فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
حضرت زهرا «سلاماللهعلیها» جلوهی تامّ اسم جامع خداست!
بطوریکه تمام تاریخ بطور یکپارچه در «این وجود» مدیریت و ربوبیت شده و میشود، تا به مقصد «حکومت صالحان» برسد.
✘ اصلاً این اتفاق به چه معناست و چگونه رخ میدهد؟
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#هیچ_راه_فراری_جز_لبه_پرتگاه_رودخانه_نداشتیم!
🌷یک روز بعدازظهر زمستان سال ۱۳۶۱ از سربالایی با تجهیزات کامل عبور میکردیم که وسط کوچه ۳ نفر از منزلی بیرون آمدند و شروع به تیراندازی کردند. ما پشت سر آنها بودیم و در جلوی آنها؛ بالای کوچه چهار نفر از خواهران بسیجی به طرف سپاه میآمدند. ضد انقلاب یکی از آنها را زخمی کرد. ما هم بیجواب نگذاشتیم و با تیر یکی از آنها کشته شد. یک نفر را به طرف سپاه فرستادیم تا کمک بیاورد و ما خواهران را به اجبار داخل یکی از منازل نزدیک بردیم و نگهبانی دادیم.
🌷بلافاصله نیروی کمکی آمد و ما را نجات داد. با نیروهای کمکی رفتیم و درب آن منزل گروهک را زدیم. خون زیادی در کوچه و جلوی درب بر زمین ریخته بود. درب را خانمی باز کرد. گفتیم بگو بیرون بیایند. گفت: کسی اینجا نیست گفتیم: پس این همه خون چیست جلوی در خانه شما؟ اظهار داشت: گوسفند کشتهایم باور ندارید بیایید داخل. چون داخل چند نفر مسلح بودند مسئول ما اجازه ورود نداد و برگشتیم. در اسفند ماه همان سال بنده به گردان ضربت جندالله سپاه سقز منتقل شدم.
🌷بعدازظهر روز سوم برف خیلی زیادی باریده بود. ۲ گروهان جهت عملیات پاکسازی به یکی از روستاهای جنوب شرقی سقز عازم شدیم. ما را سوار تویوتا نمودند. بعد از چند کیلومتر به علت برف زیاد توان حرکت از ماشینها گرفته شد. ناچار با چند دستگاه تراکتور ما را سوار تریلر آنها نمودند و به محل درگیری رسیدیم. ابتدا ما آنها را از روستا بیرون و به ارتفاعات عقب بردیم. نزدیک غروب در یک هوای خیلی سرد جنگ برعکس شد و آنها ما را به داخل کوچههای روستا کشاندند. ما منطقه را....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🏴🏴وصاياى حضرت زهرا سلام الله علیها
حضرت زهراء مظلومه عليها السلام ، آن سرور زنان در آخرين لحظات عمر خود، به همسرش اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام خطاب كرد و چنين اظهار نمود:
يا علىّ! تو خود گواهى كه در دوران زندگى از من دروغ و خيانتى سر نزده است ، در تمام مسائل و جريانات گوناگون زندگى ، من با تو مخالفتى نداشته ام ، بلكه هميشه در تمام لحظات سعى كرده ام كه يار و ياور تو بوده باشم .
اكنون از تو مى خواهم ، چنانچه بعد از من خواستى همسرى برگزينى ، اءمامه دختر خواهرم را انتخاب نمائى ، كه او براى فرزندانم چون مادرى دلسوز و مهربان است .
تابوتى برايم تهيّه كنيد و جنازه ام را درون آن قرار دهيد تا هنگام تشييع ، بدنم پنهان و پوشيده باشد و حجم بدنم مورد ديد افراد و توجّه نامحرمان قرار نگيرد.
هنگامى كه شب فرا رسيد و افراد، در خانه هاى خود خوابيدند، جنازه ام را حمل و تشييع كنيد، تا اشخاصى كه بر من ظلم كردند و حقّ ما را غصب نمودند، در تشييع جنازه ام شركت نكنند، چون كه آنان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند.
اجازه ندهيد، آن هائى كه بر ما ظلم كرده اند و كسانى كه تابع ايشان شده اند بر جنازه من نماز بخوانند.
سپس افزود: اى پسر عمو! وقتى روح از بدنم خارج شد و خواستى مرا غسل دهى ، بدنم را برهنه منما، چون كه من خود را شسته ام .
