💎 فلمینگ ،یک کشاورز فقیراسکاتلندی بود.
یک روز در حالی که به دنبال امرار معاش خانواده اش بود، از باتلاقی در آن نزدیکی صدای درخواست کمک را شنید،
وسایلش را بر روی زمین انداخت و به سمت باتلاق دوید. پسری وحشت زده که تا کمر در باتلاق فرو رفته بود، فریاد می زد و تلاش می کرد تا خودش را آزاد کند.
فلمینگ او را از مرگی تدریجی و وحشتناک نجات می دهد.
روز بعد، کالسکه ای مجلل به منزل محقر فارمر فلمینگ رسید. مرد اشراف زاده خود را به عنوان پدر پسری معرفی کرد که فارمر فلمینگ نجاتش داده بود. اشراف زاده گفت:
" می خواهم جبران کنم شما زندگی پسرم را نجات دادی".
کشاورز اسکاتلندی جواب داد:
" من نمی توانم برای کاری که انجام داده ام پولی بگیرم".
در همین لحظه پسر کشاورز وارد کلبه شد.
اشراف زاده پرسید:
" پسر شماست؟"
کشاورز با افتخار جواب داد: "بله"
با هم معامله می کنیم.
اجازه بدهید او را همراه خودم ببرم تا تحصیل کند. اگر شبیه پدرش باشد، به مردی تبدیل خواهد شد که تو به او افتخار خواهی کرد.
پسر فارمر فلمینگ از دانشکده پزشکی سنت ماری در لندن فارغ التحصیل شد و همین طور ادامه داد تا در سراسر جهان به عنوان سر الکساندر فلمینگ کاشف پنسیلین مشهور شد.
سال ها بعد، پسر اشراف زاده به ذات الریه مبتلا شد.
چه چیزی نجاتش داد؟
پنیسیلین...
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎تیمور لنگ به کشور عثمانی لشگر کشی کرد و عثمانی را شکست داد و پادشاه عثمانی اسیر شد..
تیمور لنگ در کاخ نشسته بود و گفت پادشاه عثمانی را نزد من اورید..
پادشاه را اوردند، تا تیمور چشمش به او افتاد شروع کرد به خندیدن. پادشاه عثمانی یک چشمش کور بود گفت به کوری چشمم میخندی؟! تیمور گفت نه.
گفت من پادشاه عثمانی هستم و مقامم مثل شماست و شما نباید بخاطر اینکه غالب شدی و من مغلوب منو جلوی بزرگان دربارت تحقیر کنی..
تیمور گفت نه من به شما احترام میگذارم خنده من از دیدن شما به سبب تحقیر تو نبود..
گفت پس از بحر چه بود!؟
گفت به مردم دو کشور ایران و عثمانی میخندم که سرنوشتشان بدست منی لنگ و تویی کور افتاده......
و چه بدبختند مردمی که نقشی در سرنوشت خود ندارند و به هر فلاکتی تن میدهند زیرا که عادت دارند دیگران تغییرشان دهند و هرگز زحمت تغییر بخود نمیدهند.
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#ماجرای_عشقی_عجیب_و_واقعی
💎این ماجرای عشقی در دنیا مانند بمبی صدا کرده است. اگرچه شاید ماجرای عاشقانه زیر به نظر خیالی و افسانه ای برسد ولی جریان واقعی یک راننده کامیون 51 ساله انگلیسی و آشنا شدن با عشق زندگی اش است و باور کنید یا نه!!! شماره او را در دیوار یک توالت عمومی پیدا کرده است!آنها می گویند
عشق درست زمانی اتفاق افتاده که کمترین انتظار آن را داشته اند و البته این جمله خصوصا برای آقای #مارک_الیس راننده کامیون اهل وست یورکشایر کاملا صدق می کند. او در مسیر خود برای دیدن دوستانش در یک رستوران، برای استفاده از سرویس بهداشتی توقف می کند.
