http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨✨🌷✨✨🌷✨✨
🌱بی نمازی
🍃بی نمازی یعنی دین داری اما ستون ندارد❗
🍃بی نمازی یعنی عشق داری اما معشوق نداری❗
🍃بی نمازی یعنی بهشت جلوی رویت باشد اما کلیدش را گم کرده باشی❗
🍃بی نمازی یعنی پرهیزکار باشی اما چیزی قربانی ات نباشد.❗
🍃بی نمازی یعنی کار خیر کنی اما بی فایده باشد❗
🍃بی نمازی یعنی در همان سوال اولِ روز قیامت بمانی.❗
🍃بی نمازی یعنی آب پاکی جلویت باشد اما بدنت هنوز کثیف باشد❗
🍃بی نمازی یعنی تیر به قلبت بخورد اما شهید نشوی❗
🍃بی نمازی یعنی خدا را بپرستی اما قرآنش را قبول نداشته باشی❗
🍃بی نمازی یعنی حتی اگر مؤمن باشی چشم هایت بی نور باشد❗
🍃بی نمازی یعنی دلت برای معشوقت تنگ شود اما راه مناجات با او را بلد نباشی❗
🍃بی نمازی یعنی خدا با تو باشد اما تو با او نباشی.❗
🌹آری برادر و خواهرمسلمانم :
🌸بی نمازی یعنی گناه و ثواب برایت فرق نداشته باشد.
🌸بی نمازی یعنی گستاخی دربرابر پیشگاه الله متعال
🌸بی نمازی یعنی خسیس بودن در برابر شکر نعمت های خداوند.
🌸بی نمازی یعنی در حسرت آرامش بودن.
🌸بی نمازی یعنی برگی جدا
افتاده از شاخه ی هستی
ــــــــــ🍂🍃🌺🍂🍃ــــــــــ
🌸💐🌸💐🌸💐🌸
🌸
🌀دانستنی های قرآن کریم🌀
✅آیا می دانید... وسط قرآن مجید، یعنی آنجا که قرآن، درست به دو قسمت تقسیم میگردد کلمه «ولیتلطّف» (سوره کهف، 19) است.
✅آیا می دانید... مفصلترین ترجیعبند قرآن در سوره الرحمن است که 31 بار آیه «فبایّ آلاء ربّکما تکذبان» (پس کدامین نعمت پروردگارتان را انکار میکنید؟) تکرار شده است. در این آیات «ربّکما» یعنی پروردگار شما دو تن، انس و جن. رسم است که هنگام خواندن این آیه باید گفت: «ولا بشیءٍ من نعمک ربّنا نکذّب، فلک الحمد» (پروردگارا، به هیچ چیز از نعمتهای تو انکار نداریم، پس سپاس تو را).
✅آیا می دانید... آیات سجده اعم از واجب و مستحب پانزده آیه است، که از آن میان چهار آیه سجده واجب دارد که باید به هنگام خواندن یا شنیدن آنها سجده کرد و سورههایی را که این چهار آیه در آن هست «عزایم» نامند و این چهار سوره عبارتند از: سجده، فصّلت، نجم و علق.
✅آیا میدانید... «و ان یکاد …» آیه ماقبل آخر از سوره قلم است و تمام آن (با آیه بعدی) چنین است: «و إن یکاد الذین کفروا لیزلقونک بأبصارهم لمّا سمعوا الذکر و یقولون إنه لمجنون و ما هو إلّا ذکر للعالمین» (و بسیار نزدیک بود که کافران چون قرآن را شنیدند، تو را با دیدگانشان آسیب برسانند [چشمزخم بزنند] و گفتند او دیوانه است و حال آنکه آن جز پندی برای جهانیان نیست) (سوره قلم، آیات 51 و 52). مفسران در شرح این آیه گفتهاند که عدهای از کافران، چشمزنان حرفهای و قهّار و شورچشم و گزندرسان طایفه بنیاسد را آوردند که حضرت رسول (ص) را چشم بزنند و از پای درآورند، ولی حفظ الهی او را در امان داشت و این آیه در اشاره به آن نازل شد. گروهی از بزرگان گفتهاند که خواندن و به همراه داشتن این آیه در دفع چشم زخم مؤثر است.