و مرا پس از غسل ، از باقيمانده حُنوط پدرم ، رسول اللّه صلّلى اللّه عليه و آله ، حُنوط كن .
و خودت به همراه ديگر نزديكان و ياران باوفا، نماز را بر جنازه ام اقامه كنيد.
و آن گاه بدون آگاهى و اطّلاع ديگران ، مرا در محلّى مخفى ، دفن نمائيد تا آن كه محلّ دفنم نيز، از نامحرمان و غاصبان و ظالمان پنهان و مستور باشد.
و ضمن آن كه هيچ يك از آن هائى كه بر من و تو ظلم كردند نبايد در مراسم دفن من شركت كنند، محل قبرم نيز مخفى باشد.
📚بحارالا نوار: ج 43، ص 191، ح 20، فاطمة الزّهراء عليها السلام : ص 337 340 و اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 321
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🏴🔆عروج ملكوتى يا پرواز نجاتبخش
امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:
هنگامى كه رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله رحلت نمود، دو چيز گرانبها را در بين امّت خود به عنوان امانت قرار داد، كه يكى قرآن و ديگرى عترت و اهل بيتش عليهم السلام بود.
پس از آن به نقل از فاطمه زهراء عليها السلام حكايت فرمايد:
چند روزى پس از رحلت پدرم رسول خدا صلوات اللّه عليه ، ايشان را در خواب ديدم و اظهار داشتم :
اى پدرجان ! تو رفتى و با رفتن تو ارتباط ما با عالم وحى قطع گرديد؛ و هنوز سخنم پايان نيافته بود كه در همين لحظات متوجّه شدم ، چندين نفر از فرشته هاى الهى نزد من آمدند و مرا به همراه خود بالا بردند.
وقتى وارد آسمان ها شدم ، ساختمان هاى با شكوه و باغات بسيار سبز و خرّم را ديدم و چون به يكى از آن قصرهاى بهشتى نزديك شدم ، مشاهده كردم كه چندين حوريه از آن بيرون آمدند و مى خنديدند و به يكديگر بشارت مى دادند.
و من با ديدن چنان صحنه هاى سعادت بخش و دلنشين ، بسيار علاقه مند شدم كه نزد آن ها بمانم و برنگردم ؛ ليكن در همين حالت از خواب بيدار شدم .
سپس حضرت صادق عليه السلام به نقل از اميرالمؤ منين ، امام علىّ عليه السلام چنين فرمود:
ناگهان ديدم كه فاطمه زهراء عليها السلام حيرت زده و پريشان از خواب بيدار شد و مرا صدا زد، جلو رفتم و جريان را جويا شدم ؟
و چون آن مخدّره مظلومه ، خواب خود را برايم بيان نمود، از من عهد و پيمان گرفت كه چون رحلت نمايد كسى در مراسم تشييع و تدفين وى شركت نكند، مگر سه نفر از زنان به نام هاى :
امّ سلمه ، امّ اءيمن و فضّه .
و هشت نفر از مردان كه به نام هاى :
دو فرزندش ، حسن و حسين ، عبداللّه بن عبّاس ، سلمان فارسى ، عمّار ياسر، مقداد و ابوذر غفارى بودند.
حضرت امام علىّ عليه السلام در ادامه فرمود: و در آن شبى كه وعده الهى فرا رسيد و فاطمه زهراء عليها السلام در آن شب قبض روح گرديد، متوجّه شدم كه آن مظلومه ، بر عدّه اى تازه وارد سلام مى دهد و مى گويد: ((وعليكم السّلام )).
بعد از آن ، همسر مظلومه ام به من خطاب كرد و اظهار داشت :
يا علىّ! اين جبرئيل امين است كه بر من وارد شده و مرا بر نعمت هاى بهشتى بشارت مى دهد.
پس از گذشت لحظه اى ديگر، باز اظهار نمود: ((و عليكم السّلام ))، و سپس به من خطاب نمود: اى پسر عمو! اين ميكائيل است كه بعد از جبرئيل بر من وارد شد.
در مرتبه سوّم دختر رسول خدا چشم هاى خود را گشود و اظهار داشت : و اين عزرائيل است كه اكنون وارد شد؛ و پدرم اوصاف و حالاتش را برايم گفته بود.
و بعد از آن عزرائيل را مورد خطاب قرار داد و گفت : سلام بر تو، اى گيرنده ارواح ! تعجيل نما و جانم را برگير، وليكن سعى كن مرا عذاب ندهى و جانم را به سختى نگيرى .