او در داخل توالت عمومی ناگهان در دیوار متوجه حک شدن جمله ای با مضمون ” به دانا زنگ بزن… (شماره تلفن)” شد.ظاهرا مارک این جمله را سرگرم کننده می یابد و از روی کنجکاوی به این شماره مرموز زنگ می زند تا ببیند آیا به راستی یک شخص واقعی صاحب این خط است.
مارک پس از تماس با شماره به شخص پشت خط می گوید:”شما چه کسی هستی؟” او می گوید هنوز با یادآوری خاطره این تماس، می خندند و در کمال تعجب، دانا جواب می دهد:”شما چه کسی هستید؟” و این گونه مکالمه آنها شکل می گیرد و پس از سه روز یکدیگر را از نزدیک ملاقات می کنند و عاشق هم می شوند.
#دانا_رابرتس که یک منشی قضایی است در مصاحبه مطبوعاتی اظهار داشت مارک تا زمانی که او را ملاقات نکرده بود حرفی از این که چگونه شماره او را یافته است نزد. او در ابتدا با شنیدن داستان او متعجب شد ولی در نهایت دریافت که قرار دادن شماره تلفن او در دیوار سرویس بهداشتی کار نامزد سابق کینه توزاش بوده است. دانا در این مورد گفت:”من باید از نامزد سابقم ممنون باشم که همچین لطفی به من کرد!! اینجاست که میگن:عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!
”اکنون مارک و دانا صاحب دو فرزند هشت و نه ساله هستند و هر زمان یکی از آنها در مورد چگونگی ملاقات و آشنایی والدینشان سوال می کنند، مادرشان یک جواب غیرواقعی می سازد. دانا به خبرنگاران گفت:”من معمولا می گویم که پدرشان یک پیامک اشتباهی به من فرستاده بود.”گرچه با در نظر گرفتن این که ماجرای عاشقانه و عجیب آنها بسیار مورد توجه رسانه ها و مطبوعات قرار گرفته است، احتمال آنکه بتوانند این راز را از فرزندانشان پنهان کنند، بعید به نظر می رسد!
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎مریدی لرزان نزد شیخ بشد و عارض گشت:
یا شیخ خوابی بس ترسناک بدیدمی
شیخ گفت: بنال ببینم خواب
چه دیده ای که بی قراری؟
مرید گفت: به خواب دیدم 3 گرگ گرسنه مرا دنبال همی نمایند و گاهی بقدر یک مایل و گاهی دو مایل از من فاصله گرفته اما ناگه از تاریکی بیرون جسته و پاچه مرا به دندان گرفتندی ، در این میان کسی اندک گوشتی مرا بدادی که به آنها دهم و آنان را سیر نموده و خود را رهایی بخشم لیک آن تکه گوشت بقدری اندک بوده که دندان نیش آنان را نیز چرب نمیکرد...
شیخ دستی بر سر کچلش کشید
و لختی آن را خاراند و سپس گفت:
آن سه گرگ قبوض آب و برق و گاز بوده که پس از هر ماه و گاهی دو ماه بر تو حمله ور می گردند و آن تکه گوشت یارانه توست که به دستت داده اند...
مرید چون این تعبیر شگرف را بشنید، گریبان خویش دریده و دعاهایی نثار مسولین کرده که به دلیل شورانگیز بودن در این مقال نمی گنجد....
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
داستانی که در زير نقل ميشود، مربوط به دانشجويان ايرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصيل به آلمان رفته بودند و آقای «دکتر جلال گنجی» فرزند مرحوم «سالار معتمد گنجي نيشابوری» براي نگارنده نقل کرد:
«ما هشت دانشجوی ايرانی بوديم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصيل ميکرديم. روزي رئيس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجويان خارجي بايد از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرود ملي کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوريم که عدۀمان کم است. گفت: اهميت ندارد. از برخي کشورها فقط يک دانشجو در اينجا تحصيل ميکند و همان يک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملي خود را خواهد خواند.