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸💐🌸💐🌸💐🌸
#حتما_بخونید
🌸پيامبر خدا (ص) فرمودند:
وقتى روز قيامت فرا رسد، خداوند
به گروهى از امتم بال میدهد تا با آنها
از آرامگاهشان به سمت بهشت پروازكنند،
در آنجا خوش و مرفّه هستند
و هر طورى كه بخواهند به سر
مى برند، فرشتگان به آنها میگويند:
آيا شما حساب را دیدید؟
جواب مىدهند؛ ما حسابى نديديم.
آيا در پل صراط مجازات شديد؟
جواب مىدهند: ما پل صراطى نديديم.
سپس میگويند:آيا جهنّم را ديديد؟
مى گويند: ما چيزى نديديم.
.
آنگاه فرشتگان مىگويند: شما از
امّت كدام پيامبريد؟ جواب میدهند: از
امّت حضرت محمّد(ص).
.
فرشتگان مى گويند شما را به خدا
سوگند، بگوييد؛ كار شما در دنيا چه بود؟
میگويند: ما دو خصلت داشتيم
كه خداوند به خاطر آن اين مقام را
با لطف و رحمت خود مرحمت كرد...!
میپرسند: آن دو خصلت چه بودند؟
اول:در خلوت از خدا شرم مى كرديم
مرتكب گناه شويم..دوم :ديگر آن كه هر
چه خداوند روزى ما كرده بود راضى بوديم.
فرشتگان میگويند:
اين مقام زيبنده شماست...
📚آدابواخلاق دراسلام ص423
💯 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸⇐⁕گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدند : چه میکنی؟
🌸⇐⁕پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم…
🌸⇐⁕گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد.
🌸⇐⁕گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خدا میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
👈پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر میآمد!
💠http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔰روضه جبرئیل برای حضرت آدم
📖 هنگامي که حضرت آدم عليه السلام به عرش نگاه کرد و نام های پنج تن آل عبا را ديد جبرئيل آنها را به او معرفي کرد و گفت:
🔴 براي اين که توبه ات قبول شود اين مطالب را بگو: «يا حميد بحق محمد و يا عالي بحق علي و يا فاطر بحق فاطمه و يا محسن بحق الحسن و يا قديم الاحسان بحق الحسين».
⭕ هنگامي که حضرت آدم عليه السلام پنجمين نام آل عبا را بر زبان آورد، اشک از گونه هايش سرازير شد و قلب او اندوهگين گرديد و گفت:
چرا وقتي نام پنجمين نفر را بر زبان آوردي قلبم آزرده شد و اشک از ديدگانم جاري شد⁉️
➖ در آن لحظه جبرئيل عليه السلام شروع کرد به نوحه سرايي دربارهی مصائب امام حسين عليه السلام و آدم عليه السلام به همراه فرشتگان همگي گريستند.
➖ آن گاه جبرئيل عليه السلام گفت:بر فرزندت حسين عليه السلام در راه حق و عدالت، مصيبتي فرود میآيد که همه مصائب، در برابر آن کوچک است.
🔸️حضرت آدم عليه السلام پرسيد:آن مصيبت چيست⁉️
🔹️جبرئيل عليه السلام گفت:او تنها و غريب و بدون هيچ يار و ياوري و با لب تشنه به شهادت ميرسد.
ای کاش آن امام را در سرزمين کربلا ميديدي که از شدت تشنگی، فريادش به آسمان بلند بود؛اما کسي جز شمشيرها به کمک او نمیشتابد.
سر او را از قفا ميبرند و خيمهها و حرم او را غارت ميکنند و سر مقدس او و اصحاب و يارانش را به همراه بانوان حرمش در شهرها ميگردانند.