و سپس به درگاه پروردگار متعال چنين اظهار نمود: بار خداوندا! من به سوى رحمت و بركات تو مى آيم ، نه به سمت آتش و عذابِ دردناكى كه به معصيت كاران وعده داده اى .
و آن گاه ، آن بانوى ستمديده در حالى كه رو به قبله دراز كشيده بود چشم هاى خويش را بر هم نهاد و به عالم بقاء رحلت نمود.
📚دلائل الامامة : ص 131، ح 42، بحارالا نوار: ج 43، ص 209.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخنان بسیارتاثیرگذار حضرت آیت الله خامنه ای
🔴خانه داری را تحقیر نکنید...
#خانه_داری حضرت زهرا سلام الله علیها 👌
#فاطمیه
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 حضرت فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند :
🖌 همانا سعادتمند کامل و خوشبخت حقیقی کسی است که علی (علیه السلام) را در حیاتش و پس از وفاتش دوست بدارد.
📚 بحار الانوار ، ج۳۹ ، ص۲۸۴
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁بارالها
▪️به حرمت ایام فاطمیه
🍁و به حرمت
▪️خانم فاطمه زهرا(س)
🍁هیچ خانه ای غم دار
▪️هیچ مادری داغ دیده
🍁هیچ پدری شـرمنــده
▪️هیج فرزنـدی بی مـادر
🍁هیچ محتاجی ستم دیده
▪️هیچ بیمـاری درد دیده
🍁هیچ چشـمی اشکبـار
▪️هیچ دستـی محتـاج
🍁هیچ دلـی شکستــه
▪️و هیچ خـانـــه ای
🍁بی نعمتت نباشـــه
▪️آمیـن
شبتـون در پنـاه خدا 🍁
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام 😊✋
صبح زیباتون بخیر ☕️😊🌸
امروز را با خوشے شروع ڪن☺️
مهربان باش و لبخندت را😉
به همه هدیه ڪن ...🌸🍃
خدا عاشق مهربانےست💖
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆در سرزمين وادى السلام
روزى اميرالمؤ منين على عليه السلام از كوفه حركت كرد و به سرزمين نجف آمد و از آن هم گذشت .
قنبر گفت : يا اميرالمؤ منين ! اجازه مى دهى عبايم را زير شما پهن كنم ؟
حضرت فرمود: نه ، اينجا محلى است كه خاكهاى مؤ منان در آن قرار دارد و پهن كردن عبا مزاحمتى براى آنهاست .
اصبغ مى گويد؛ عرض كردم : يا اميرالمؤ منين ! خاك مؤ منان را دانستم چيست ، ولى مزاحمت آنها چگونه است ؟
فرمود: اى اصبغ ! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود، ارواح مؤ منان را مى بينيد كه در اينجا حلقه حلقه دور هم نشسته اند و يكديگر را ملاقات مى كنند و با هم مشغول صحبت هستند، اينجا جايگاه ارواح مؤ منان است و ارواح كافران در برهوت قرار گرفته اند!
📚بحار: ج 6، ص 242.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆هجوم به خانه امام هادى عليه السلام
مردكى به نام بطحايى پيش متوكل عباسى از امام هادى سخن چينى كرد كه اسلحه و پول و نيرو فراهم آورده و قصد قيام دارد.
متوكل به سعيد حاجب دستور داد شبانه به خانه امام هجوم ببرد و هر چه پول و اسلحه بيابد ضبط كرده ، بياورد.
سعيد مى گويد: شبانه به خانه آن حضرت رفتم نردبانى نيز همراه خود بردم ، به وسيله آن خود را بالاى پشت بام رساندم . سپس از پلكان پايين آمدم ، شب تاريك بود در اين فكر بودم كه چگونه وارد اتاق شوم ، ناگهان از داخل اتاق مرا صدا زد، فرمود:
سعيد! همانجا بمان ! تا برايت شمع بياورند.
فورى شمع آوردند، داخل اتاق شدم ديدم امام جبه اى از پشم به تن دارد و شب كلاهى بر سر گذاشته و جانماز را روى حصير گسترده و مشغول مناجات است . به من فرمود:
اين اطاقها در اختيار شماست مى توانى همه را بگردى ! وارد اتاقها شدم همه را بازرسى كردم ولى چيزى در آنها نيافتم . تنها كيسه اى كه به مهر مادر متوكل مهر خورده بود پيدا كردم و كيسه اى مهر شده ديگر نيز با آن بود. هر دو را برداشتم . آنگاه امام فرمود: زيرا اين جانماز را نيز نگاه كن ! جانماز را بلند كردم ، شمشيرى كه داخل غلاف بود ديدم ، آن را نيز برداشته ، همه را نزد متوكل بردم .
