°•°•°
هیچ چیز
غیر ممکن نیست
وقتی
خدا
همراهت باشد. :))☘
✾📚 @Dastan 📚✾
وقتش رسیده !
شب بود ، زیر چادر نشسته بودیم ،
حرف ازدواج شد، همه به هم تعارف
میكردند، هركس سعی میكرد دیگری
را جلو بیندازد. یكی از برادران گفت:
« ننه من قاعده ای دارد، میگوید
هر وقت پایت از لحاف آمد بیرون،
موقع زن گرفتن است! » وقتی این
حرف را می زد كه « علی پروینی»
فرمانده دسته خوابیده بود و اتفاقاً
پایش از زیر پتو بیرون افتاده بود
همه خندیدم و یك صدا گفتیم :
« با این حساب وقت ازدواجِ
برادر پروینی است» :)
هدیه به روح مطهر شهیدان صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆همچون شمايل جدّش ظاهر مى شود
روزى حضرت صادق آل محمّد صلوات اللّه عليهم در جمع بعضى از شاگردان خود پيرامون شروع ظهور قائم آل محمّد عجّل اللّه فرجه الشّريف ، چنين اظهار نمود:
به خدا سوگند! او را مى بينم كه در حال ورودچ به مكّه معظّمه مى باشد، در حالتى كه پيراهن و عباى رسول اللّه صلى الله عليه و آله را بر تن ؛ و عمامه آن حضرت را بر سر و كفش هاى وصله دارش را در پاى خود كرده ؛ و نيز چوب دستى او را در دست گرفته و به عنوان يك چوپان به همراه چند گوسفند مى آيد تا داخل مكّه گردد... .
با اين كه صدها سال از عمر مباركش سپرى شده ، امّا با شكل و قيافه جوانى شاداب ظاهر مى گردد و هيچ اءثر پيرى در او ديده نمى شود؛ و به تنهائى وارد مسجدالحرام و به كعبه پناهنده مى گردد.
و چون شب فرا رسد و مردم به خواب بروند، جبرئيل به همراه ميكائيل و تعدادى از ديگر ملائكه نازل مى شوند و نزد حضرت ولىّ عصر، امام زمان صلوات اللّه عليه مى آيند.
در اين هنگام ، جبرئيل عليه السلام به صاحب الزّمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف گويد: اى سرور من ! گفتار تو مقبول و دستور تو نافذ خواهد بود.
پس از آن ، امام زمان عليه السلام دستى بر صورت خود مى كشد و اظهار مى دارد: حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه وعده اش فرا رسيده و ما را وارث زمين گردانيده است و جايگاه ما بهشت خواهد بود، خداوند بهترين پاداش را براى عمل كنندگان مخلص قرار داده است .
بعد از آن ، حضرت بين ركن و مقام مى ايستد و با فريادى رعدآسا ندا مى دهد: اى كسانى كه خدا شما را براى يارى من ذخيره داشته است ، به پاخيزيد و به سوى من بشتابيد و مرا يارى كنيد.
امام صادق عليه السلام در ادامه فرمايش خود افزود: صداى امام زمان به گوش همگان در شرق و غرب عالَم خواهد رسيد.
و چون اين صدا به گوش همه برسد، تمامى اصحاب و ياران آن حضرت كمتر از يك چشم بر هم زدن گرد او جمع خواهند شد، كه تعداد آن ها سيصد و سيزده نفر، به تعداد اصحاب حضرت رسول صلى الله عليه و آله در جنگ بدر خواهد بود.
سپس تمامى افراد با حضرت بيعت خواهند كرد؛ و اوّل كسى كه دست امام زمان را مى گيرد و بيعت مى كند، جبرئيل امين عليه السلام است و پس از آن ساير ملائكه كه بر زمين فرود آمده اند؛ و سپس جنّيانى كه در ركاب آن حضرت بايد باشند و بعد از آن ها مؤمنينى كه كنار آن حضرت اجتماع كرده اند، بيعت مى نمايند.
📚مختصر بصائرالدّرجات ص 182 - 183
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
#پندانه 🌻💛
.
♻️ تفاوتهای پدر و مادر
🔘 شاید تا امروز دقت نکردهاید، ولی با کمی دقت میبینید:
▪️مادر تو را به جهان تقدیم میکند و پدر تلاش میکند تا جهان را به تو تقدیم کند.
▫️مادر به تو زندگی میدهد و پدر به تو میآموزد چگونه این زندگی را نگهداری و احیا کنی.
▪️مادر تو را ۹ ماه با خود حمل میکند و پدر باقی عمرت بدون اینکه متوجه شوی، تو را حمل میکند.
▫️مادر به وقت تولدت بر سرت فریاد میکشد و تو صدایش را نمیشنوی و پدر تا پخته شوی گاهی برای جلوگیری از سقوطت فریاد میکشد.
▪️مادر گریه میکند وقتی بیمار میشوی و پدر بیمار میشود وقتی گریه میکنی.
▫️مادر مطمئن میشود که گرسنه نیستی و پدر به تو یاد میدهد که گرسنه نمانی.
▪️مادر تو را روی سینهاش نگه میدارد و پدر تو را تا پایان عمر به دوش میکشد.