📘 کرامات حسينيه و عباسيه/صص۵۴و۵۵
#شب_زیارتی_ارباب❤️
#شب_جمعه
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
#نیایش_شبانه_با_حضـرت_عشق❤ ❤
دلم میخواهد آرام صدایت کنم🙏
اللّهُمَّ یا شاهِدَ کُلّ نَجوی🙏
و بگویم تو خودِ آرامشی🙏
و من خود خودِ بیقرار🙏
خدایا🙏
خرابت میشوم🙏
مرا هرگونه که میخواهی بساز 🙏
آرامش شب نصیب کسانےباد ✨
که دعا دارند و ادعا ندارند✨
نیایش دارند و نمایش ندارند✨
حیا دارند و ریا ندارند✨
رسم دارند و اسم ندارند...✨
#شب_خوش
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌺الهی در این آدینه زیبا
🌺هیچ دلی تنگ نباشه.
🌺الهی هیچ کسی
🌺مریض یا مریضدار نباشه
🌺الهی هیچ کسی محتاج نباشه
🌺الهی کسی شرمنده نباشه
🌺الهی به همه ی ما شفای
🌺جسم و روح و فکر، عطا کن
🌺الهی شرف و انسانیت را مبدأ
🌺تمام خواسته هایمان قرار ده
🌺الهی از تکبر و غرور ونفرت
🌺سوء ظن و کینه دورمان کن
🌺الهی کلاممان به دروغ،
وعملمان به ریا آلوده نباشد
🌺و الهی دوستان وعزیزانم
🌺همیشه شاد وخوشبخت باشند
🌺آمین یا رَب العالمینَّ
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
⁉ از هر امام چه بخواهیم ؟!
🌷اگر #اخلاص در عمل و پاک شدن از ناخالصی ها و زدودن ریا و تظاهر و نفاق را می خواهیم باید به حضرت #علی علیه السّلام توسل کنیم و مدد بخواهیم.
🌷اگر پاکی و #طهارت و عفت در چشم و گوش و زبان و قلب را می خواهیم باید به مرکز و محور عصمت الهی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها پناهنده شویم.
🌷اگر #خلق_نیکو و حُسن معاشرت می خواهیم باید از امام حسن(علیه السّلام) بخواهیم که مظهر حُسن الهی است.
🌷اگر عشق و محبت دنیا برایمان #مانع از عشق و محبت به خداست، باید از امام حسین علیه السّلام مدد بخواهیم.
🌷اگر عبادت و #سجده برایمان سخت است باید به سیّدالساجدین امام زین العابدین علیه السّلام پناه ببریم.
🌷اگر #علم واقعی می خواهیم باید از امام محمدباقرعلیه السّلام مدد بجوییم.
🌷اگر #صدق در گفتار و صدق در عمل می خواهیم باید از امام صادق علیه السّلام کمک بخواهیم.
🌷اگر #رضا به قضاء الهی و رضایت از مردمان و رضایت آنها را بخواهیم باید به امام رضا علیه السّلام توسل کنیم.
🌷اگر به جود و #بخشش خدا محتاجیم و اگر می خواهیم بخشنده باشیم به امام جواد علیه السّلام توسل کنیم.
🌷اگر احساس سردرگمی و #پریشانی می کنیم و تشخیص راه حق و باطل برایمان مشکل است باید به مظهر هدایت الهی امام هادی علیه السّلام پناهنده شویم و از او مدد بگیریم.
🌷اگر پیروزی بر لشکر شیطان و لشکر نفس را می خواهیم به امام حسن عسکری علیه السّلام توسل کنیم.
🌷و حضرت ولی عصر علیه السّلام امام وقت و امام حاضر است، صاحب زمان و مکان است، صاحب ما و صاحب قلب و دل و فکر و چشم و گوش و زبان ماست و به اعمال ما احاطه تفصیلی دارد و چیزی نیست که از علم حضرت به دور باشد. باید برای لحظه به لحظه خود از امام زمان مدد بجوییم و برای تمام اعمال و رفتار اعضاء و جوارحمان به ایشان توسل کنیم.