هنگامى كه چشم متوكل بر مهر مادرش روى كيسه افتاد، مادرش را خواست و جريان كيسه را از او پرسيد.
مادرش گفت : آن وقت كه بيمار بودى نذر كردم هرگاه تو بهتر شدى ده هزار دينار از مال خودم به ابوالحسن (امام هادى ) بدهيم . پس از بهبودى شما آن را در همين كيسه گذاشته به او فرستادم كه ابوالحسن حتى باز هم نكرده است .
متوكل كيسه دومى را باز كرد. آن چهارصد دينار بود.
آنگاه به من دستور داد يك كيسه ديگر روى كيسه زر مادرش گذاشته ، هر دو كيسه را با آن شمشير به ابوالحسن باز گردان .
سعيد مى گويد: من كيسه را با آن شمشير به ابوالحسن باز گردان .
سعيد مى گويد: من كيسه ها و شمشير را به خدمت امام بازگرداندم . اما از حضرت خجالت مى كشيدم ، از اين رو عرض كردم :
سرورم ! بر من گران بود بدون اجازه شما وارد خانه شوم اما چه كنم كه ماءمور بودم و توان سرپيچى از فرمان امير نداشتم .
امام عليه السلام فرمود:
((و سيعلم الذين ظلموا اى منقلب ينقلبون )) : به زودى ستمگران خواهند فهميد به كجا برگشت مى نمايند.
📚بحار: ج 50، ص 199.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆زائر امام حسين عليه السلام
احمد پسر داود مى گويد:
همسايه اى داشتم ، به نام على پسر محمد، نقل كرد:
ماهى يك مرتبه از كوفه به زيارت قبر امام حسين عليه السلام مى رفتم ، چون پير شدم و جسمم ناتوان شد، نتوانستم به زيارت امام بروم . يك بار پاى پياده به راه افتادم ، پس از چند روز به زيارت قبر مطهر امام مشرف شدم و سلام كردم و دو ركعت نماز زيارت خواندم و خوابيدم . در عالم رؤ يا ديدم امام حسين عليه السلام از قبر بيرون آمد و فرمود:
اى على ! چرا در حق من جفا كردى ؟ در صورتى كه تو به من مهربان بودى ؟
عرض كردم :
سرورم ! جسمم ضعيف شده و پاهايم توان راه رفتن ندارد و احساس مى كنم عمرم به پايان رسيده است و اكنون كه آمده ام چند روز در راه بودم و با سختى بسيار به زيارتت مشرف شدم ، دوست دارم روايتى را كه نقل كرده اند از خود شما بشنوم .
حضرت فرمود:
بگو كدام است ؟
عرض كردم :
روايت كرده اند؛ كه فرموده ايد:
هر كس در حال حياتش مرا زيارت كند، من او را پس از وفاتش زيارت خواهم كرد؟
امام عليه السلام فرمود:
بلى من گفته ام . (افزون بر اين ) هرگاه ببينم زوار من گرفتار آتش جهنم است ، او را از آتش جهنم بيرون مى آورم .
📚بحار: ج 101، ص 16.
✾📚 @Dastan 📚✾
👳♂آورده اند که، عارفی معروف به نانوایی رفت و چون لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد رفت.
مردی که آنجا بود عابد را شناخت
به نانوا گفت این مرد را می شناسی؟
گفت : نه
مرد گفت : فلان عابد بود
نانوا گفت : من از مریدان اویم
دنبالش دوید و گفت می خواهم شاگرد شما باشم ، عابد قبول نکرد
نانوا گفت اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام می دهم ، عابد قبول کرد
وقتی همه شام خوردند
نانوا گفت : سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد : دوزخ یعنی اینکه تو برای رضای خدا یک نان به بندۀ خدا ندادی ولی برای رضایت دل بندۀ خدا یک آبادی را نان دادی...
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#قسمت_دوم (۲ / ۲)
#هیچ_راه_فراری_جز_لبه_پرتگاه_رودخانه_نداشتیم!