▫️مادر مسئولیت از دوش تو بر میدارد و پدر مسئولیت را در وجود تو میگارد.
▪️مادر دلسوزانه تو را از سقوط نگه میدارد و پدر میآموزد بعد از سقوط بلند شوی.
▫️مادر میآموزد چگونه روی پایت راه بروی و پدر یادت میدهد چگونه در راههای زندگی حرکت کنی.
▪️مادر زیبایی دنیا را منعکس میکند و پدر واقعیتهای آن را به یادت میآورد.
▫️مهر مادری را هنگام ولادت حس میکنی و مهر پدری را وقتی پدر شدی حس خواهی کرد.
▪️مادر چشمه محبت است و پدر چاه حکمت.
🔲 برای همین، مادر با چیزی مقایسه نمیشود و پدر تکرار شدنی نیست.
با آرزوی سلامتی برای تمام پدران و مادرانی که کنار فرزندانشان هستند و برای شادی روح تمام پدران و مادرانی که در قید حیات نیستند، فاتحه و صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾
☫بِسْـــــمِالـلَّـهِالرَّحْـمَنِالرَّحِیـــــمِ☫
در شبهای ماه رجب سور مسبحات را بخوانید و به قرآن ناطق امام زمان عج هدیه کنید
می بینید که در پایان ماه لطافت و روحانیت خاصی پیدا نمودید
مُسَبِّحات سورههایی از قرآن که با تسبیح خداوند آغاز میشوند.... یعنی حَدید، حَشْر، صَفْ، جمعه، تَغابُن و اَعْلی
عـــــلامه #حســـن_زاده_آمــلی
📚متن دروس و شرح دستورالعملهای عرفانی و اخلاقیِ سیر و سلوک علامه ذوفنون
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
#پندانه 🌹👌
در سريال معلم دهكده، نامزد معلم
ازش میپرسه:
شما كه قاضی بوديد چرا شغلتو
رها كردی و معلم شدی؟؟
جواب ميده:
چون وقتی به مراجعينم و مجرمينی
كه پيش من میاومدند دقت میکردم
میديدم كه اونها کسایی هستند كه
یا آموزش نديدهاند و يا آموزش درستی
نديدهاند و به خودم گفتم:
به جای پرداختن به شاخ و برگ بايد
به اصلاح ریشه بپردازیم.
و ما چقدر به معلم دانا بیش از قاضی
عادل نیازمندیم...
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ الهی در این شب زیبا
🌙 هر چی خوبیه و خوشبختیه
✨ خدای مهربون براتون رقم بزنه
🌙 کلبه هاتون از محبت گرم باشه
✨ و آرامش مهمون همیشگی
🌙 خونه هاتون باشه...
✨ شبتونشاد و درپناهخدا ✨
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️ســـلام
🍁صبحتون
☕️بانشاط و پراز رحمت وبرکت
☕️امیدوارم آسمون
🍂زندگیتون پرنور باشه
☕️وپراز شادی
☕️و حس خوشبختی
🍁همه حال همراهتون باشه
صبح زیباتون بخیر🍁☕️🍂
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سخن امام صادق (علیه السلام) درباره ی ابودجانه
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است:
در جنگ احد، برخی از یاران رسول خدا (صل الله علیه و آله) گریختند و به جز تنی چند، از جمله علی بن ابی طالب (علیه السلام) و ابودجانه، کسی در میدان، کنار پیامبر نماند
رسول خدا (صل الله علیه و آله) فرمود: «ای ابودجانه، تو را از قید بیعتی که با من داشتی رها کردم. تو نیز برو. ولی درباره ی علی (علیه السلام)، من از او هستم و او از من است». ابودجانه در حالی که می گریست، گفت: «به خدا سوگند، من نمی گریزم». سپس سرش را به سوی آسمان بلند کرد و گفت: «به خدا سوگند، خود را از بیعتی که [باتو] کرده ام آزاد نمی سازم و از تعهد آن بیرون نمی آیم. ای رسول خدا، به سوی چه کسی باز گردم؟ آیا به سوی همسر و فرزندم که می میرند بازگردم، یا به خانه ام که خراب می شود، یا ثروتم که فانی می شود، یا اجلم که نزدیک شده است؟ این گفتار خالصانه، پرشور و پرسوز ابودجانه که با گریه همراه بود، دل پیامبر را سوزاند و دیگر به ابودجانه چیزی نگفت. سپس یک تنه با دشمن جنگید؛ به گونه ای که همه ی بدنش مجروح و به خونش رنگین شد. او در یک سوی پیامبر با دشمن می جنگید و حضرت علی (علیه السلام) در سوی دیگر. سرانجام، ابودجانه بر اثر زخم های بسیار پیکرش بر زمین افتاد. حضرت علی (علیه السلام) او را نزد پیامبر برد. ابودجانه به پیامبر گفت: «ای رسول خدا، آیا به بیعت خویش وفا کردم؟» پیامبر (صل الله علیه و آله) فرمود: «آری، به خیر باشی».