🌷باید تمام وجود را به آن ها سپرد و دید که تنها به مدد آنها راه رفتنی است.
📚کتاب "شیدا" در شرح احوال و اقوال آیت الله سید عبدالکریم کشمیری صفحات ۱۶۳ تا ۱۶۵
🌸کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🌸
🌸🍃🌸
#مهر_و_مهتاب
#تکین_حمزه_لو
#قسمت_نود_و_هفتم
وقتی حرفهاي آیدا تمام شد، همه در فکر فرو رفتیم. ته دلم براي شروین ناراحت بودم. بالاخره او هم جوان بود و با تمام بدجنسی و شرارت هایش، هرگز آرزوي این بدبختی را برایش نداشتم. شب وقتی براي حسین جریان رو تعریف کردم،خیلی ناراحت شد و گفت: - بنده خدا، حتما الان خیلی ناراحته، اگه تونستی از دوستت آدرس بیمارستان رو بپرس، برم دیدنش. با تعجب پرسیدم: دیدن شروین؟ حسین آهسته گفت: آره، اون بیچاره الان احتیاج داره که یکی بهش دلداري بده. بعد آهی کشید و گفت: راستی تقریبا خونه رو فروختم! با هیجان گفتم: جدي؟... چند؟حسین خندید: یک قیمت خوب! یارو می خواد اینجا رو بکوبه و بسازه. از اون بساز و بفروش هاي پولداره. حتی چونه نزد.قول نامه هم نوشتیم. حالا باید دنبال خونه بگردم، چون دو ماه دیگه باید اینجا رو تخلیه کنم.وقتی دید من حرفی نمی زنم، گفت: خوشحال نیستی؟ - چرا، مبارکه.- مهتاب، حالا کجا دنبال خونه بگردم؟...کمی فکر کردم و گفتم: فکر کنم با این پول بتونی یک دو خوابۀ کوچولو توي فاز پنج و شش شهرك غرب بخري...حسین متعجب گفت: شهرك غرب؟... ولی اونجا خیلی گرونه.فوري گفتم: نه بابا، سهیل هم داره دنبال خونه می گرده. فازهاي یک و دو و سه و بعضی از جاهاي فاز چهارش گرونه،فاز پنج و شش آپارتمانهاي کوچک و ارزون زیاد داره.حسین آهسته پرسید: مهتاب تو هم همرام می آي؟ من خیلی سلیقه ام خوب نیست. با خنده گفتم: اتفاقا از انتخاب همسر آینده ات معلومه که سلیقه ات عالیه! صداي قهقۀ حسین خط را پر کرد.
