
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_ام 💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید
✍️ 💠 تمام تن و بدنم در هم شکست، وحشتزده چرخیدم و از آنچه دیدم سقف اتاق بر سرم کوبیده شد. عدنان کنار دیوار روی زمین نشسته بود، یک دستش از شانه غرق خون و با دست دیگرش اسلحه را سمتم نشانه رفته بود. صورت سبزه و لاغرش در تاریکی اتاق از شدت عرق برق می‌زد و با چشمانی به رویم می‌خندید. دیگر نه کابوسی بود که امید بیداری بکشم و نه حیدری که نجاتم دهد، خارج از شهر در این دشت با عدنان در یک خانه گرفتار شده و صدایم به کسی نمی‌رسید. 💠 پاهایم سُست شده بود و فقط می‌خواستم فرار کنم که با همان سُستی به سمت در دویدم و رگبار جیغم را در گلو خفه کرد. مسیرم را تا مقابل در به گلوله بست تا جرأت نکنم قدمی دیگر بردارم و من از وحشت فقط جیغ می‌زدم. دوباره گلنگدن را کشید، اسلحه را به سمتم گرفت و با صدایی خفه کرد :«یه بار دیگه جیغ بزنی می‌کُشمت!» 💠 از نگاه نحسش نجاست می‌چکید و می‌دیدم برای تصاحبم لَه‌لَه می‌زند که نفسم بند آمد. قدم‌هایم را روی زمین عقب می‌کشیدم تا فرار کنم و در این راه فراری نبود که پشتم به دیوار خورد و قلبم از تپش افتاد. از درماندگی‌ام لذت می‌برد و رمقی برای حرکت نداشت که تکیه به دیوار به خندید و طعنه زد :«خیلی برا نجات پسرعموت عجله داشتی! فکر نمی‌کردم انقدر زود برسی!» 💠 با همان دست زخمی‌اش به زحمت موبایل حیدر را از جیبش درآورد و سادگی‌ام را به رخم کشید :«با پسرعموت کاری کردم که خودت بیای پیشم!» پشتم به دیوار مانده و دیگر نفسی برایم نمانده بود که لیز خوردم و روی زمین زانو زدم. می‌دید تمام تنم از می‌لرزد و حتی صدای به هم خوردن دندان‌هایم را می‌شنید که با صدای بلند خندید و اشکم را به ریشخند گرفت :«پس پسرعموت کجاست بیاد نجاتت بده؟» 💠 به هوای حضور حیدر اینهمه وحشت را تحمل کرده بودم و حالا در دهان این بودم که نگاهم از پا در آمد و او با خنده‌ای چندش‌آور خبر داد :«زیادی اومدی جلو! دیگه تا خط راهی نیس!» همانطور که روی زمین بود، بدن کثیفش را کمی جلوتر کشید و می‌دیدم می‌خواهد به سمتم بیاید که رعشه گرفتم، حتی گردن و گلویم طوری می‌لرزید که نفسم به زحمت بالا می‌آمد و دیگر بین من و فاصله‌ای نبود. 💠 دسته اسلحه را روی زمین عصا می‌کرد تا بتواند خودش را جلو بکشد و دوباره به سمتم نشانه می‌رفت تا تکان نخورم. همانطور که جلو می‌آمد، با نگاه بدن لرزانم را تماشا می‌کرد و چشمش به ساکم افتاد که سر به سر حال خرابم گذاشت :«واسه پسرعموت چی اوردی؟» و با همان جانی که به تنش نمانده بود، به چنگ آوردن این غنیمت قیمتی مستش کرده بود که دوباره خندید و مسخره کرد :«مگه تو چیزی هم پیدا میشه؟» 💠 صورت تیره‌اش از شدت خونریزی زرد شده بود، سفیدی چشمان زشتش به سرخی می‌زد و نگاه هیزش در صورتم فرو می‌رفت. دیگر به یک قدمی‌ام رسیده بود، بوی تعفن لباسش حالم را به هم زد و نمی‌دانستم چرا مرگم نمی‌رسد که مستقیم نگاهم کرد و حرفی زد که دنیا روی سرم خراب شد :«پسرعموت رو خودم بریدم!» احساس کردم بریده شد که نفس‌هایم به خس‌خس افتاد و دیگر نه نفس که جانم از گلو بالا آمد. اسلحه را رو به صورتم گرفت و خواست دست زخمی‌اش را به سمتم بلند کند که از درد سرشانه صورتش در هم رفت و عربده کشید. 💠 چشمان ریزش را روی هم فشار می‌داد و کابوس سر بریده حیدر دوباره در برابر چشمانم جان گرفته بود که دستم را داخل ساک بردم. من با حیدر عهد بسته بودم باشم، ولی دیگر حیدری در میان نبود و باید اسیر هوس این بعثی می‌شدم که نارنجک را با دستم لمس کردم. عباس برای چنین روزی این را به من سپرد و ضامنش را نشانم داده بود که صدای انفجاری تنم را تکان داد. عدنان وحشتزده روی کمرش چرخید تا ببیند چه خبر شده و من از فرصت پیش آمده نارنجک را از ساک بیرون کشیدم. 💠 انگار باران و گلوله بر سر منطقه می‌بارید که زمین زیر پایمان می‌جوشید و در و دیوار خانه به شدت می‌لرزید. عدنان مسیرِ آمده را دوباره روی زمین خزید تا خودش را به در برساند و ببیند چه خبر شده و باز در هر قدم به سمتم می‌چرخید و با اسلحه تهدیدم می‌کرد تکان نخورم. چشمان پریشان عباس یادم آمد، لحن نگران حیدر و دلشوره‌های عمو، برای من می‌تپید و حالا همه شده بودند که انگشتم به سمت ضامن نارنجک رفت و زیر لب اشهدم را خواندم... ✍️نویسنده:
. . چه شد که از محمد حسین حافظ قران به کودکان اینستاگرامی آرایش کرده که مجبورند برقصند و مانکن باشند تا مورد اقبال مردم قرار بگیرند رسیدیم ؟! 🆔 @Clad_girls
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بانو۶.mp3
10.7M
🔴📢 / توجه 👆👆👆 🎖از این فایل صوتی داریم 📚 بخشی از کتاب زندگانی بانوی ایرانی 🆔 @Clad_girls
هدایت شده از چادرانه🖤🇵🇸
را از دست ندهيد؛ ولو دو ركعت هم اگر ميتوانيد نماز (نافله شب) بخوانيد. 🌱 در اين زمانه هم كه به بركت موبايل و تلويزيون و... اكثر مردم تا نيمه شب مشغول و سرگرم هستند! 🌱 سحر ها را ضايع نكنيم، اگر نماز مستحبي هم نخوانديم، حداقل ده مرتبه " يا ارحم الرّاحمين" بگوييم! اگر آن را هم انجام ندادي اقلاً رو به قبله بنشين و بگو:" سبحان الله والحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر" 🌱 اگر در چند سحر با جانت اين جمله را بگويي، عالمت عوض ميشود. استاد فاطمی نیا 🌸🌸 @chadorane
💌 توی حال روزه‌داری یه چیزایی رو بهتر حس می‌کنم . مثلا نعمت‌هایی بهم ساده و با محبت دادی و ⛅ من حواسم به بودنشون نبود . اصلا همین محبتت... چقدر وقت نماز، یا با همین لب‌های تشنه بودن با تو برام، خوب و شیرینه 💜 . حالا از قلبم بشنو : 💫 . خدای خوبم من هر روز بیشتر از قبل نیاز دارم به کمکت، به لطف بینهایت؛ پس به حق مهربونیت، دستم رو بگیر . . . 🌸🍃 . . 📗
📢 💠تندخوانی (تحدیر) جزء سوم قرآن کریم 🎙با صدای استاد معتز آقایی ⏱ سی دقیقه فقط وقتتون رو میگیره👌 @Clad_girls 👇👇👇👇
4_5857025611402313858.mp3
24.19M
💠 (تندخوانی) جزء سوم قرآن کریم 🎙با صوت استاد معتز آقایی ⏱زمان : 33دقیقه http://eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🌹🌷🌹🌷🌹🌷🌹 اولـش چــادرے نبـود امـا تـا میگفتـی دلـش میلــرزید.... مـی دآنی.. بعضــی هــا در همین دنیـا میشوند🌸 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 @clad_girls
🌸 دختــران چــادری 🌸
🔴 🧔🏻 در حقیقت بسیاری از ما تصور می‌كنیم كه حجاب و پوشش فقط مخصوص زنان است و با شنیدن كلمه «حجاب» ذهنمان سریع به چادر منتقل می‌شود اما اینطور نیست. آقایان هم ‌باید در پوشش خود باید و نبایدهایی را رعایت كنند. در احكام شرعی دین ما، ‌بر مرد پوشاندن سر و گردن و صورت و دست‌ها تا جایی كه معمولاً نمی‌پوشانند لازم نیست. خب پس پوشاندن بقیه نقاط بدن توسط مردان در مقابل دیگران یك تكلیف شرعی است. در روایتی از معصومین(ع) هم داریم كه حیا ۱۰ جزء دارد، ۹ جزء آن در زنان است و یك جزء در مردان؛ در واقع زنان هستند كه بار اصلی حیا و عفت را در جامعه به دوش دارند اما این دلیل نمی‌شود كه موضوع حجاب مردانه و وظایف آقایان در این زمینه نادیده گرفته شود. قرآن كریم پیش از آنكه به زنان دستور پوشش و رعایت حجاب داده باشد به مردان امر كرده كه حجابی در مقابل چشمانشان قرار دهند. خداوند در آیه ۳۰ سوره نور می‌فرمایند: «به مؤمنان بگو چشم‌های خود را (از نگاه به نامحرمان) فرو گیرند و عفاف خود را حفظ كنند.» 📛 مردان چه بپوشند؟ چه نپوشند؟ اغلب لباس‌ها و شلوارهای تنگ، شلوارهای جین پاره و چاك‌چاك، تی‌شرت‌های آستین‌حلقه‌ای منقش به انواع و اقسام تصاویر نامتعارف و غیراخلاقی، شلوارهایی با فاق خیلی كوتاه یا خیلی بلند، لباس‌هایی با یقه‌های بسیار برهنه‌تر از حد معمول و... نمونه‌هایی از لباس‌هایی هستند كه مردان باید حواسشان باشد كه‌ مصداق لباس‌هایی نباشند كه شرع در مورد پوشیدن آنها حكم به احتیاط داده است. ⛔️ طلا ممنوع یك مورد كه مردان باید درخصوص پوشش رعایت كنند استفاده‌نكردن از انگشتر، گردنبند، ساعت یا هرچیز دیگر از جنس طلا است. به‌طور كلی پوشیدن چیزی از جنس طلا برای مردان در هیچ حالی جایز نیست و نماز با آن هم بنا بر احتیاط واجب، باطل است. درضمن پوشیدن لباس‌های زنانه توسط مردان هم جایز نیست. . از بس گفتین همش از احکام خانوما نگو... بفرمایید اینم گوشه یی از احکام پوشش در آقایون . . . ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔴 عضو شوید ⇩⇩⇩ 🌸 eitaa.com/joinchat/3093102592Cc9d364a057