📚ابوجعفر محمدبن یعقوب الکلینی، روضه الکافی، ص 319، 320
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆علائم و نشانه هاى قبل از ظهور نور
مرحوم شيخ صدوق و برخى ديگر از بزرگان آورده اند:
روزى حضرت اميرالمؤمنين ، امام علىّ عليه السلام در جمع بسيارى از مردم سخنرانى مى نمود؛ در ضمن فرمايشات خود، خطاب به مردم كرد و اظهار داشت :(1)
اى مردم ! پيش از آن كه من از بين شما رحلت نمايم و مرا از دست دهيد، آنچه مى خواهيد سؤ ال كنيد و جويا بشويد تا از علوم من بهره مند گرديد.
از بين افراد جمعيّت ، شخصى به نام صعصعه بن صوحان از جاى برخاست و سؤ ال كرد: يا اميرالمؤمنين ! دَجّال چگونه و در چه زمانى خارج مى شود؟
امام علىّ عليه السلام در جواب فرمود: پيش از خروج دجّال ، علائم و نشانه هائى است كه يكى پس از ديگرى ظاهر و واقع خواهد شد، از آن جمله :
مردم نسبت به نماز بى توجّه شده و كارهاى دنيا و امور شخصى را در أولويّت قرار مى دهند، نسبت به امانت بى اعتنا گشته و سهل انگارى مى كنند، دروغ و دروغ گوئى را حلال و توجيه مى نمايند؛ و نيز رباخوارى شايع و عادى گردد.
مردم ساختمان ها را محكم و مجلّل بنا مى كنند، دين و احكام شريعت را با دنيا و اموال آن مبادله مى نمايند، افراد سفيه و بى خرد براى اجراء امور جامعه برگزيده مى شوند، زنان در مسائل مختلف مورد مشورت قرار مى گيرند، ديد و بازديد خويشاوندان با يكديگر قطع مى گردد.
و پيروى از تمايلات و هواهاى نفسانى انجام مى پذيرد؛ و خونريزى ، عادى و ساده گردد، حلم و بردبارى مذموم و به ظلم و تجاوز فخر و مباهات شود.
رؤ ساء و حكماء، اشخاصى فاجر و فاسق باشند، كارگزاران و گردانندگان امور جامعه ، افرادى ظالم و بى باك خواهند بود؛ و عارفان عالم ، نسبت به دين خائن باشند؛ قاريان ، قرآن را وسيله معاش و خودنمائى قرار دهند، شهادت و گواه ناحقّ رايج گردد، تهمت و ارتكاب گناه عادى و ساده باشد.
قرآن را - فقط - زيبا بنويسند و زيبا بخوانند (بدون آن كه توجّهى به معنا و محتواى آن داشته باشند؛ و نيز بدون آن كه در امور زندگى و موقعيّت كارى خود، مورد عمل قرار دهند)، مساجد و عبادتگاه ها مزيّن و مجلّل - ولى بى محتوا - باشد، دل ها از يكديگر جدا و بلكه مخالف همديگر گردند، عهد و وفا اهميّتى نداشته ؛ و زن ها با مردان در امور اقتصادى و تجارى مشاركت نمايند.
افراد فاجر و فاسد - بجهت ايمنى از شرّشان - مورد احترام قرار مى گيرند، دروغ گويان تصديق و تاءييد مى شوند، هركس نسبت به ديگرى بدبين و مشكوك مى باشد؛ و به همديگر جسارت و توهين روا داشته و انجام مى دهند، زنان سوار اسب و موتور، دوچرخه و... مى شوند؛ و همچنين از جهت قيافه ، زنان و مردان شبيه يكديگر مى گردند.
براى هر قضيّه و جريانى شهادت دهند، بدون آن كه در جريان اءمر و يا از واقعيّت خبر داشته باشند و يا بدانند كه حقّ با كيست .
مردم احكام و مسائل دين را مى آموزند نه براى دين ، بلكه براى دنيا و معاش ، آن ها دنيا و متعلّقات آن را باارزش و عظيم بدانند؛ ولى آخرت را بى ارزش و هيچ محسوب نمايند.
گرگان صفتان ، لباس ميش بر تن كنند؛ ولى دل ها و درون آن ها متعفّن و فاسد باشد.
سپس حضرت اميرالمؤمنين علىّ صلوات اللّه عليه افزود:
در يك چنين زمانى هركس و هر مؤمنى به دنبال پناهگاهى مى گردد؛ در آن هنگام دجّال ظهور و خروج مى كند، در حالى كه چشم راست ندارد و چشم چپش در پيشانى او همچون ستاره صبح مى درخشد، در پيشانيش نقش كافر مى باشد.
او سوار بر الاغى سفيد رنگ خواهد بود و به سوى شامات حركت مى كند و در محلّى به نام بيداء - كه بين مكّه معظّمه و مدينه منوّره واقع شده است - درون زمين فرو مى رود؛ و تمام تابعين و پيروان او حرام زاده هستند.