چارهاي نداشتيم. همۀ ايرانيها دور هم جمع شديم و گفتيم ما که سرود ملي نداريم، و اگر هم داريم، ما بهياد نداريم! پس چه بايد کرد؟ وقت هم نيست که از نيشابور و از پدرمان بپرسيم. به راستي عزا گرفته بوديم که مشکل را چگونه حل کنيم. يکي از دوستان گفت: اينها که فارسی نميدانند. چطور است شعر و آهنگي را سر هم بکنيم و بخوانيم و بگوئيم همين سرود ملی ما است. کسی نيست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند.
اشعار مختلفي که از سعدی و حافظ می دانستيم، با هم تبادل کرديم. اما اين شعرها آهنگين نبود و نمی شد بهصورت سرود خواند. بالاخره من (دکتر گنجی) گفتم: بچهها، عمو سبزی فروش را همه بلديد؟. گفتند: آری. گفتم: هم آهنگين است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر عمو سبزيفروش که سرود نميشود. گفتم: بچهها گوش کنيد! و خودم با صدای بلند و خيلي جدي شروع به خواندن کردم: «عمو سبزيفروش . . . بله. سبزي کمفروش . . . بله. سبزی خوب داری؟ . . . بله.» فرياد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرين نموديم. بيشتر تکيۀ شعر روي کلمۀ «بله» بود که همه با صداي بم و زير ميخوانديم. همۀ شعر را نميدانستيم. با توافق همديگر، «سرود ملي» به اينصورت تدوين شد:
عمو سبزی فروش! . . . بله.
سبزي کمفروش! . . . . بله.
سبزی خوب داری؟ . . بله.
خيلي خوب داری؟ . . . بله.
عمو سبزی فروش! . . . بله.
سيب کالک داری؟ . . . بله.
زالزالک داری؟ . . . . . بله.
سبزيت باريکه؟ . . . . . بله.
شبهات تاريکه؟ . . . . . بله.
عمو سبزی فروش! . . . بله.
اين را چند بار تمرين کرديم. روز رژه، با يونيفورم يکشکل و يکرنگ از مقابل امپراطور آلمان، «عمو سبزی فروش» خوانان رژه رفتيم. پشت سر ما دانشجويان ايرلندي در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هيجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوري که صداي «بله» در استاديوم طنينانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخير گذشت.»
فصلنامۀ «ره آورد» شمارۀ 35، صفحۀ 286 – 287
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎بخاطر بی کسی ، هر کسی را به زندگیمان راه ندهیم !
🔹یادمون باشه تنهایی یا جدایی از ازدواج بد ، بهتره . یادمون باشه آدم نباید حتما ازدواج کنه ، آدم باید حتما حتما ازدواج خوب کنه !
🔹بعضی از بچه ها بخاطر اینکه در دوران کودکی و نوجوانی از پدر و مادر چماق به دستشون ، نادان و نامهربونشون محبت ندیدند ، در بزرگسالی میخوان اونو از جنس مخالف کسب کنند !
🔹شدنی نیست بچه ها ! محبت رو از درون خودتون بارور کنید رشد بدید با بالا بردن حرمت نفس ، خوددوستی ، وگرنه مثل یک کویر و چاه خشکید که هرچیم روی شما آب بریزن سیر نمیشید. و به طرف مقابل هم نمیتونید محبت بدید !
🔹توجه کنید تنهایی تایید نمیشه. تنهایی خوب نیست . بده . اما اینجا بحث سر بد و بدتره . پس ما باید بگردیم دنبال دوستای خوب و پارتنر یا همسر خوب ، ازدواج خوب !
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#داستان:جوان و مورچه
در روستایی که مردمانش شاد و خندان بودند جوانی زندگی می کرد که تمام زندگیش اندوه و ماتم بود .جوان که از زندگی خود خسته شده بود به نزد مردم رستا رفت و گفت:
ای مردم این جفا است که شما همه شاد و من اندوهگین باشم می خواهم چاره ای برای من بیندیشید.
پیر دانا که در جمع روستاییان بود به جوان گفت:
چرا تمام غم و اندوه خود را نمی بری به کوه بزرگ بسپاری؟
جوان که این حرف را شنید سمت خانه خود رفت کوله خود را باز کرد و تمام غم و اندوه را درون کوله ریخت و راهی شد.
