eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
66 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 امام صادق (ع) : 🔹قبل از اینکه دشمن اعتقاد نوجوان را به غارت ببرد، به او معارف دین را بیاموز 📚ميزان الحكمة ج ۱۳،ص 508 🌐 @Dastan
هدایت شده از 💕 مادرانه 💕
توصیه های اساتید و کارشناسان تربیتی در زمینه ی فرزندپروری، تغذیه کودک، ایده ی بازی و سرگرمی، نکات مفید در زمینه بارداری و شیردهی 👇👇👇 http://eitaa.ir/joinchat/368640000C926aa9c60f
🚶🚶🚶🚶🚶🚶 یک زوج در اوایل 60 سالگی، در یک رستوران دنج رمانتیک سی و پنجمین سالگرد ازدواجشان را جشن گرفته بودند. یک زن جادوگر😈 که از آنجا می گذشت وارد رستوران شد و سر میز آنها رفت و گفت: آه شما زوجی مثال زدنی هستید و درتمام این مدت به هم وفادار موندید ، برای همین هرکدام از شما می تواند آرزویی کند و من با کمک دانشی که دارم آن را بر آورده کنم! خانم گفت: وای خدای من! من می خواهم به همراه همسر عزیزم، دور دنیا سفر کنم. جادوگر وردی خواند و ناگهان :دو بلیط خطوط مسافربری قطر ایرویز در دستان زن ظاهر شد. حالا نوبت آقا بود تا آرزو کند، چند لحظه فکر کرد و گفت: خب، همسرم تو خیلی مهربانی اما چنین موقعیتی فقط یک بار در زندگی آدم پیش میآید ، بنابراین، خیلی متاسفم عزیزم ولی آرزوی من اینه که همسری 30 سال جوانتر از خودم داشته باشم. خانم و زن جادوگر واقعا جا خوردند ولی چه میشد کرد؟ زن جادوگر وردی خواند و ناگهان: آقا 92 ساله شد 😝😝😝😝 @Dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 در مواجه با موانع زندگی گاهی اوقات نیازی به سخت رکاب زدن نیست... فقط کافی است کمی انعطاف و هوشمندی از خود نشان دهید! @dastan
🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸🐸 قورباغه توی کلاس ورجه ورجه می‌کرد. آقای افتخاری گفت: قاسم! این قورباغه را از کلاس بینداز بیرون قاسم گفت: آقا اجازه؟ ما از قورباغه می‌ترسیم آقای افتخاری گفت: ساسان! تو این قورباغه را بینداز بیرون ساسان گفت: آقا اجازه؟ ما هم می‌ترسیم آقای افتخاری گفت: بچه ها! کی از قورباغه نمی‌ترسد؟ من گفتم: آقا اجازه؟ ما نمی‌ترسیم آقای افتخاری گفت: کیف و کتابت را بردار از کلاس برو بیرون. گمان می‌کنم که محمود مَرا لو داده باشد؛ و گرنه آقای افتخاری از کجا می‌دانست که من قورباغه را به کلاس آوردم؟! منوچهر احترامی 🌐 @dastan
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 از فرصت هایمان بهترین استفاده را ببریم 🌿🌿🌿 هر روز با داستان های آموزنده مهمان شماییم 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
✂️✂️✂️✂️✂️ آرایشگر دختر فرعون، خدا پرست بود. روزی در حالی که سر دختر فرعون را شانه می کرد، شانه از دستش افتاد، آن را برداشت و نام خدا را بر زبان آورد. دختر فرعون گفت: آیا جز پدر من، خدای دیگری داری؟ آرایشگر کفت: خدای من و خدای پدر تو و خدای آسمان ها و زمین، خدای یگانه است که شریکی ندارد. دختر برخاست و گریه کنان نزد پدر رفت. فرعون گفت: چرا گریه می کنی؟ دختر گفت: آرایشگر گفته است که خدای من و خدای تو و خدای آسمان ها و زمین یکی است. فرعون، آرایشگر را احضار کرد و گفت: اگر از این گفتار بازنگری تو را هلاک می کنم! آرایشگر از توحید باز نگشت. فرعون دستور داد او را چهار میخ کردند و با میخ ها بر زمین دوختند و مار و عقرب بر سینه اش گذاشتند. فرعون گفت: از دینت باز گرد! اما او نپذیرفت. فرعون دستور داد دختر بزرگ او را روی سینه اش سر بریدند؛ ولی او از توحید باز نگشت. دختر شیر خواره ای داشت، او را نیز آوردند و روی سینه اش سر بریدند؛ اما دست از دین خود برنداشت و سپس خود آن زن با ایمان را به قتل رساندند داستان های کشف الاسرار495 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 @Dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 من کنت مولاه فهذا علي مولاه 🔴 جناب آقای حاج احمد یغمائیان نقل کردند: روزی به آقای مجتهدی عرض کردم، آیا این عید نوروزی که اینقدر مردم به آن توجّه دارند و به خاطرش مسرورند و لباس نو می پوشند، فلسفه ای هم دارد؟ ایشان فرمودند : بله آقاجان، روز عید غدیر که نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم حضرت مولا علی علیه السلام را به جانشینی خود معرفی کردند، مصادف بوده است با روز جمعه ای که اول فروردین بوده است. کتاب لاله ای از ملکوت جلد اول صفحه ۱۸۸ 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 @Dastan
🐅🐅🐅🐅🐅🐅🐅🐅🐅 🚶مردی به دهی رفت. شیپور اسرار آمیزی بهمراه داشت که نوارهای قرمز و زرد و دانه های بلور و استخوانهای جانوران از آن آویخته بود. مرد گفت : خاصیت شیپور من اینست که ببر ها را فراری میدهد. اگر هر روز دستمزدی بمن بدهید ، هر روز شیپور میزنم و این جانوران وحشتناک دیگر حمله نمیکنند و هیچکس را نمیخورند......!!! اهالی ده از فکر حمله ی بک جانور درنده بوحشت افتادند و پیشنهاد مرد تازه وارد را پذیرفتند. @Dastan سالها بهمین ترتیب گذشت ، صاحب شیپور ثروتمند شد و قصر بزرگی برای خودش ساخت. یک روز صبح پسرکی از آنجا گذشت و پرسید : این قصر مال کیست....؟ وقتی داستان را شنید ، تصمیم گرفت نزد مرد برود و با او صحبت کند. وقتی او را دید گفت : میگویند شما شیپوری دارید که ببر ها را فراری میدهد...!!! اما ما که در کشورمان ببر نداریم....!!! همان موقع ، مرد تمام اهالی ده را جمع کرد و از پسرک خواست آنچه را که گفته بود ، تکرار کند. بعد فریاد زد : خوب شنیدید چه گفت ...؟ این دلیل محکمی بر خاصیت شیپور من است.......!!! @Dastan
🍷🍷🍷🍷🍷🍷 تجزیه و ترکیب ! روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟…. بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! بهلول گفت: این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی! 〰〰〰〰〰〰〰 @Dastan
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 مي‌گويند در کشور ژاپن مرد ميليونري زندگي مي‌کرد که از درد چشم خواب بچشم نداشت و براي مداواي چشم دردش انواع قرصها را خورده و آمپولها را بخود تزريق کرده بود اما نتيجه چنداني نگرفته بود.   وي پس از مشاوره فراوان با پزشکان و متخصصان زياد درمان درد خود را مراجعه به يک راهب مقدس و شناخته شده مي‌بيند  وي به راهب مراجعه مي‌کند و راهب نيز پس از معاينه وي به او پيشنهاد کرد .... که مدتي به هيچ رنگي بجز رنگ سبز نگاه نکند.  وي پس از بازگشت از نزد راهب به تمام مستخدمين خود دستور ميدهد با خريد بشکه‌هاي رنگ سبز تمام خانه را با سبز رنگ‌آميزي کند.  همينطور تمام اسباب و اثاثيه خانه را با همين رنگ عوض مي‌کند.  پس از مدتي رنگ ماشين ، ست لباس اعضاي خانواده و مستخدمين و هر آنچه به چشم مي‌آيد را به رنگ سبز و ترکيبات آن تغيير مي‌دهد و البته چشم دردش هم تسکين مي‌يابد.  بعد از مدتي مرد ميليونر براي تشکر از راهب وي را به منزلش دعوت مي نمايد.  