سپس امام زمان عليه السلام ظهور و قيام مى نمايد؛ و نيز حضرت عيسى مسيح عليه السلام حضور مى يابد و پشت سر او نماز مى خواند.(2)
همچنين مرحوم شيخ مفيد آورده است :
امام جعفر صادق عليه السلام فرمود: پيش از آن كه حضرت قائم - آل محمّد عليهم السلام - قيام و ظهور نمايد؛ بجهت زيادى معصيت و گناه ، مردم به وسيله آتش و نور سرخى كه در آسمان نمايان مى شود مورد زجر و سختى قرار مى گيرند، در بغداد و بصره خَسف و نقصان به وجود آيد، در بصره خونريزى شود و ساختمان هايش خراب و اهل آن فانى گردند، در عراق خوف و وحشتى حاكم شود كه راه فرار و نجاتى بر آن ها نباشد.(3)
1- حديث طولانى بود، فرمايشات حضرت گلچين گرديده است .
2- الخرايج و الجرايح : ج 3، ص 133 - 137، ح 53، اكمال الدّين : ص 525، ح 1.
3- ارشاد: ج 2، ص 378، إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 284، س 13.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🙏🤍
✍️ راهی برای اینکه احساس خوشبختی کنید
🔹پسرک، در حالی که پاهای برهنهاش را روی برف جابهجا میکرد تا شاید سرمای برفهای کف پیادهرو کمتر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه میکرد.
🔸در نگاهش چیزی موج میزد. انگاری که با نگاهش، نداشتههایش را از خدا طلب میکرد.
🔹خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک انداخت که محو تماشا بود. بعد رفت داخل فروشگاه.
🔸چند دقیقه بعد در حالی که یک جفت کفش در دستانش بود، بیرون آمد و گفت:
آهای، آقا پسر!
🔹پسرک برگشت و بهسمت خانم رفت. چشمانش برق میزد.
🔸وقتی آن خانم، کفشها را به او داد. پسرک با چشمهای خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: شما خدا هستید؟
🔹زن گفت:
نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم.
🔸پسر گفت:
آها، میدانستم که با خدا نسبتی دارید.
💢کسی خوشبخت است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از هر سختی
یک شادی
حتماً خواهد بود
مولانا چه زیبا گفته
ابرها اگر گریه نمیکردند
جنگل ها نمیخندیدند
✾📚 @Dastan 📚✾
#هر_روز_با_شهدا_🌷
#شهید_زنده!
🌷یک روز، نامهای برای یکی از دوستان آمد که روی آن نوشته شده بود؛ شهید زنده نورعلی شیخ. هر چه تلاش میکردم سر از راز این نامه در بیاورم نمیشد. تا اینکه یک شب با هم در سنگر نگهبانی بودیم. او را تخلیه اطلاعاتی کردم. میگفت "در عملیات حصر آبادان روی مین رفتم و به همراه دو نفر از دوستانم شهید شده بودیم و ما را به سردخانه انتقال داده بودند و در موقع فرستادن به شهرمان گنبد متوجه شده بودند که بدنم گرم است و مرا به بیمارستان شیراز انتقال داده بودند.
🌷....من زمانی به هوش امدم که فلج کامل بودم و سه ماه گذشت همه از من خسته شدند. گاهی عدهای مرا تحقیر میکردند و خیلی دلم شکسته بود. یک شب با توسل به امام زمان(عج) شفا گرفتم و همانجا یکی از پرستاران، داوطلب ازدواج با من شد و الان هم چند سالی است در جبهه هستم." بعد از نوشتن خاطراتش با خط خودش تأییدیه از او گرفتم و یک عکس نیز رویش چسباندم که زیر آن نوشت: نورعلی شیخ اعزامی از گالی کش گنبد کاووس_۲۳/۳/۱۳۶۴
#راوی: رزمنده دلاور کامبیز فتحیلوشانی
📚 کتاب "نگارستان" (برگرفته از دفترچههای خاطرات هشت سال دفاع مقدس)
منبع: سایت نوید شاهد
✾📚 @Dastan 📚✾
ماجرای نذر مادر خلیفه عباسی برای امام هادی (ع) .mp3
765.4K
#داستان_آموزنده
🔆تشخيص حرام و حلال براى كودكى خردسال
احمد بن اسحاق يكى از اصحاب و كسانى بود كه وجوهات شيعيان را جمع آورى مى كرد و خدمت امام حسن عسكرى عليه السلام تقديم مى نمود، او حكايت نمايد:
روزى به قصد تحويل مقدار قابل توجّهى وجوهات شرعيّه به همراه تعدادى سؤ ال در مسائل مختلف ، به محضر مبارك امام حسن عسكرى عليه السلام عازم سامراء شدم .
و چون وارد شهر سامراء گشتم ، به سمت منزل آن حضرت حركت نمودم ، هنگامى كه به منزل رسيدم ، اذن دخول طلبيده و وارد شدم ، چشمم به كودكى خردسال افتاد كه بر زانوهاى حضرت نشسته و بسيار خوش سيما و نورانى بود.
همين كه كيسه هاى پول و جواهرات را خدمت حضرت نهادم ، امام عليه السلام نگاهى به كودك نمود و فرمود: اى پسرم ! اين اموال از شيعيان و دوستان تو مى باشد، آن ها را باز كن و تحويل بگير.
ناگهان كودك اظهار داشت : اى پدر! و اى سرورم ! آيا جايز است كه دست به سوى اموالى دراز كنم كه آغشته به حرام است ؟!