رفت تا نزدیک کوه
کوه را صدا زد و گفت :
می خواهم کوله بار غم و اندوه را از من بگیری
تا من همیشه شاد و خندان باشم
کوه گفت: ای جوان با اینکه من از سنگ هستم
اما در کوله من جز جنگل سبز و ابر های سفید چیزی دیگری نیست توان اندوه را ندارم
به نزد دریا برو
جوان رو به سمت دریا کرد و رفت تا رسید به دریا
رو به دریا گفت :آیا تو حاضری کوله اندوه و ماتم را از من بگیری ؟
در یا گفت: ای جوان با اینکه درون من تاریک و سرد است
ولی من مهد زندگی هستم و تحمل غم و اندوه را ندارم
به آسمان بگو که از من وسیع تر است
جوان رو به آسمان کرد
گفت :ای آسمان تو کوله اندوه را از من می گیری
آسمان گفت:
ای جوان با آنکه من وسیع هستم اما قلبی بسان خورشید فروزان دارم
پس جایی برای اندوه نیست
جوان ناامیدانه بر زمین نشست مورچه ای از آنجا رد میشد
از جوان پرسید چرا ناراحتی؟
جوان گفت: کوله ام پر از اندوه است از کوه و دریا و آسمان خواستم تا کوله را از من بگیرند
تا شاد زندگی کنم ولی قبول نکردند
مورچه گفت : کوله ات را بسپار به من
جوان گفت: آخر چگونه وقتی کوه و دریای و آسمان قبول نکردند
تو با جسم کوچکت قبول میکنی؟
مورچه گفت: جسمی کوچک دارم ولی اراده ای به بزرگی و وسعت جهان دارم
جوان فهمید برای شاد بودن کافیست قلبی بزرگ داشته باشی با اندکی اراده!
ما که از مورچه کمتر نیستیم،پس همت کنیم!
#محمودرسته
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت:
روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه ی سکه ی مردی غافل را می دزدد.
هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذیست که بر آن نوشته است:
خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما
اندکی اندیشه کرد
سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند
دوستانش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد.
دزدکیسه در پاسخ گفت:
صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است
من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او
اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد.آن گاه من دزد باورهای او هم بودم.
واین دور از انصاف است!
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎در دزدی از یک بانک ، دزد فریاد زد:
"هیچکس حرکت نکند پول مال دولت است".
بااین حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
به این می گویند "شیوه تفکر"
وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند،دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیرکه شش کلاس سواد داشت گفت:"بیاپولها را بشماریم". دزد پیرگفت:"وقت زیادی میبرد، امشب تلویزیون مبلغ را اعلام میکند."
به این میگویند "تجربه"
بعداز رفتن دزدها مدیر بانک به ریسش گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی ریس گفت "صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم و به برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم".
به این میگویند "با موج شنا کردن"
وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردندو بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان راگذاشتیم و 20میلیون گیرمان آمد ولی رئیسان بانک در یک لحظه و بدون خطر 80 میلیون بدست آوردند.
به این میگویند "دانش بیشتر از طلا میارزد"
دانایی قدرت است 👌🏻
l👇 عضو شویدو به عزیزانتان معرفی کنید 👇l
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸🍃
اسحاق بن عمار از امام صادق (ع) راجع به مردی که لباس های مختلفی دارد و چند تای از آنان را برای پوشاندن بدن خود و چند تا برای زینت کردن و شیک شدن قرار داده پرسید آیا اسراف است؟
امام فرمود خیر، اسراف نیست.
زیرا خداوند در قرآن کریم فرموده است هر که زندگی اش وسعت دارد، به اندازه توانایی اش خرج کند.
#مكارم_الاخلاق
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💠موقعى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سربازان اسلام را آماده جنگ تبوك مى ساخت ، يكى از بزرگان بنى سلمه به نام جد بن قيس كه ايمان كامل نداشت ، محضر پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد و عرض كرد:
اگر اجازه دهى من در اين ميدان جنگ ، حاضر نشوم و مرا گرفتار گناه مساز! زيرا من علاقه شديد به زنان دارم ، چنانچه چشمم به دختران رومى بيفتد ممكن است فريفته آنها شده دل از دست بدهم و نتوانم بجنگم و گرفتار گناه شوم . رسول خدا صلى الله عليه و آله به او اجازه داد.