راهب وقتي به محضر بيمارش مي‌رسد از او مي پرسد آيا چشم دردش تسکين يافته؟  مرد ثروتمند نيز تشکر کرده و مي‌گويد :" بله . اما اين گرانترين مداوايي بود که تاکنون داشته."  مرد راهب با تعجب به بيمارش مي‌گويد بالعکس اين ارزانترين نسخه‌اي بوده که تاکنون تجويز کرده‌ام.  براي مداواي چشم دردتان، تنها کافي بود عينکي با شيشه سبز خريداري کنيد و هيچ نيازي به اين همه مخارج نبود.  براي اين کار نمي‌تواني تمام دنيا را تغيير دهي، بلکه با تغيير چشم اندازت (نگرش) مي‌تواني دنيا را به کام خود درآوري.  تغيير دنيا کار احمقانه اي است اما تغيير چشم‌اندازمان (نگرش) ارزان‌ترين و موثرترين روش مي‌باشد. 🐸🐸🐸🐸🐸🐸 @Dastan
پادشاهی از حکیمی طلب نصیحت کرد حکیم گفت: از تو مسئله ای پرسم بی نفاق جواب می گویی؟ زر را دوست تر داری یا خصم را؟ گفت: زر را گفت: چون است که آن را که دوست تر میداری اینجا میگذاری و آنچه دوست نمیداری با خود میبری؟ پادشاه بگریست و گفت: نیکو پند دادی... @Dastan
روزی سگی در پی آهویی می دوید، آهو روی عقب کرد و گفت: ای سگ رنج بیهوده به خود راه مده که به من نخواهی رسید زیرا که تو در پی استخوان می دوی و من در پی جان و طالب استخوان هرگز به طالب جان نمی رسد. @Dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐💐💐💐💐💐 امشب دلم لبریز احساسی جدید است آقا غلامت در دو عالم روسفید است ذکر قنوتم «یا جواد ٱلاجودین» شد دادی مرادم را اگر این دل مرید است میلاد امام جوادعلیه السلام مبارک 👇👇👇 @Dastan
مناظره  🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 مجلس مناظره ای راه انداختند . بزرگترین دانشمندشان را دعوت كردند. امام جواد علیه السلام را هم همینطور. همه كه جمع شدند یحی بن اكثم بلند شد. مجلس ساكت شد. پرسید :"اگر كسی برای مراسم حج محرم شده باشد و شكاری را بكشد تكلیفش چیست؟" امام جواب داد:" این شخص زن است یا مرد؟ بزرگ است یا بچه؟ آزاد است یا بنده؟ كارش عمدی بوده یا نه؟ حالا چی، پشیمان شده؟ حجش عمره بوده است یا واجب؟ شكار پرنده بوده یا نه؟ *** همه شان ساكت شده بودند از شنیدن حالت های مساله رنگ صورتهای شان مثل گچ سفید شده بود. فهمیدند كه شكست خورده اند 💐💐💐💐 @Dastan
داشتم از تو می نوشتم... http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💠رسول اکـرم ص: هر کس یک روز از ماه رجب را با قصد قربت روزه بگیرد، خداوند، بین او و جهنم هفتاد خندق به عنوان مانع قرار می دهد #ماه_رجب ✨با ما باشید در 👇 ✒️ @Dastan
دوستان عزیزم الهی امشب هر چی خوبیه و خوشبختیه خدای مهربون براتون رقم بزنه کلبه هاتون از محبت گرم باشه و آرامش مهمون همیشگی خونه‌هاتون شبتون بخیر و درپناه خدا ❤️ @Dastan
پرسیدند: فرق کریم با جواد در چیست؟ فرمودند: از شخص کریم همینکه درخواست کنید به شما عنایت می‌کند ولی «جواد» خود به دنبال سائل می‌گردد تا به او عطا کند... 💐💐💐💐💐💐💐 میلاد امام جواد علیه السلام مبارک 🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸 @Dastan
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌿🌿 محمد بن ابي العلاء مي گويد: شنيدم يحيي بن اكثم چنين مي گفت: روزي از امام جواد عليه السلام مسائل مختلفي را سؤال كردم و همه را پاسخ داد. به حضرت گفتم: به خدا سوگند! مي خواهم چيزي را از شما بپرسم، ولي شرم مي كنم. امام فرمود: «أنا أخبرك قبل أن تسألني، تسألني عن الامام»؛ بدون آن كه تو سؤال كني من پاسخ مي دهم. مي خواهي بپرسي امام كيست؟ گفتم: آري، به خدا سوگند! سؤال من همين است. حضرت فرمود: امام منم. عرض كردم: نشانه اي بر اين ادعا داريد؟ در اين هنگام عصايي كه در دست آن حضرت بود، به سخن آمد و گفت: او مولاي من و امام زمان و حجت خدا است. «فكان في يده عصا، فنطقت فقالت انه مولاي امام هذا الزمان و هو الحجة». كافي،ج1،ص353 ☎️ @Dastan