سپس امام حسن عسكرى عليه السلام خطاب به احمد بن اسحاق كرد و فرمود: آنچه در كيسه ها مى باشد، بيرون بياور تا فرزندم حلال و حرام آن ها را از يكديگر جدا نمايد.
چون يكى از كيسه ها را خدمت حضرت نهادم ، كودك فرمود: اين مال فلان شخص است كه در فلان محلّه شهر قم سكونت دارد و مقدار آن 72 دينار است كه بابت فروش باغ ارثيه پدرش و نيز فروش هفت عدد پيراهن و كرايه مغازه هايش مى باشد.
امام حسن عسكرى عليه السلام فرمود: عزيزم ! صحيح گفتى ، اكنون بگو كدام حرام است ؟
كودك اظهار داشت : در اين كيسه يك دينار مشكوك ، از اهالى شهر رى مربوط به فلان تاريخ مى باشد كه مغشوش مى باشد.
بعد از آن اشاره به يكى ديگر از كيسه ها نمود و فرمود: و امّا صاحب اين كيسه فلانى است كه در فلان شهر مقدار يك مَن و يك چارك نخ ، جهت بافتن پارچه به فلان بافنده معروف داد و چون مدّتى طولانى سپرى شد، نخ ها را دزد به سرقت برد.
و صاحب نخ ها نسّاج را تكذيب و جريمه كرده و به جاى آن ، يك مَن و نيم غرامت گرفت .
پس يك دينار با تكّه اى پارچه در اين كيسه از چنين راهى به دست آمده است كه حرام مى باشد.
سپس كودك به سوّمين كيسه اشاره نمود و اظهار داشت : آنچه درون آن است ، مال فلان شخص است كه در فلان محلّه قم زندگى مى كند و مقدار هفتاد دينار مى باشد كه نبايد دست زده شود.
امام حسن عسگرى عليه السلام سؤال نمود: چرا؟
فرزند جواب داد: چون اين ها بابت فروش گندم هائى است كه مالك با كشاورز اختلاف داشتند و مالك سهم كشاورز را كمتر از حقّش داد.
پدر فرمود: بلى ، صحيح است .
پس از آن كودك فرمود: اى احمد بن اسحاق ! اين اموال را به صاحبانش برگردان ، ما نيازى به آن ها نداريم .
و اكنون كيسه آن پيرزن را بياور.
احمد گفت : من به طور كلّى آن كيسه را فراموش كرده بودم ...
آرى براى امام معصوم ، چون از طرف خداوند متعال منصوب است ، سنّ و سال ، موقعيّت مطرح نيست ؛ بلكه هر زمان هر چه اراده نمايد حاصل خواهد شد و به همه امور آگاه مى گردد.
پس مواظب اعمال و گفتار خود در تمام حالات باشيم كه امام زمان ، روحى له الفداء و سلام اللّه عليه غافل نخواهد بود.
📚احتجاج طبرسى : ج 2، ص 524 - 527، ينابيع المودّة : ج 3، ص 319، ح 5.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🙏🤍
✍️ بهترین شمشیرزن
🔹جنگجویی از استادش پرسید:
بهترین شمشیرزن كیست؟
🔸استادش پاسخ داد:
به دشت برو. سنگی آنجاست. به آن سنگ توهین كن.
🔹شاگرد گفت:
اما چرا باید این كار را بكنم؟ سنگ پاسخ نمیدهد.
🔸استاد گفت:
خب با شمشیرت به آن حمله كن.
🔹شاگرد پاسخ داد:
این كار را هم نمیكنم. شمشیرم میشكند و اگر با دستهایم به آن حمله كنم، انگشتانم زخمی میشوند و هیچ اثری روی سنگ نمیگذارد. من این را نپرسیدم. پرسیدم بهترین شمشیرزن كیست؟
🔸استاد پاسخ داد:
بهترین شمشیرزن، مثل آن سنگ میمان، بیآنكه شمشیرش را از غلاف بیرون بكشد، نشان میدهد كه هیچكس نمیتواند بر او غلبه كند.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شهد آرزو
🔸 تمام آرزوی ما این است که امام زمان را ببینیم، این آرزوی همه ماست؛ اما از این بالاتر هم آرزویی هست یا نه؟!
آرزوی از این بالاتر این است که او ما را ببیند و این راه باز است...
حضرت آیت الله #جوادی_آملی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ موعظه آیت الله حق شناس
با قرآن بخواب
هر #شب آماده باش.
شاید همان جا ،همان خواب ،در همان رختخواب ملک الموت آمد.گریه کن بر گناهانی که کرده ای ،بر بیچارگی های خودت گریه کن
.مبادا خصوصیات اطراف ؛تو را مشغول کند.
قبل از خوابیدن یک تسبیحات حضرت زهرا( سلام الله علیها) بگو .
سوره تبارک را بخوان تا ان شاءالله قبرت توسعه پیدا کند .قدری قرآن بخوان که با قرآن بخوابی.