در اين وقت آيه نازل شد؛ (بعضى از آنها مى گويند: به ما اجازه ده در اين جهاد شركت نكنيم و ما را به گناه گرفتار مساز، آگاه باشيد كه آنان - به واسطه بهانه جويى غلط - هم اكنون در ميان فتنه و گناه افتاده اند و جهنم گرداگرد كافران را احاطه كرده است .) (2) توبه : آيه 49. خداوند با اين آيه عمل آن شخصى را محكوم كرد.
👈آنگاه حضرت رو به طايفه بنى سليم نمود و فرمود:بزرگ شما كيست ؟ در پاسخ گفتند:جدبن قيس ، لكن او آدم بخيل و ترسويى است .
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:درد بخل بدترين دردهاست .
⬅️سپس فرمود:بزرگ شما آن جوان سفيدرو، بشر بن براء، است كه مردى سخاوتمند و گشاده روى است.
📚بحارالانوار : ج 21، ص 193.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این سبدا واسه سفره هفت سین بسازین خیلی خوشگل میشه 😉
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند_آشپزی 🍽
🥢ایده ای جالب برای تزیین خمیر بشکل صدف
میتونید وسطش هرچیزی دوست داشتین بذارین 👍
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوانه گندم یا هر چیز دیگه ای میخای داشته باشی اما نمیدونی چطوری؟حتما تا اخر ببین😍
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده ای برای ساخت ماسک فیلتر دار در منزل... جالبه
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از کاربردهای اسلایم 👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️چندنمونه از نکات ریز مفید برای خانه داری
حتما ببینید عالیه👌😍
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹اغلب کسانی که
در زندگی خویش
احساس آرامش می کنند؛
لبخند را مشق می کنند.😊
با امید دعا می کنند.🙏
عشق راتدریس می کنند.❤
ومحبت را فراموش نمی کنند❤
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش #سبزه در بطری شیشه ای یا تنگ ماهی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خلاقیت 🍭
با کاموا و منگوله کاموایی پادریهای خوشگل درست کنید😍🤩
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از کاربردهای اسلایم 👌
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جوانه گندم یا هر چیز دیگه ای میخای داشته باشی اما نمیدونی چطوری؟حتما تا اخر ببین😍
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
یادمه تلویزیونی که نصف کانالارو برفک نشون میداد چنان با ذوق نگاه میکردم که الان با ال ای دی پنجاه اینچ همچین حسی ندارم.
وقتی میکرو واسم خریدن از شدت خوشحالی تا صبح خوابم نبرد و به فکر این بودم خدایا زودتر صبح بشه تا همونجور که عاشق به معشوق میرسه منم به میکرو برسم.
وقتی دوچرخه 16 دسته خرگوشیمو واسه اولین بار دیدم مطمئن بودم دیگه روزی توو زندگیم نمیاد که من اینقد خوشحال باشم.
وقتی دختر همسایمون با اون دامن چین دار و روسری رنگارنگ و کفشای تق تقیش باهام سلام کرد فهمیدم دیگه هیچ دختری نمیتونه منو اینقد شیفته ی خودش کنه.
شاید فرق الانم با کودکیم همینه
شاید دنیارو بازم باید از چشمای یه بچه ی هفت ساله ببینم
شاید بزرگ شدن جز غم و مشکلات چیزی واسم نداشت.
شاید دوباره باید بچه باشم تا لحظه لحظه ی زندگیم واسم جذاب باشه.
عمیقا دلم واسه کودکیم تنگ شده که به جای قلبم دست و پام میشکست...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💎مردی از یکی از دره های پیرنه در فرانسه می گذشت ، که به چوپان پیری برخورد.
غذایش را با او تقسیم کرد و مدت درازی درباره ی زندگی صحبت کردند .
بعد صحبت به وجود خدا رسید .