🌷....ما منطقه را بلد نبودیم. جنوب روستا به رودخانهای پرآب و یخبندان متصل میشد که ارتفاعش تا کف رودخانه به ۶ الی ۷ متر میرسید. فرمانده گفت: طوری عقبنشینی کنید که کسی جا نماند. قرار شد هر کس خودش را به پایگاه برساند. بچهها چند تا چند تا از هم جدا شدند. ما ۴ نفر بودیم که یکی از ما پایش تیر خورده بود. قدری جلوتر رفتیم و نهایتاً به جایی رسیدیم که هیچ راه فراری نداشتیم جز لبه پرتگاه رودخانه. هوا تاریک و گروهکها وارد روستا شده بودند.
🌷ما ناچار به درختها و بوتههای پرتگاه خودمان را آویزان کردیم. نیمی از بدن من و یکی از دوستانم داخل آب رودخانه رفت؛ ولی در آن وضعیت احساس سرما نمیکردیم و آن برادر مجروح نتوانست پایینتر بیاید و جا ماند. دو نفر از گروهکها آمدند بالای سر ما و به ایشان شلیک کردند و آن عزیز داخل آب رودخانه یخ زده پرتاب شد. بر اثر تیراندازی یکی دیگر از همرزمان نیز داخل آب افتاد. دشمن بعد از چند دقیقه رفت و ما بعد از حدود ۲ ساعت با سختی تمام خودمان را بالا کشیدیم.
🌷لبه پرتگاه به یک کوچه متصل بود و بعد طویلههای گاو و گوسفند قرار داشتند. کف کوچه با پِهِن حیوانات پوشیده شده و برف رویش نشسته بود. آن شب خیلی بر ما سخت گذشت ناچار با دست و سر نیزه پهنها را کنار زدیم و خودمان را تا قبل از روشنایی در زیر پهن مخفی کردیم. با روشن شدن هوا خودمان را به پایگاه رساندیم و بعد از طلوع آفتاب دوستان آن دو شهید را از داخل رودخانه یخزده بیرون آوردند، روحشان شاد.
#راوی: رزمنده دلاور نصرالله اسکندری
📚 کتاب "سوم خاکریز"
منبع: سایت نوید شاهد
❌️❌️ امنیت، اتفاقی نیست!
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍁داستان گرسنه بودن چندروزه امامین و قناعت حضرت زهرا(س)...
🎥 سید محمد علوی عدل
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆علامتهاى آخرالزمان
ابن عباس نقل مى كند:
ما با پيامبر (صلى الله عليه و آله ) در آخرين حجى كه در سال آخر عمر خود بجاى آورد (حجة الوداع ) بوديم . رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حلقه در خانه كعبه را گرفت و رو به ما كرد و فرمود:
آيا حاضريد شما را از علامتهاى آخرالزمان باخبر سازم ؟
سلمان كه در آن روز از همه به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) نزديك بود، عرض كرد:
آرى ، يا رسول الله !
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
از علامت هاى آخرالزمان ضايع كردن نماز، پيروى از شهوات ، تمايل به هواپرستى ، گرامى داشتن ثروتمندان و فروختن دين به دنياست و در آن وقت قلب مؤ من در درونش آب مى شود مثل آب نمك در آب ! از اين همه زشتيها كه مى بيند و قدرت بر جلوگيرى آن را ندارد.
سلمان پرسيد: آيا چنين چيزى واقع خواهد شد؟
حضرت فرمود: آرى ، سوگند به خداوند! اى سلمان ! در آن وقت زمامداران ظالم ، وزيرانى فاسق ، كارشناسان ستمگر و امنايى خائن بر مردم حكومت كنند.
سلمان پرسيد: آيا چنين امرى واقع خواهد شد؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
آرى ، سوگند به خدا! اى سلمان ! در آن وقت زشتى ها زيبا و زيبايى ها زشت مى شود. امانت به خيانتكار سپرده مى شود و امانتدار خيانت مى كند، دروغگو تصديق مى شود و راستگو تكذيب !
سلمان پرسيد:
آيا اين امر واقع خواهد شد؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
آرى ، سوگند به خداوند! در آن وقت حكومت به دست زنان و مشورت با بردگان خواهد بود، كودكان بر منبر مى نشينند، دروغ خوشايند و زرنگى ، زكات ضرر و بيت المال غنيمت محسوب مى شود!
اولاد در حق پدر و مادر جفا مى كنند و به دوستانشان نيكى مى نمايند و ستاره دنباله دار طلوع مى كند!