مجموعه رهنمودهای اخلاقی
آیت الله #حق_شناس، ص ۸۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫الهے در این
❄️شب زیبـا زمستانی
💫زندگے دوستانم را سبز
❄️تنور دلشان را گرم
💫فانوس دلشان را روشن
❄️لحظه هایشان را بدون غم
💫و چرخ روزگار را
❄️به ڪامشان بچرخان
💫شب زیبـاتون خـوش 💫
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #نیایش_صبحگاهی
🌸الهی من همانم بی پناهم....
بجز الطافتان راهی ندارم
🌸الهی گاه گاهی یک نگاهی ....
به این عبده ذلیلت،"کن عطائی"
🌸الهی من حقیرم،ناتوانم....
تویی سرور به این عالم،"خدایی "
🌸الهی تو رئوفی ، مهربانی ....
کریمی و رحیمی ، "باصفائی "
🌸الهی ماندگاری ، نازنینی..
تو پوشاننده هر عیب مائی!
🌸الهی آمدم دستم بگیری....
نیازم را ببین یا ربّ،"الهی
سلام صبحتون به شادی🦋🦋
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🌹 امام صادق (علیه السلام) و روزهای بد معیشتی مردم
♦️امام صادق سلامالله علیه که به اقتضای زمان، زندگی را بر خاندان خود توسعه داده بود، یک وقت اتفاق افتاد که نرخ خواربار ترقی کرد و قحط و غلا پدید آمد. به خادم خود فرمود: چقدر آذوقه و گندم ذخیره موجود داریم؟ عرض کرد: زیاد داریم، تا چند ماه ما را بس است.
♦️فرمود: همه آنها را ببر و در بازار به مردم بفروش. گفت: اگر بفروشم دیگر نخواهم توانست گندمی تهیه کنم. فرمود لازم نیست، بعد مثل سایر مردم روز به روز از نانوایی تهیه خواهیم کرد، و دستور داد از آن به بعد خادم نانی که تهیه میکند نصف جو و نصف گندم باشد، یعنی از همان نانی باشد که اکثر مردم استفاده میکردند.
♦️ فرمود: من تمکن دارم به فرزندان خودم در این سختی و تنگدستی نان گندم بدهم، اما دوست دارم خداوند ببیند من با مردم مواسات میکنم.
📚 مجموعه آثار شهید مطهری. ج ۱۸، ص ۴۳
شیوه ی زندگی ائمه ی اطهار ما اینگونه بوده و هست که ما افتخار میکنیم به این که شیعه ی اثنی عشری هستیم
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆فايده عطسه و برخورد با آن
مرحوم شيخ صدوق ، طوسى ، طبرسى و برخى ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالى عليهم ، به نقل از نسيم - خادم امام حسن عسكرى عليه السلام - حكايت كنند:
هنگامى كه حضرت صاحب الزّمان عليه السلام از رحم مادر به دنيا آمد، انگشت سبّابه خود را به سمت آسمان بلند نمود؛ و در همين لحظه نگهان عطسه اى كرد و سپس اظهار داشت : ((الحمد للّه ربّ العالمين ، و صلّى اللّه على محمّد و آله )).
بعد از آن با كمال فصاحت فرمود: ظالمان و ستمگران گمان كرده اند كه حجّت و ولىّ خداوند متعال زايل و نابود شونده است ، چنانچه به ما اجازه سخن گفتن و بيان حقايق داده شود، همانا شكّ و شُبهه از بين خواهد رفت .
همچنين به نقل از نسيم خادم حكايت نمانند:
يك شب پس از آن كه حضرت مهدى موعود (عجّل اللّه تعالى فرجه الشرّيف ) تولّد يافت ، چند روزى بعد از آن به محضر مبارك آن حضرت شرفيات شدم ، هنگامى كه نشستم عطسه كردم .
حضرت در حقّ من دعائى كرد و فرمود: ((يَرْحَمُكَ اللّهُ)).
من از محبّت و دعاى حضرت ، بسيار خوشحال شدم .
سپس به من فرمود: اى نسيم ! آيا مى خواهى تو را به نتيجه و فايده عطسه آشنا سازم ؟
عرضه داشتم : بلى ، فدايت گردم .
حضرت در همان موقعيّتى كه تازه به دنيا آمده بود، فرمود: ((هُوَ أمانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلاثَةُ أ يّامٍ)) يعنى ؛ عطسه انسان را از مرگ به مدّت سه روز در اءمان مى دارد.
📚- آدرس هر دو داستان : إكمال الدّين : ص 430، ح 5، غيبة شيخ طوسى : ص 232، ح 200، و ص 244، ح 211، إعلام الورى طبرسى : ج 2، ص 217، الخرائج و الجرائح :: ج 1، ص 465، ح 11، وج 2، ص 693، ح 7.
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🙏🤍
✍️ فاصله بین مشکل و راهحل آن
🔹روزی دو مرد جوان نزد استادی آمدند و از او پرسیدند:
فاصله بین دچار یک مشكلشدن تا یافتن راهحل برای آن مشكل چقدر است؟
🔸استاد اندكی تامل كرد و گفت:
فاصله مشكل یک فرد و راه نجات او از آن مشكل برای هر شخصی بهاندازه فاصله زانوی او تا زمین است.
