eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
_رفتم رو کاناپه ی روبه رویش نشستم _دیشب که اومدم خونه چراغ ها روشن بودن وارد پذیرایی که شدم چشم افتاد به تو. روهمین کاناپه خوابت برده بود پوزخندی زدو ادامه داد:برای اولین بار بود که اینجوری می دیدمت برای همین جور مات و ایستادم و تماشات کردم تو خواب خیلی مهربون ومعصوم میشی نمیدونم چقدر تماشات کردم یهو به خودم اومدم ومتوجه شدم که تو با این لباسها حتما سردته خواستم برم یه پتو بیارم که متوجه شدم جاتم درست وحسابی نیست برای همین تصمیم گرفتم ببرمت اتاقت البته دروغ چرا وقتی دیدم خوابی وآروم وقرار داری گفتم از فرصت استفاده کنم وبغلت کنم اولش ترسیدم نکنه بیدار شی ویه قشقرقی بپا کنی ولی بعد دیدم نه انگار خوابت سنگین شده معلوم بود خسته بودی _آروم بلندت کردم وبردمت وگذاشتمت رو تختت تورو که گذاشتم خواستم برگردم ولی دیدم نمیتونم دل بکنم برای همین نشستم کنار تخت وباز نگات کردم سکوت کرد ومنتظر شدم تا بقیه ی حرف هاشو بگه دیشب دوست داشتنی تر از همیشه شده بود چهره ات آرامش خاصی داشت که نمیذاشت چشم هامو ازت بردارم اما برعکس تو من آرام وقرار نداشتم پر از تشویش بودم درونم جنگی برپا بود _سرشو بلند کردونگام کرد نگات میکردم وباخودم میگفتم هی پسر نگاش کن اینی که روی این تخت اینقدر آروم خوابیده شرعا و قانونا مال تویه اسمش تو شناسنامه ی تویه اما فقط همون اسمشه که مال تویه درحقیقت اون اصلا مال تو نیست خیلی دورتر ازت ایستاده نه روحش ونه جسمش هیشکدوم مال تو نیست اون برای تو دور از دسترس _دوباره سکوت کرد:یه چیزی بهم میگفت که پسر الان وقتشه الان میتونی اونو مال خودت کنی _با شنیدن این حرف درونم لرزید ترسی به دلم افتاد -اماچیز قویتر بهم گفت نه تو نباید همچین کاری کنی چه اهمیتی داره جسمش مال توباشه وقتی روحش مال تو نخواهد بود اگه همچین کاری بکنی شاید اونو برای همیشه از دست بدی اون روزنه ی امیدی هم که مونده بسته میشه _تا نزدیک هایی صبح این جنگ ها ادامه داشت تا اینکه دیدم نه نمیتونم دیگه بشینم وهمینجور تماشات کنم راستش با اینکار داشتم یه جورهایی خودمو شکنجه میدادم بلند شدم برم اما قبل رفت خم شدم وآروم پیشونیتو بوسیدم وبعد فورا از اتاقت زدم بیرون در سکوت زل زده بودیم تو چشمهای هم... -اگه اینها رو برات تعریف کردم واسه اینه که خودت خواستی بدونی چرا حالم خراب بود تمام دیشب رو نخوابیدم اتاقمو گز کردم به زمین و زمان لعنت فرستادم ازدست همه عصبانی بودم از دست خودم خودت خدا ... _دیشب سگی ترین شبی بود که تا حالا داشتم صبح به زور داشتم خودمو آروم میکردم که صدای پاهاتو شنیدم که از پله ها اومدی پایین خیلی زور زدم از اتاقم نیام بیرون اما دلم راه نیومد باهام برای همین خودم و رسوندم بهت _لبخند تلخی زدو ادامه داد:دیدنت مثل نمکی بود که رو زخم دلم پاشید چشم هامو میبستم تا نبینمت دستشو گذاشت رو قلبش: ولی تو نمیذاشتی تو با اصرارت با نزدیک شدنت بهم دردشو بیشتر میکردی.... _ساکت شد و نگام کرد _صبح وقتی ازت میخواستم بری باید میرفتی وعذابم نمیدادی.. _سرشو تکیه داد به کاناپه وساکت شد _نمیدونستم چی بگم هنوز هم داشتم حرف هاشو تجزیه وتحلیل میکردم نمیدونم چقدر تو همون حالت