سلمان پرسيد:
آيا چنين چيزى واقع خواهد شد، يا رسول الله ؟
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
آرى ، اى سلمان ! در آن زمان زنان در تجارت با شوهران خود شريك مى شوند، باران رحمت كم ، جوانمردان بخيل ، تهى دستان حقير مى شوند، بازارها به هم نزديك مى گردد و همه از خدا شكايت مى كنند. يكى مى گويد سودى نبردم و ديگرى مى گويد چيزى نفروختم .
سلمان پرسيد: اين امر واقع خواهد شد؟
حضرت فرمود:
آرى ، در آن وقت گروهى به حكومت مى رسند، اگر مردم حرف بزنند آنها را مى كشند و اگر سكوت كنند اموالشان را غارت ، حقشان را پايمال مى كنند و خونشان را مى ريزند و دلها را پر از كينه و وحشت مى كنند و...
در آن زمان اشياء و قوانين را از شرق و غرب مى آورند و امت من رنگارنگ مى شوند، نه ، بر كوچك رحم مى كنند و نه ، بر بزرگ احترام مى گذارند و نه ، گناه كارى را مى بخشند، هيكل هايشان مانند آدميان و قلب هايشان همچو شياطين است .
در آن زمان لواط زياد مى شود، مردان خود را شبيه زنان مى كنند و زنان خود را شبيه مردان ، لعنت خدا بر آنها باد!
در آن زمان مساجد را زينت مى كنند، قرآن ها را آرايش مى دهند و مناره هاى مساجد را بلند مى نمايند و صفهاى نمازگزاران زياد، اما دلهايشان به يكديگر كينه توز و زبانهايشان مختلف است !
مردان و پسران ، خود را با طلا زينت مى كنند و لباس حرير و ديباج مى پوشند، پوست پلنگ را براى اظهار بزرگى در بر مى كنند.
ربا در بين مردم شايع مى شود و معاملات با غيبت و رشوه انجام مى گيرد، دين را مى گذارند و دنيا را برمى دارند!
طلاق زياد مى شود، حدود اجرا نمى گردد، زنان خواننده و آلات نوازندگى آشكار مى گردد و اشرار امت به دنبال آنها مى روند، ثروتمندان براى تفريح و طبقه متوسط براى تجارت و فقرا براى ريا و خودنمايى به حج مى روند!
عده اى قرآن را براى غير خدا و عده اى براى خوانندگى ياد مى گيرند و گروهى نيز علم را براى غير خدا مى آموزند، زنازاده فراوان مى شود و براى دنيا با يكديگر عداوت مى كنند!
پرده هاى حرمت پاره مى گردد، گناه زياد مى شود، بدان بر خوبان مسلط مى شوند دروغ فراوان ، لجاجت شايع و فقر فزونى مى يابد، با انواع لباسها بر يكديگر فخر مى فروشند، قمار و آلات موسيقى را تعريف مى كنند و امر به معروف و نهى از منكر را زشت مى شمرند.
مؤ من واقعى در آن زمان خوار است ، قاريان قرآن و عبادت كنندگان پيوسته از يكديگر بدگويى مى كنند و در ملكوت آسمانها آنان را افراد پليد مى دانند.
ثروتمندان از فقر مى ترسند و بر فقرا رحم نمى كنند و آدمهاى نالايق درباره جامعه سخن مى گويند كه حقيقت ندارند، حرفهايشان فقط شعار است !
در آن زمان صداى تواءم با لرزش از زمين برمى خيزد كه همه مى شنوند، گنجهاى طلا و نقره بيرون مى ريزند ولى براى انسان ديگر سودى نخواهند داشت و دنيا به آخر مى رسد...
📚بحار: ج 6، ص 306.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆انسان خوشبخت
روزى كاروان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) از محلى مى گذشت ، به اصحاب فرمود:
اكنون شخصى از طرف اين بيابان ظاهر مى گردد كه سه روز است شيطان ارتباطى با او ندارد.
طولى نكشيد عربى نمايان گشت كه پوستش به استخوان چسبيده بود، چشمهايش به گودى افتاده و لبهايش از خوردن گياهان سبز شده بود. نزديك آمد، پرسيد: پيغمبر كيست ؟
رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) را به او نشان دادند. خدمت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) كه رسيد عرض كرد: يا رسول الله ! اسلام را به من ياد بده !
حضرت فرمود: بگو! ((اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدا رسول الله )).
مرد اقرار كرد.
حضرت : نماز پنچگانه را بايد بخوانى و ماه رمضان را روزه بگيرى ؟
مرد: پذيرفتم .