🔹آن دو مرد جوان گیج و آشفته از پیش او آمدند و در بیرون مدرسه باهم به بحثوجدل پرداختند.
🔸اولی گفت:
من مطمئنم منظور استاد معرفت این بوده كه باید بهجای روی زمین نشستن، از جا برخاست و شخصا برای مشكل راهحل پیدا كرد. با یکجانشینی و زانوی غم درآغوشگرفتن هیچ مشكلی حل نمیشود.
🔹دومی كمی فكر كرد و گفت:
اما اندرزهای پیرانِ معرفت معمولا بار معنایی عمیقتری دارند و به این راحتی قابل بیان نیستند.
🔸آنچه تو میگویی هزاران سال است كه بر زبان همه جاری است و همه آن را میدانند. استاد منظور دیگری داشت.
🔹آن دو تصمیم گرفتند نزد استاد بازگردند و از خود او معنای جملهاش را بپرسند.
🔸استاد با دیدن مجدد دو جوان لبخندی زد و گفت:
وقتی یک انسان دچار مشكل میشود باید ابتدا خود را به نقطه صفر برساند.
🔹نقطه صفر وقتی است كه انسان مقابل خالق هستی زانو میزند و از او مدد میجوید.
🔸بعد از این نقطه صفر است كه فرد میتواند برپاخیزد و با اعتماد به همراهی خالقش دست به عمل زند. بدون این اعتماد و توكل برای هیچ مشكلی راهحلی پیدا نخواهد شد.
🔹باز هم میگویم فاصله بین مشكلی كه یک انسان دارد با راه چاره او، فاصله بین زانوی او و زمینی است كه بر آن ایستاده است.
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در زندگی، هیچکس
بـرایت پلی نخواهد ساخت
تا به آن طرف رودخـانهٔ
زندگی قدم بگذاری،
هیچکس بهجز خودت.
بیگمان بدان که برای گذشتن
از رودخانهٔ زندگی راهها،
پلها و روشهای بیشماری
وجود دارد
ولی بـرای ساختن و
استفاده کردن از آنها،
باید از خود گذشتگی داشته باشی،
باید خطر کنی. تنها یک مسیر
در سرتاسر دنیا
وجود دارد که هیچکس در آن قدم نخواهد گذاشت،
جز خودِ تـو و اما مقصد
این مسیر کجاست؟
مپرس، تنها خود را
به دست مسیر بسپار...
❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_3777🌷
#دستهی_پیچ_و_مهرهایها !!
🌷دسته ما معروف شده بود به دسته پیچ و مهرهایها !! تنها آدم سالم و اوراقی نشده، من بودم که تازه کار بودم و بار دوم بود که به جبهه آمده بودم. دیگران یک جای سالم در بدن نداشتند. یکی دست نداشت، آن یکی پایش مصنوعی بود و سومی نصف رودههایش رفته بود و چهارمی با یک کلیه و نصف کبد به زندگانی ادامه میداد و.... یکبار به شوخی نشستیم و داشتههایمان (جز من) را روی هم گذاشتیم و دو تا آدم سالم و حسابی و کامل از میانمان بیرون آمد! دست، پا، کبد، چشم، دهان و دندان مجروح و درب و داغون کم نداشتیم. خلاصه کلام، جنسمان جور بود. یکی از بچهها که هر وقت دست و پایش را تکان میداد، انگار لولههایش زنگ زده و ریزش داشته باشد، اعضا و جوارحش صدا میکرد، با نصفه زبانی که برایش مانده بود گفت:...
🌷گفت" «غصه نخورید، ایندفعه که رفتیم عملیات از تو کشتههای دشمن یک دو جین لوازم یدکی مانند چشم و گوش و کبد و کلیه میآوریم، یا دو _ سه تا عراقی چاق و چله پیدا میکنیم و میآوریم عقب و برادرانه بین خودمان تقسیم میکنیم تا هر کس کم و کسری داشت، بردارد.... علی، تو به دو سه متر رودهات میرسی. اصغر، تو سه بند انگشت دست راستت جور میشود. ابراهیم، تو کلیهدار میشوی و احمد جان؛ واسه تو هم یک مغز صفر کیلومتر کنار میگذاریم. شاید به کارت آمد!» همه خندیدند جز من. آخر «احمد» من بودم!!
#راوی: رزمنده دلاور، آزاده سرافراز احمد یوسفزاده
📚 کتاب "رفاقت به سبک تانک" صفحه ۳۲
✾📚 @Dastan 📚✾
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ماجرای پیشگویی امام علی (ع) درباره نحوه شهادت «میثم تمار» یار ایرانی خود
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆حکایت حضرت موسی علیه السلام و برخ الاسود
هفت سال در بنى اسرائيل قحطى آمد، حضرت موسى عليه السلام با هفتاد هزار نفر بيرون رفتند تا دعا كنند كه باران بيايد. خداوند متعال به موسى عليه السلام وحى فرمود: موسى! چگونه اجابت كنم دعاى جمعيّتى را كه غرق در گناه هستند و گناهان بر ايشان سايه افكنده است و با خباثت باطن و غير يقين مرا مى خوانند و خود را از مجازات من ايمن مى دانند.