نشستیم اما کمی بعد ترجیح دادم بلند شم برم من:فکر کنم تنهایی برای هردومون بهتر باشه داشتم پله ها رو بالا میرفتم که گفت:دیشب خیلی شانس آوردی که یه کاری دست خودم وخودت ندادم خیلی... _دیگه هیچ وقت اون لباسهاتو نپوش چون قول نمیدم که دفعه ی بعدی بتونم اینطور راحت ازت بگذرم.... _مدت ها بود که ازخونه نشینی وبیکاری خسته شده بودم من اهل بیکاری نبودم تا حالام زیاد دوام آورده بودم وقتی این موضوع رو بادانیال مطرح کردم پیشنهاد داد که تو شرکت خودش کار کنم منم بد ندیدم وقبولش کردم گفت حتی مواقعی که حضورم در شرکت وسر ساختمون ضروری نباشه میتونم کارهامو انجام بدم این دیگه خیلی خوب میشد چون وقتی خونه باشم هم به کارهای خونه میرسم وهم در آرامش بیشتری کارهامو انجام میدادم از فردای همون روز دانیال یه کار برام آورد کارهای محاسباتی ستون گذاری یه ساختمون ساده بود برای شروع خوب بود. _فردا روز تولدم بوداین اولین تولدی بود که تو خونه ی پدرو مادرم نبود برای همین تصمیم گرفتم که فردا عصر یه کیک کوچیک بگیرم وبریم خونه ی مامانم اینا واونجا دورهم یه جشن خیلی کوچیک وخودمونی بگیریم.اما دانیال داشت برنامه بهم میزد... عصرکه نشسته بودم سرم به کارم مشغول بود دوتا چای ریخت وآورد کنارم نشست -فردا مهمونی دعوتیم -چی؟ -گفتم فردا مهمونی دعوتیم -چه مهمونی ؟ - جشن نامزدی یکی از دوستامه میریم اونجا -من فردا جایی نمیرم باتعجب نگام کرد یعنی چی جایی نمیرم -یعنی اینکه فردا عصر میخوام برم خونه ی مامانم اینا -خونه مامانت اینا -بله خونه مامانم اینا.... ادامه دارد..... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترفند های رنگ آمیزی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همنوازی زیبای این فسقلی و با اقای زندوکیلی ببینید و لذت ببرید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🌹🌹🌹 مرد فقیری از خدا سوال کرد : چرا من اینقدر فقیر هستم ...؟ خدا پاسخ داد : چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی ... مرد گفت : من چیزی ندارم که ببخشم ؟ خدا پاسخ داد : دارایی هایت کم نیست...! یک صورت ، که میتوانی لبخند برآن داشته باشی ! یک دهان ، که میتوانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی! یک قلب ، که میتوانی به روی دیگران بگشایی! چشمانی ، که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی! " فقر واقعی فقر روحی است ..." 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
مگس هرگز وارد دهان بسته نمی شود. سکوت اختیار کردن ارزشمند است اما صحبت کردن در مورد چیزی که باید در مورد آن سکوت کرد،اشتباهی مهلک است. لب به سخن مگشا، مگر که چیزی بهتر از سکوت داشته باشی... سکوت گاهی هزاران معنا در بر دارد که از گفتن به دست نمی آید، و زمانی فرا میرسد که سکوت، بیش از همه گفته ها مقصود را میرساند. با دیگران کم حرف بزن با خودت بسیار... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