حضرت : حج خانه خدا را بايد انجام دهى ، زكات بدهى و غسل جنابت را بجاى آورى .
مرد: قبول كردم .
مرد عرب پس از پذيرش اسلام همراه كاروان مسلمانان به راه افتاد. مقدارى راه طى كردند، كم كم شتر عرب از كاروان عقب ماند.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) كه متوجه گشت ، ايستاد و از حال وى جويا شد.
عرض كردند: شترش نتوانست همگام با كاروان حركت كند، عقب ماند. مسلمانان براى جستجوى او به عقب برگشتند.
ناگاه ديدند پاى شتر به سوراخ موشى فرو رفته ، مرد از بالاى شتر افتاده است ، گردن وى و گردن شترش شكسته و هر دو همانجا جان داده اند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) دستور داد خيمه اى زدند و در خيمه غسلش دادند. سپس رسول خدا خود وارد خيمه شد، او را كفن كرد.
آنگاه از خيمه بيرون آمد در حالى كه از پيشانى مباركش عرق مى ريخت ، فرمود: اين مرد اعرابى ، در حال گرسنه از دنيا رفت و او كسى است كه ايمان آورد و ايمانش آلوده به ظلم نگشت ، با ايمان پاك از دنيا رفت .
از اينرو حوريان با ميوه هاى بهشتى به پيشواز او آمدند، اطرافش را گرفته بودند و هر كدامشان عرض مى كرد:
يا رسول الله ! شما واسطه شويد اين مرد، در بهشت با من ازدواج كند و همسر من باشد.(9)
📚بحار: ج 22، ص 75 و ج 68، ص 282.
✾📚 @Dastan 📚✾
☫بِسْـــــمِالـلَّـهِالرَّحْـمَنِالرَّحِیـــــمِ☫
مراد از حشر با پیامبر چیست؟
غرض آن که مرحوم آقای شعرانی درباره حشر دربهشت ومحشور شدن با بهشتی ها می فرمود که محشور شدن با پیامبر (صلی الله علیه و آله) یعنی حشر با حقیقت رسول الله واین با حشری که عوام بر سر زبان دارند فرق دارد
آن گاه مثال میزد و می فرمود :
الان عده ای خدمت آیت الله بروجردی می روند. ودر محضرش مینشینند و حتی دستش را میبوسند و شاید شبانه روز در کنارش هم باشند ، چنین کسانی محشور با آقای بروجردی اند و ظاهرا با او حشر و نشر دارند
آیا شما چنین حشری میخواهید یا حشر علمی و معنوی ؟
آن حشری که میگوییم خدایا مارا با محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) محشور بدار بدان معناست که ما را با صفات و حقیقت آنها محشور فرما، ما را بر اسرار قرآن و مقامات بهتر توفیق ارزانی دار، ما چنین حشری را میخواهیم ؛ منظور حشر جسمانی نیست
📔شرح اشارات و تنبیهات
علامه#حسن_زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
بزگترین منابع انگیزه،
افکار خودتون هستن، پس بزرگ فکر کنین و
به خودتون انگیزه برای پیروزی بدید.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون سرشار از آرامش 🌙
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
💘دلبرانه ای برای تو 💕
💝کانالی مخصوص عاشقان و شاعران💝
🌿https://eitaa.com/joinchat/1220018528C979b40fb7e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖💫سلام
⚪️💫سر آغاز صبح
💖💫قلبی که امواجش
⚪️💫روی فرستنده های آسمانی،
💖💫تنظیم شده باشد،
💖💫همیشه
⚪️💫موسیقی زیبای پرستش،
💖💫از آن شنیده می شود!!
💖💫دوستان قلبتان آسمانی
⚪️💫و صبحتون بخیر و شاد باد ...
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆صفات معلمان راهبر
در یکی از جنگهای رسول خدا صلیالله علیه و آله، قومی را نزد حضرتش آوردند، فرمود: «شما کیستید؟»
گفتند: «مؤمنانیم، ای رسول خدا!»
فرمود: «ایمان شما به کجا رسیده است؟»
گفتند: «در بلا صبر کنیم و در خوشی شُکر و راضی به قضای الهی هستیم.»
فرمود: «شما عالمان بردباری هستید که از کثرت دانایی نزدیک است پیامبر شوید (و همانند پیامبران، معلّم خلق، بهطرف خدا هستید).»