امتحانها شروع شده بود که سهیل سرانجام خانه خرید یک آپارتمان کوچک در فاز شش شهرك غرب، شب با شیرینى وارد شد و از خوشحالى روى پا بند نبود. در دل دعا کردم یک آپارتمان خوب هم، گیر حسین بیاید. البته وضع حسین بهتربود، چون پول بیشترى داشت و بدلیل اینکه نمى خواست از وام بانک استفاده کند مى توانست خانه هاى چند سال ساخت را هم انتخاب کند که نسبت به نوسازها ارزانتر بودند. آن ترم به سختى درس خواندم، چون لیلا حال و حوصله درس خواندن با ما را نداشت و شادى هم زیاد اهل درس خواندن نبود. درس ها هم به نسبت ترم هاى قبل، سخت تر شده بود. این بود که زیاد از امتحانات راضى نبودم. براى آخرین امتحان مشغول درس خواندن بودم که حسین زنگ زد. مى دانستم که دنبال خانه مى گردد و هر روز بعد از شرکت از این بنگاه به آن بنگاه مى رود. بعد از سلام و احوالپرسى گفت: - مهتاب، یک خونۀ خوب پیدا کردم. تقریبا اکازیونه! با هیجان گفتم: کجا؟... چند مترى است؟حسین شمرده شمرده گفت: فاز شش شهرکه، صاحبش احتیاج فورى به پول داره، مثل اینکه چکش برگشت خورده و حال ورشکستگى است، براى همین زیر قیمت داره مى ده.. خونه اش تقریبا هشتاد متر و دو خوابه است. داخلش احتیاج به یک کمى تعمیر داره، ولى نقشه اش خیلى خوبه، کل آپارتمان سه طبقه است، این طبقه دومه، پارکینگ و انبارى هم داره، تقریبا مترى بیست هزار تومن زیر قیمت منطقه مى ده...فورى گفتم: خوب معطلش نکن.- گفتم اول تو هم بیاى ببینى، اگه دوست داشتى قول نامه کنیم.- من فردا ساعت هشت تا ده امتحان دارم، بعدش مى تونم بیام ببینم.حسین آهى کشید: خدا کنه خوشت بیاد. خونه پیدا کردن کار سختى است.خندیدم: حق دارى، سهیل هم پدرش در آمد، ولی عاقبت یکی خرید. البته شصت متري است.حسین پرسید: پس عروسی نزدیکه؟ - آره، تقریبا سه هفته دیگه است. پدرم می خواد تو رو هم دعوت کنه، خیلى از تو خوشش آمده، راه می ره و می گه آقاي ایزدي اینطور، آقاي ایزدي آنطور! حسین خندید: خدا کنه نظرش بر نگرده!امیدوار گفتم: نه بابا، تو خونه بخر، دیگه بهانه اي نداره. راستی اگه این خونه رو بخري، چیزي از پولت باقی می مونه؟ حسین فکري کرد و گفت: تقریبا سه میلیون باقی می مونه.- خوب، پس عروسی هم مى تونى بگیرى، فقط مى مونه... ماشین! اون هم مهم نیست. هر دو با هم کار مى کنیم و مى خریم.
حسین ناراحت گفت: اون ماشینى که زیر پاى توست، تقریبا هم قیمت خونه است، با دو، سه ماه کار جور نمى شه!... تازه با این حقوق من، زندگى شاهانه اى هم انتظارت رو نمی کشه، اصلا مثل خونۀ پدرت بهت خوش نمی گذره. دلجویانه گفتم: حسین، پدر من نزدیک به شصت سالشه! تو نباید زندگی خودتو با اون مقایسه کنی! تازه سهیل هم مثل تو می مونه. تازه بدتر، چون باید قسط وام بانک مسکن رو هم بده.حسین حرفی نزد. دوباره گفتم: زندگی که فقط پول و ماشین و خونه نیست، مهم اینه که آدم شریک زندگی اش رودوست داشته باشه، اون وقت پیاده روي لذت بخش هم می شه. در ضمن دلیلی نداره که تو بخواي ماشین آنچنانی بخري، یک ماشین ارزون که راه بره هم، ما رو به مقصد می رسونه. همه چیز کم کم درست می شه.