‌‎💫 ده ثانیه ، فقط ده ثانیه تصور کنيد داريد «لیمو ترش» ميخوريد ، ببینید دهانتون بزاق ترشح ميکنه. ‌این مثال رو زدم که بگم چطور با ده ثانیه فکر کردن به لیمو ترش اینقدر بدن ما واکنش میده، اونوقت مقايسه کنيد که وقتي شما ده دقیقه؛ ده ساعت، ده روز يا ده سال به اتفاقات و مسائل منفی تمرکز می کنيد يا ساعتها عصبانی هستيد يا استرس و اضطراب يا کينه در ذهنتون داريد چه تاثیرات ویرانگری روی سیستم جسمی و روحی شما میذاره و برعکسش هم همینطوره که شما اگر ده ثانیه و ده دقیقه؛ ده روز، ده سال به مسايل مثبت و خوب فکر کنید جسم و روح شما واکنش های مثبتی نشون ميدن و سرشار از انرژی ميشيد. ‌مثال لیمو ترش یادت باشه، تا افکار منفی اومد تو سرت بدون که اگه تا 20 ثانیه ادامه شون بدی، دیگه داری تیشه به ریشه زندگیت میزنی! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 هرکس معناً و مادتاً آنچه داشت همه را عرضه کرده به گفته علامه دهخدا در کتاب امثال و حکم :« همه فضایل خویش بگفت و بنمود » و دیگر چیزی از گفتنی و نمودنی نداشته باشد اصطلاحاً درباره چنین کس می گویند : چنته اش خالی شد و یا به عبارت دیگر گفته می شود :« دیگر چیزی در چنته ندارد .» قبلا باید دانست چنته مخفف چند تا و یا چند تایی است و آن لوله مجوف سیلندری به طول پنج شش گره و به قطر بیش و کم دو سه گره از جنس چرم یا پارچه جاندار چرم دوزی شده و یا از جنس قالی و قالیچه گویند که به اندازه های بزرگتر و کوچکتر می ساختند و دری برای آن تعبیه می کردند و قیشهای چرمی بالایش می دوختند و این قیشها را به سروته قیش پهن چرمی متصل کرده چند تا یا چند تایی محفظه برای گذاشتن لوازم ضروری مسافرت در آن ترتیب می دادند. اگر مسافر سواره بود این چنته را به قاچ زین و یا جلوی پالان مرکوب می بست وکجاوه نشینها و پالکی نشینها به محل خود می بستند . قلیان کشها که هر تنباکویی را نمی کشیدند ، به داشتن چنته علاقه مخصوص داشته تنباکوی اختصاصی ولوازم قلیان کشی را به وسیله چنته همراه می بردند. جامی در ایام جوانی درزمان شاهرخ ضمن مسافرتهای خود از هرات به سمرقند با سعدالدین کاشغری و همچنین علی قوشچی که از مشاهیرعلمای عامه و محقق بوده است ملاقات کرد.گویند قوشچی در حالی که به رسم ترکان چنته ای حمایل کرده بود به محضرجامی آمد و چندین مسئله بسیار مشکل از او سئوال نمود. با آنکه جواب دادن به هر یک از آن سئوالات مستلزم وقت کافی ومداقه بود مع هذا جامی تمام سئوالات را بدون تامل وتفکر جواب داد . قوشچی که انتظار جواب مرتجلانه را نداشت از آن همه فضل و دانش متحیر مانده سکوت اختیار کرد . جامی چون سکوت قوشچی را دید اشاره به چنته اش کرده از باب طنزو تعریض گفت :« مولانا دیگر چیزی در چنته ندارند ؟» این عبارت فصیح و بلیغ چون از زبان عارف دانشمندی همچون جامی جاری شده بود از آن تاریخ رفته رفته بر سر زبانها افتاده در رابطه با بضاعت علمی و سرمایه معنوی مورد استفاده قرار گرفته است . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🥀 پادشاهی 2 شاهین گرفت، آن‌ها را به مربی پرندگان سپرد تا آموزش شکار ببینند. اما یکی از آن‌ها از روی شاخه‌ای که نشسته بود پرواز نمی‌کرد... پادشاه اعلام کرد هرکس شاهین را درمان کند پاداش خوبی می‌گیرد. کشاورزی موفق شد! پادشاه از او پرسید: چگونه درمانش کردی؟ کشاورز گفت: شاخه ای که به آن وابسته شده بود را بریدم! گاهی اوقات باید شاخه عادتها و باورهای غلط را ببریم تا بتوانیم آسوده و رها زندگی کنیم. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانی ها پیروز شدند و قسطنطنیه که پایتخت روم بود به محاصره ی ایران در آمد و سقوط آن نزدیک شد. مردم رم فردی را به نام هرقل به پادشاهی برگزیدند. هرقل چون پایتخت را در خطر می دید، دستور داد که خزائن جواهرت روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندریه منتقل سازند تا چنانچه پایتخت سقوط کند، ‌گنجینه ی روم بدست ایرانیان نیافتد. این کار را هم کردند. ولی کشتی ها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و چون کشتی ها در آن زمان با باد حرکت می کردند، هرچه کشتی بانان تلاش کردند نتوانستند کشتی ها را به سمت اسکندریه حرکت دهند و کشتی ها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود در آمد. ایرانیان خوشحال شدند و خزائن را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند. خسرو پرویز شادمان شد و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد به دست ایرانیان افتاده بود، آن را، گنج باد آورده نام نهاد. از آن روز به بعد هرگاه ثروت و مالی بدون زحمت نصیب کسی شود، آن را بادآورده می گویند. این گنج باد آورده دو بار از خزانه ی خسرو پرویز به سرقت رفت و یک بار هم در سال 628 میلادی بود که هرقل، تیسفون را غارت کرد که اتفاقا همه از این گنج باد آورده بوده است و از آن تاریخ، عبارت ”باد آورده را باد می برد” به ضرب المثل تبدیل گردیده است. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
درويشي بود که در کوچه و محله مي رفت و مي خواند: «هرچه کني به خود کني گر همه نيک و بد کني.» زني حيله گر اين درويش را ديد و به آوازش گوش داد، سپس به خانه رفت و خمير درست کرد و يک فطير شيرين پخت و کمي زهر هم لاي فطير ريخت و آورد و به درويش داد و رفت به همسايه اش گفت: من به اين درويش ثابت ميکنم حرفش اشتباه است. از قضا زن يک پسر داشت که 7 سال بود گم شده بود، در بازگشتش به شهر به درويش برخورد، سلامي کرد و گفت: من از راه دور آمده ام و گرسنه ام. درويش هم همان فطير زهري را به او داد و گفت: «زني براي ثواب اين فطير را براي من پخته، بگير و بخور جوان!» پسر فطير را خورد و حالش به هم خورد و به درويش گفت: اين چه بود، سوختم؟ درويش فوري رفت و زن را خبر کرد. زن دوان دوان آمد و ديد پسر خودش است! همانطور که توي سرش مي زد و شيون مي کرد، گفت: حقا که تو راست گفتي؛ هرچه کني به خود کني ؛ گر همه نيک و بد کني.👏👏👏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌
🌸🍃🌸🍃 یکی از مشایخ حاتم را پرسید: نماز چگونه کنی؟ گفت: چون وقت در آید وضوی ظاهر کنم و وضوی باطن کنم. گفت: ظاهر را به آب پاک کنم و باطن را به توبه و آنگاه به مسجد درآیم و مسجد حرام را مشاهده کنم و مقام ابراهیم را درمیان دو ابروی خود بنهم، و بهشت را بر راست خود و دوزخ را بر چپ خود، و صراط زیر قدم خود دارم، و ملک الموت را پس پشت خود انگارم، و دل را به خدای سپارم. آنگاه تکبیرگویم با تعظیم و قیامی به حرمت و قرائتی با هیبت و سجودی با تضرع و رکوعی با تواضع و جلوسی به حلم و سلامی به شکر بگویم. نماز من این چنین بود. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