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🍂🍃 شیفته خوشگل ها نشد 🌺🌺🌺 محمّد بن ریّان - که یکی از علاقه مندان به ائمّه اطهار علیهم السلام است - حکایت کند : ماءمون - خلیفه عبّاسی - در طیّ حکومت خویش ، نیرنگ و حیله های بسیاری به کار گرفت تا شاید بتواند امام محمّد تقی علیه السلام را در جامعه بدنام و تضعیف کند . لیکن او هرگز به هدف شوم خود دست نیافت ، به این جهت نیرنگ و حیله ای دیگر در پیش گرفت . روزی به ماءمورین خود دستور داد تا امام جواد علیه السلام را احضار نمایند؛ و از طرفی دیگر نیز دویست کنیز زیبا را دستور داد تا خود را آرایش کردند و به دست هر یک ظرفی از جواهرات داد ، که هنگام نشستن حضرت جوادالا ئمّه علیه السلام در جایگاه مخصوص خود ، بیایند و حضرت را متوجّه خود سازند . وقتی مجلس مهیّا شد و زن ها با آن شیوه و شکل خاصّ وارد شدند ، حضرت کوچک ترین توجّهی به آن ها نکرد . چند روزی بعد از آن ، ماءمون شخصی به نام مخارق - که نوازنده و خواننده و به عبارت دیگر دلقک بود و ریش بسیار بلندی داشت - را به حضور خود فرا خواند . @Dastan هنگامی که مخارق نزد ماءمون قرار گرفت او را مخاطب قرار داد و گفت : ای خلیفه ! هر مشکلی را که در رابطه با مسائل دنیوی داشته باشی ، حلّ خواهم کرد . و سپس آمد و در مقابل امام محمّد جواد علیه السلام نشست و ناگهان نعره ای کشید ، که تمام اهل منزل اطراف او جمع شدند و او مشغول نوازندگی و ساز و آواز شد . آن مجلس ساعتی به همین منوال سپری گشت ؛ و حضرت بدون کم ترین توجّهی سر مبارک خویش را پائین انداخته بود و کوچک ترین نگاه و اعتنائی به آن ها نمی کرد . پس نگاهی غضبناک به آن دلقک نوازنده نمود و سپس با آوای بلند او را مخاطب قرار داد و فرمود : ( اتّق اللّه یا ذالعثنون ) از خدا بترس ؛ و تقوای الهی را رعایت نما . ناگهان وسیله موسیقی که در دست مخارق بود از دستش بر زمین افتاد و هر دو دستش نیز خشک شد؛ و دیگر قادر به حرکت دادن دست هایش نبود . و با همین حالت شرمندگی از آن مجلس ، و از حضور افراد خارج گشت ؛ و به همین شکل - فلج و بیچاره - باقی ماند تا به هلاکت رسید و از دنیا رفت . و چون ماءمون علّت آن را از خود مخارق ، جویا شد ، که چگونه به چنین بلائی گرفتار شد ؟ مخارق در جواب ماءمون گفت : آن هنگامی که ابوجعفر ، محمّد جواد علیه السلام فریادی بر من زد ، ناگهان چنان لرزه ای بر اندام من افتاد که دیگر چیزی نفهمیدم ؛ و در همان لحظه ، دست هایم از حرکت باز ایستاد؛ و در چنین حالتی قرار گرفتم @Dastan إ ثبات الهداة : ج 3 ، ص 332 ، ح 7 مدینة المعاجز : ج 7 ، ص 303 ، ح 32
دزدی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود ودعایی نیز پیوست آن بود... آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟ گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ،مال او را حفظ میکند ... من دزد مال او هستم، نه دزد دین او... اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن مال، خللی می یافت ، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است. @Dastan