eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71.4هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
66 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸خانه مان امام حسین (ع) بود. مصطفی آن زمان 4 سال داشت. اواخر روضه نزدیک اذان🔊 ظهر بود که صدای شدیدی از خیابان آمد.....❗️ 🔹بلافاصله یکی از ها خطاب به من با صدای وحشت زده ای داد زد و گفت: حاج خانم بچه ات ! از ترس خشکم زده بود😰 و نمیتوانستم حرف بزنم، به دیوار تکیه زدم و آرام نشستم، درست روبه روی کتیبه بودم 🔸همین که چشمم به افتاد گفتم: یا ابالفضل العباس این پسر نذر شما😔 سرباز و شما. بعد هم به آقا متوسل💞 شدم که بلایی سرش نیامده باشد. 🔹و خدارو شکر آن روز به خیر گذشت. شکسته بود اما به خیر گذشت. از این سال ها گذشت و با هیچکس در میان نگذاشتم❌ فقط برای حضرت اباالفضل شیر نذری🥛 هر سال در روضه پخش میکردم. این نذری در همه ی سال ها ادامه داشت و این راز بین من و حضرت ابالفضل بود❤️ راوی: مادر شهید ( از عاشقان و دوستداران شهید ابراهیم هادی )🌷 📚 @Dastan 📚
‍ ‍ ‍ 🌼" در محضــر شهیـــــد "...🌼 ✍چند #خانــم رفتند جلو سوالاتشان را بپرسنـد،در تمام مدت #سرش بالا نیامد، #نگاهش هم بہ زمین دوختہ بود... ☘خانـم ها ڪہ رفتند، رفتم جلو گفتم: تـو آنقدر #سرت_پایینہ نگاهم نمےندازی بہ طرف ڪہ داره حرف میزنه باهات، اینا #فڪر_نڪنن تو #خشڪ و #متعصبے و اثر حرفات ڪم شه... 👈👈گفت: من نگاه نمےکنم تا خــــدا مرا نگاه کند ...👉👉 🍃ولادت : ۱۳۳۳/۰۲/۰۴ 🍂شهادت : ۱۳٦۰/۰۴/۰۷ 🔻نماینده مردم مشهد در مجلس #شهید_دڪتر_عبدالحمـید_دیالمه #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•