#کانال داستان و رمان مذهبی
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#مهر_و_مهتاب
#تکین_حمزه_لو
#قسمت_نود_و_هشتم
حسین غمگین گفت: هر چی فکر می کنم می بینم من دارم با خودخواهی شانس یک زندگی خوب رو از تو می گیرم...مهتاب. حرفش را قطع کردم: بس کن حسین، انقدر عقل و شعور منو زیر سوال نبر، من خودم قوه تمیز مسایل رو دارم، خداحافظ تا فردا.با هزار فکر و خیال و سختی به خواب رفتم. سر جلسه امتحان هم فکرم مشغول حرفهاي حسین بود. به این فکر می کردم که نکند از ازدواج با من پشیمان شده است و خجالت می کشد رك و راست حرفش را بزند. انقدر از این احتمال عصبی شدم که امتحانم را حسابی خراب کردم. لیلا هم خودکار در دهان، به دور دست خیره شده و معلوم بود اصلاحواسش نیست. ورقه ام را دادم و از جلسه بیرون آمدم. چند دقیقه اي در ماشین منتظر ماندم تا عاقبت حسین آمد. از دورلنگ لنگان و آهسته قدم برمی داشت. موهایش مرتب و شانه شده، ریش و سبیلش را کوتاه کرده بود و لباس تمیزي به تن داشت. صورتش اما نگران و ناراحت بود. وقتی سوار شد آهسته سلام کرد. جوابش را دادم و به طرف شهرك غرب حرکت کردم. در راه، حسین ساکت از پنجره به بیرون خیره شده بود. نرسیده به فاز شش، ماشین را نگه داشتم. به حسین که ساکت کنارم نشسته بود، نگاه کردم و گفتم: - حسین، نکنه پشیمون شدي؟ تو رو خدا اگه از دست من خسته شدي بهم بگو، من دلم نمی خواد تو رو وادار به کاري کنم که به نظرت درست نیست.
چند لحظه اي گذشت و حسین حرفی نزد. بعد صورتش را به طرفم برگرداند. منهم نگاهش کردم. چشمان درشت و قهوه اي رنگش، مژه هاي برگشته و بلندش، پوست مهتابی و گونه هاي برجستۀ پوشیده از مویش، همه و همه به چشمم خواستنی و دوست داشتنی می رسید. چند لحظه خیره به هم ماندیم، عاقبت حسین با صدایی گرفته گفت: من تو رو از خودم بییشتر دوست دارم. به خدا قسم می خورم که هیچ چیز تو دنیا بیشتراز این منو خوشحال نمی کنه که تو زن من، شریک زندگی من باشی! ولی عزیزم تو حیفی، حیفی که بعد از چند سال زندگی بیوه بشی، با یک دنیا مشکل تنها بمونی، حیفه که با یک آدم مریض زندگی کنی، حیفه به خاطر یک زندگی متوسط از زندگی مرفهت چشم پوشی کنی!... اشک بی اختیار چشمانم را پر کرد. با صدایی لرزان گفتم: - حیف از تو حسین که مجبوري کنار ما آدمهاي پول پرست و خودخواه زندگی کنی. اگه ناراحتیت به خاطر این حرفهاست،باید بگم من با چشم باز تو رو انتخاب کردم و تمام مسئولیتش رو هم می پذیرم. من تو رو دوست دارم و این احساس روبه امتیازات مسخره اي که شمردي، نمی فروشم.حسین لبخند زد.
امیدوار گفتم: خوب خونه کجاست: چند دقیقه بعد، هر دو در خانه بودیم. داخل خانه، همانطور که حسین قبلا گفته بود، احتیاج به بازسازي و تعمیر داشت.اما نقشه ساختمان طوري بود که انگار خانه صد متري است. دو اتاق خواب بزرگ و جادار با یک هال و پذیرایی مستطیل شکل و دستشویی و حمام جدا از هم. با توجه به خانه سهیل که دیده بودم، اینجا مثل قصر بود. بدون اینکه نظرم را اعلام کنم همراه حسین بیرون آمدم. وقتی هر دو سوار ماشین شدیم، حسین گفت: - خوب مهتاب، چطور بود؟ خوشت آمد؟شمرده گفتم: نسبت به قیمتش خیلی خوبه، خود خونه هم خوبه، بزرگتر از اندازة واقعی اش به نظر می آد. محله اش هم جایی ساکت و آرامه! به نظر من زودتر قول نامه کن تا کس دیگه اي پیدا نشده.شب، وقتی به رختخوابم رفتم به این فکر می کردم که مبادا آن خانه کدبانویی جز من پیدا کند، از اینکه پدرم جواب رد به حسین بدهد، حسابی در هول و نگرانی بودم.
#کانال حضرت زهرا س
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662