اى موسى! برگرد و برو به نزد يكى از بندگانم به نام برخ كه دعا نمايد، تا دعاى او را بپذيرم. حضرت موسى عليه السلام در پى برخ رفت و او را پيدا نكرد، تا اين كه روزى حضرت در كوچه اى عبور مى كرد، ناگهان به بنده سياه پوستى برخورد كرد در پيشانيش آثار سجده نمايان بود و چادر شبى به خود پيچيده و گوشه آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام كرد و گفت:
اسمت چيست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسى عليه السلام گفت: مدّتى در جستجوى تو بوديم، حال بيا برويم براى ما دعاى باران بخوان، برخ به ميان جمعيّت آمد و چنين دعا كرد:
اللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِكَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِكَ وَ مَا الَّذى بَدا لَكَ انْقَضَتْ عَلَيْكَ عُيُونُكَ أَمْ عانَدَتْ الرِّياحُ عَنْ طاعَتِكَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَكَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُكَ عَلَى الْمُذْنِبينَ، الَسْتَ كُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئينَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرينا أَنَّكَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَةِ.
خدايا! اين خشكى و قحطى كار تو نيست، و اين سخت گيرى بر بندگان از بردبارى تو نيست. چه آشكار شده بر تو كه چشمه هاى تو كم آب شده است؟! آيا بادها از فرمانبرى تو روگردان شده اند؟! يا آنچه نزد توست به پايان رسيده است؟! يا خشمت بر گنهكاران شدّت يافته است؟! آيا تو پيش از آفريدن معصيت كاران آمرزنده نبودى و رحمت را نيافريدى؟ مگر به مهربانى دستور ندادى؟ آيا مى خواهى با اين سخت گيرى شوكت خود را به ما نشان دهى، آيا مى ترسى فرصت از دست برود و ما نميريم، پس قبل از مردن ما در كيفر شتاب نمودى؟!
هنوز برخ نرفته بود كه باران رحمت خدا سرازير شد، و بارش بنى اسرائيل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسى عليه السلام گفت: ديدى چگونه با پروردگار مشاجره كردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود.»
از بزرگترين الطاف الهى بر بندگان اين است كه اسرار عموم مردم را پنهان نگه داشته و باطن ها را بر يكديگر پوشيده مى نمايد تا از اسرار و نقشه هاى درونى آگاهى نيابند. بنابراين به زندگى و ارتباط در امور به گونه عادى مشغول هستند.
اگر پرده كشى بر ظاهر اعمال انسان ها نبود؛ اجتماع متلاشى شده و كار به سختى مى كشيد و هيچ كس ميل و علاقه اى به رابطه قلبى نداشت و بيشتر بندگان خدا از اين نعمت نهانى آگاه نيستند و نمى دانند كه آبروى فردى و اجتماعى آنان در گرو رحمت الهى است.
اگر روزى گوشه اى از اين پرده براى رسوايى يا آزمايش كنار رود، هيچ كسى قدرت زندگى با ديگران حتى با نزديكان خود را نخواهد داشت.
📚تسلیه العباد در ترجمه مسکن الفؤاد، شهید ثانی،(ترجمه حسین جناتی)، انتشارات آستانه رضویه، ص123
** این حکایت در کتاب مهجه البیضاء، فیض کاشانی، ج8، ص81 نیز نقل شده است
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🙏🤍
✍️ بندگی راستین
🔹جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمییافت.
🔸مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگیاش را دید و او را جوانی ساده و خوشقلب یافت، به او گفت:
پادشاه اهل معرفت است. اگر احساس کند که تو بندهای از بندگان خدا هستی، خودش به سراغ تو خواهد آمد.
🔹جوان به امید رسیدن به معشوق، گوشهگیری پیشه کرد و به عبادت و نیایش مشغول شد. بهطوری که اندکاندک مجذوب پرستش گردید و آثار اخلاص در او تجلی یافت.
🔸روزی گذر پادشاه بر مکان او افتاد. احوال وی را جویا شد و دانست که جوان، بندهای با اخلاص از بندگان خداست.
🔹در همانجا از وی خواست که به خواستگاری دخترش بیاید و او را خواستگاری کند.
🔸جوان فرصتی برای فکرکردن طلبید و پادشاه به او مهلت داد.
🔹همین که پادشاه از آن مکان دور شد، جوان وسایل خود را جمع کرد و به مکانی نامعلوم رفت.
🔸ندیم پادشاه از رفتار جوان تعجب کرد و به جستوجوی جوان پرداخت تا علت این تصمیم را بداند.
🔹بعد از مدتها جستوجو او را یافت.
🔸به او گفت:
تو در شوق رسیدن به دختر پادشاه آنگونه بیقرار بودی، چرا وقتی پادشاه به سراغ تو آمد و ازدواج با دخترش را از تو خواست، از آن فرار کردی؟
🔹جوان گفت:
اگر آن بندگی دروغین که بهخاطر رسیدن به معشوق بود، پادشاهی را به در خانهام آورد، چرا قدم در بندگی راستین نگذارم تا پادشاه جهان را در خانه خویش ببینم؟
✾📚 @Dastan 📚✾