مرد گفت : اگر به خدا اعتقاد داشته باشم باید قبول کنم که آزاد نیستم و مسئول
هیچ کدام از اعمالم نیستم . زیرا مردم میگویند که او قادر مطلق است و اکنون و
گذشته و آینده را می شناسد…
چوپان ناگهان و بی مقدمه زیر آواز زد و پژواک آوازش دره را آکند !
بعد ناگهان آوازش را قطع کرد و شروع کرد به ناسزا گفتن به همه چیز و همه
کسی !!!
صدای فریادهای چوپان نیز در کوهها پیچید و به سوی آن دو بازگشت .
سپس چوپان گفت : زندگی همین دره است ، آن کوهها ، آگاهی پروردگارند ؛ و
آوای انسان ، سرنوشت او
آزادیم آواز بخوانیم یا ناسزا بگوئیم، اما هر کاری که می کنیم، به درگاه او می رسد و
به همان شکل به سوی ما باز می گردد
خداوند پژواک کردار ماست …
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است.
(مترلینگ)
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
داستان #ارسالی از اعضای کانال داستان و پند
به هردستی بدهید به همان دست پس می گیرید
سلام به اعضای کانال داستان و پند این داستان مربوط به زندگی دوستمه که من از زبان دوستم می نویسم به هردستی بدهید به همان دست پس می گیرید
پدرومادرم را رویک سال ازدست دادم بچه اخری بودم خواهربرادرام همه ازدواج کرده بودند و من همیشه متکی به پدرمادرم بودم حتی قدرت تصمیم گیری نداشتم حقوق پدرم را دریافت می کردم ولی هیچ اختیاری از حقوقم نداشتم وبقیه برام تصمیم می گرفتن چند روز بعد از فوت پدر مادرم ،خواهر بزرگم ازم خواست که به خانه آنها بروم و باآنها زندگی کنم که خودش سه فرزند دارد دوتا دانشجو ویک بچه دوساله روز اول خواهرم گفت توهم مثل بچه های خودم هستی دوپای تو روی دوچشمهای من حقوقی که از بابا دریافت می کنی خرج نکن پس انداز کن زمین بخر سرمایه گذاری کن هرچی ماخوردیم توهم بخور این حرفها....
همون شب این حرفها تمام شد و بعداً ورق برگشت همه ازاین رو به اون رو شدن و خواهرم وشوهرش هر دو کارمند ازصبح که بیدار میشدم صبحانه خورده یانخورده باید کارها را انجام میدادم شستن ظروف، جارو ،غذا درست کردن، نگهداری از بچه، کسی که روزی درخانه پدرش روی ناز نعمت بزرگ شده بود حالا می بایست مثل نوکر کار کند و آخرهم حرف باید میشنیدم که توهم اینجا غذا می خوری وپولهایت راجمع می کنی واگر ناراحتی هرکجا دوست داری برو و می دانستند من نمی توانم روپای خودم باایستم حتی برای حمام برایم تایم می گرفتند😔 خیلی این سالها زجر کشیدم😔
خیلی اذیتم کردن...
بارها به درگاه خدا ناله گریه کردم که خداچرا هردوتا رو ازم گرفتی که اینقدر تنها باشم ...