📚بحرالمعارف، ج 2، ص 71 -بحار، ج 71، ص 153
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نامه امام عسكرى به يكى از علماء بزرگ
امام حسن عسكرى نامه اى به يكى از بزرگان فقهاء شيعه (على پسر حسين بن بابوى قمى ) نوشته اند كه فرازى از آن چنين است :
اى على ! پيوسته صبر و شكيبايى كن ! و منتظر فرج باش ! همانا پيامبر صلى الله عليه و آله فرموده است : بهترين اعمال امت من انتظار فرج است . همواره شيعيان ما در حزن و اندوه خواهند بود، تا فرزندم (امام قائم عليه السلام ) ظهور نمايد، همان كسى كه پيغمبر صلى الله عليه و آله بشارت ظهور او را چنين داد: زمين را پر از عدل و داد كند، همچنان كه پر از ظلم و جور شده است .
اى بزرگمرد و مورد اعتماد من ! اى ابوالحسن ! صبر كن ! و بگو به شيعيان صبر كنند، در حقيقت زمين از آن خداست . به هر كس بخواهد مى دهد، سرانجام نيكو براى پرهيزكاران است و سلام و رحمت و بركات خداوند بر تو و همه شيعيانم ، درود او بر محمد و آلش باد.
📚بحار: ج 50، ص 317. نامه آن حضرت در كتب ديگر بيش از اين مقدار نقل شده .
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سفير امام حسين عليه السلام
هنگامى كه كاروان امام حسين عليه السلام در مسير خود به سوى كوفه به منزلگاه حاجز رسيد، اين نامه را به مردم كوفه نوشت :
به نام خداوند بخشنده و مهربان ...نامه مسلم بن عقيل به من رسيد و نوشته است شما با هماهنگى و راءى نيك در راه يارى ما خاندان بوده و آماده مطالبه حق ما مى باشيد. از خداوند مى خواهم كه همه آينده مرا به خير نموده و شما را موفق گرداند، خداوند بر همه شما ثواب و اجر بزرگ عنايت فرمايد و من هم روز سه شنبه ، هشتم ذى حجه ، از مكه به سوى شما حركت كرده ام ، جلوتر سفير خودم را فرستادم ، با رسيدن نامه من به سرعت كارهاى خود را سر و سامان دهيد و من به زودى وارد خواهم شد.
نامه را به قيس مسهر صيداوى داد و او را به سوى كوفه فرستاد.
قيس با شتاب به سوى كوفه حركت نمود ولى در قادسيه حصين پسر نمير - كه آن سامان را تحت كنترل داشت - او را دستگير كرد، خواست او را تفتيش كند قيس نامه امام حسين را پاره كرد و پراكنده نمود. حصين او را نزد ابن زياد فرستاد. وقتى كه قيس به نزد ابن زياد وارد شد. ابن زياد پرسيد:
تو كيستى ؟
قيس پاسخ داد:
من يكى از شيعيان اميرمؤ منان على عليه السلام و فرزندان او هستم .
ابن زياد: چرا نامه را پاره كردى ؟
قيس : تا ندانى كه در نامه چه نوشته شده است .
ابن زياد: نامه را چه كسى براى چه شخصى نوشته است ؟
قيس : نامه از امام حسين عليه السلام به جمعيتى از مردم كوفه بود كه نام آنها را نمى دانم .
ابن زياد خشمگين شد و گفت : هرگز از تو دست برنمى دارم مگر اين كه نام آنها را كه نامه برايشان فرستاده شده بگويى ، يا بالاى منبر بروى و بر حسين و پدر و برادرش لعن بگويى و گرنه قطعه قطعه ات خواهم كرد.
قيس گفت : نامهاى آنان را نخواهم گفت . ولى براى لعن كردن حاضرم .
قيس بالاى منبر رفت ، پس از حمد و ثنا و درود بر خاندان پيامبر و لعن بر ابن زياد و بنى اميه گفت : مردم كوفه ! من سفير امام حسين عليه السلام به سوى شما هستم ، كاروان امام عليه السلام را در منزلگاه حاجز گذاشتم دعوت او را اجابت كنيد!
زياد آنچنان غضبناك شد دستور داد قيس را بالاى دارالعماره برده و از همانجا به زمين انداختند و استخوانهاى بدنش خورد شد. اندكى رمق داشت يكى از دژخيمان ابن زياد به نام عبدالملك پسر عمير سرش را از بدن جدا كرد و بدين گونه قيس به شهادت رسيد (ره )
📚 بحار: ج 44، ص 371.
✾📚 @Dastan 📚✾