یک روز رفتم پیش برادر بزرگترم جریان تعریف کردم گفت مقصر خودتی که چرا روز اول نیامدی بامن مشورت کنی بازم کمی دلش برام سوخت رفت باخواهرم حرف زد گفت فاطمه گفته یک هفته می خوام بروم خونه بابا برای تنوع شنیدم تو فاطمه رو به خاطر بچه ات اوردی پیش خودت؟ گفت: نه. به خدا خودش گفته خودم می خوام ازش مواظبت کنم باشه من کسی دیگه ای میارم مواظبش بشه، دو هفته کسی اورد مواظب بچه اش شد اوضاع که بهتر شد دیگه گفت نمی خواد بیایی فاطمه
دوباره روز ازنو روزی ازنو حتی این دوهفته چقدر خواهرم با دامادمون منت گذاشتن سرم چقدر حرف شنیدم یکی دوبار هم زنگ زدم به برادرم گفتم اینجوری شده،، گفت فاطمه به خدا منم تو زندگیم اختیار ندارم یک روز خانمش زنگ زد که دیگه به برادرت زنگ نزن، اونم خسته میشه
حتی یکی از برادرام قبلش تو خونه پدرم زندگی می کرد من خسته شده بودم برگشتم خونه پدرم اما کسی محلم نمیداد برادرم با زن بچه اش میرفتند بیرون آخر شب ساعت یک دو می اومدن خونه ،چون محل زندگی شهرستان تقریبا همه همدیگه رو می شناسند چون می خواست دهن مردم بسته بشه خودش اومد دنبالم ازم خواست دوباره برگردم می خواستم بروم دانشگاه هرکسی یک چیزی میگفت هیچ کسی پشت منو نداشت چقدر گریه کردم حتی قبول شدم اما نگذاشتن بروم هیچ وقت اون روزها یادم نمیره میرفتن مسافرت منو میبردن باید کار می کردم حرف میشنیدم اگر می خواستم برای خودم چیزی بخرم باید اجازه می گرفتم تولد بچه هاشون بود کادو گرون قیمت میخریدم که ازم راضی باشند یکبار نشد برای تولدم چیزی بخرند هروقت مریض میشدم به من می گفتن خودت برو دکتر اگر هم مرا دکتر می بردن با منت که از کار زندگی باز شدیم...
بعد از چند سال که خواهرم دخترش ازدواج کرد ،خوشبخت نشد، و از دامادش اصلا راضی نیست دخترش باید کارهای خودش انجام بدهد یا اگر خونه مادرش می آید کارهای اورا انجام دهدوخودش چندتا درد گرفته که باید تحت نظر پزشک باشد دارو مصرف کند هرروز یکجاش درد می کنه وپسرش درسش تمام شده وشده آژانس رایگان برای بقیه که به قول خودش دارد خرج زندگی پسرش را میدهد جرات نداره به عروسش ازگل نازکتربگه چون می دونه پسرش رو خانمش حساسه بارها شده پسرش بچه هاش آورده خونه مادرش خانمش رفته خرید بااینکه بچه هاش کوچکن واذیت می کنند جرات نداره هیچ وقت اعتراضی کنه برادرهایش هم هیچ خیری اززندگیشان ندیده اند من خیلی تو زندگیم زجر کشیدم ولی خدا .خدای خوبی است ما بنده ها بی صبر تحملیم
اگر یک زمانی ازدواج کردم به بچه ام طوری زندگی کردن یادش میدم که روی پای خودش بتونه وایسته اگر روزی مُردم حداقل بتوانه گلیم خودش ازآب بکشه و مترسک دست خواهر برادراش نشه.
در آخر ممنونم از کانال خوب داستان و پند
پایان
❤️داستان های واقعی و عبرت آموز در کانال داستان و پند❤️
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💠شب اول قبر چگونه هست؟💠
✔️کسانی که معتقدند با ورود میت به قبر شب اول قبر شروع میشود، برای کسانی که در روز دفن میشوند،
چنین میگویند:
🔶عالم برزخ شب و روزی چون عالم دنیا ندارد،
و اگر شبی برای میّت ذکر شده است، شاید شب برای او مشتمل می شود.
درست شبیه حالت اینکه انسان در وسط روز خواب شب تار را میبیند و در خواب می بیند شبی هولناک را میگذراند و حال آنکه در وسط روز خوابیده است،
🔷زمانی که انسان را در روز دفن میکنند و همان لحظه شب اول قبر او باشد، در حقیقت برای میت شب نمایان می شود.
🔘در روایت هم آمده به محض دفن کردن میت، فرشتگان بازپرس به سراغ میت میآیند.
♦️البته شب اول قبر تنها برای کسانی نیست که دفن میشوند،
حتی کسانی هم که بدنشان دفن نمیشود، باز عذاب قبر دارند سؤال قبر دارند شب اول قبر هم خواهند داشت.
⭕️ وقتی قبر را به معنی عالم برزخ گرفتیم و شب آنجا را هم مخصوص به وضع آنجا دانستیم، لذا لازم نیست حتماً میت دفن شود و آنگاه مراسم شب اول قبر برزخ صورت پذیرد.
📕جوادی آملی، عبدالله، معاد شناسی، ج 21، ص222.
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸🌾🌸
#داستان_کوتاه_آموزنده
🔴این متن عالیه با اوضاع الانمون کاملا همخوانی داره!!😂👌
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.
روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
🔻این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری.لطفا خبرهای بد را نشر ندهیم و تلاشمان فقط آگاهی دادن در مورد پیشگیری و درمان باشد.
یک عزم همگانی برای عبور از این بحران لازم است. بیایید خودمان به فکر باشیم و فقط اخبار و اطلاعات درست را نشر دهیم.
برای شروع همین متن را برای دیگرانی که دوستشان داریم بفرستیم🌹🍃
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
🌻 دلایل تـــرس از مــرگ 🌻
❶⇦ ناآگاهی از حقیقت مرگ
✨از عوامل مهم ترس از مرگ آن است که انسان از حقیقت مرگ، که انتقال از سرای فانی به سرای باقی است، غافل باشد و چنین پندارد که با مرگ هستی او پایان می پذیرد. طبیعی است که چنین انسانی که به صورت فطری خواستار بقا و زندگی جاودان است، از فرا رسیدن مرگ در هراس خواهد بود. تعالیم اسلام با تشریح حقیقت مرگ به مبارزه با این عامل برمی خیزد. اسلام مرگ را تولدی تازه معرفی می کند که از رهگذر آن، انسان عالم فانی و گذرا را ترک می گوید و به جهانی باقی و جاودان گام می نهد.
❷⇦ دلبستگی شدید به دنیا
✨ به گونه ای که از آخرت خویش کاملا غافل گردد و حیات دنیوی را هدف نهایی خود قرار دهد. چنین انسانی برای بهره مندن شدن هرچه بیشتر از لذایذ دنیوی، به دنبال زندگی ابدی در این دنیاست و همواره از فرا رسیدن مرگ خویش در نگرانی و اضطراب به سر مےبرد، زیرا چنین می پندارد که مرگ پایان بخش تمام لذت ها و کامیابی های اوست و او را از علایق و دلبستگی هایش، برای همیشه جدا می سازد. قرآن کریم دنیا را با تمام نعمت هایش ناچیز، و آخرت را برتر و بهتر معرفی می کند:
«قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی» (نساء 77)؛ «به آنها بگو سرمایه زندگی دنیا ناچیز است و سرای آخرت برای كسی كه پرهیزكار باشد بهتر است.»
❸⇦ ترس از حسابرسی اعمال
✨یکی دیگر از علل ترس از مرگ، بیم از حسابرسی اعمال است. این عامل به آن گروه از انسانها اختصاص دارد که از یک سو به معاد اعتقاد دارند و از سوی دیگر از اعمال خویش راضی نیستند
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💞 داستان کوتاه
تعدادي موش رو دانشمندان داخل يک استخر آب انداختند. تمامي موشها فقط 17دقيقه توانستند زنده بمانند و در نهايت خفه شدند. دوباره دانشمندان با اينكه مي دانستند موش بيش از 17دقيقه زنده نمي مانند تعداد ديگري موش رو به داخل همان استخر انداختند و با علم 17دقيقه تا مرگ موشها تمامي موشها رو قبل از 17دقيقه از آب بیرون کشیدند و تمامي آنها زنده ماندند.
موشها پس از مدتي تنفس و استراحت دوباره به آب انداخته شدند. حدس ميزنيد اين بار چند دقيقه زنده ماندند؟ 26 ساعت طول كشيد تا آنها مردند. آنها به اين اميد كه دوباره دستي خواهد آمد و نجات پيدا مي كنند، 26 ساعت تمام طاقت آوردند.
🌹اميد بهترين و بالاترين قوه ی محرک زندگي است.
👤 پائولو كوئلیو
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده های کاربردی با گیره لباس
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662