eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
دیانا هم روی تاب گوشه ی حیاط نشست و کتابشو گرفت جلوشو شروع کرد به خوندن _کمی که نشستیم شعله گفت:وای عزیزم یادم افتاد بهتر بجای اینکه بیکار بشینیم من برم البوم عکس هامون بیارم نگاه کنیم _قبل از اینکه من جوابی بدم سریع پاشد ورفت وبعد از چند دقیقه برگشت _انگار آلبوم هاتون دم دست بودند _اره عزیزم زیاد نگاشون میکنم واسه همین یادآوری گذشته برای من شیرینتر از حاله _ولی شعله جان خوب نیست آدم زیاد تو گذشته ها سیر کنه شعله جوابی نداد بجاش آلبوم رو گذاشت بغلم اولین عکسی که به چشمم خورد عکس دانیال و شعله بود که دقیقا روی تابی که الان دیانا نشسته بود نشسته بودند بازوی دانیال دور شونه ی شعله گره خورده بود -اینجا ۱۶سالمونه تو اوج احساس بودیم جوابی ندادم بجاش نگاهم رو معطوف عکس صفحه ی بعد کردم که باز دانیال و شعله بودند که روی ساحله دریا پشت به پشت هم نشسته بودند _اینجام ویلای عمه ایناست حتما دیدیش _نه ندیدم با تعجب:واقعا؟؟؟وقتی من ایران بودم با دانیال اینا زیاد میرفتیم اونجا _عزیزم ما فعلا وقت نکردیم ایشاالله قرار به همین زودی ها با دانیال دوتایی بریم اونجا میدونی که پاییز شما دیدنی تر میشه _با این حرف من پشت چشمی نازک کرد:ورق بزن صفحه ی آلبوم رو برگردوندم بازم دانیال و شعله اینبار کنار یه آدم برفی که درست کرده بودند ایستاده بودند عکس بعدی باز دانیال و شعله کنار سی و سه پل . دانیال و شعله کنار مقبره ی حافظ دانیال و شعله کنار گنبد سلطانیه دانیال و شعله تو مقبره الشعرا دانیال و شعله در پیست اسکی .کنار درخت .لب رود......... در طول نگاه کردن به آلبوم شعله چشم دوخته بود به من تا واکنش منو ببینه منم انصافا کم نذاشتم شروع کردم به تعریف کردن از شعله و لباس هاش درهر کس وبا دیدن هر کس میگفتم که عزیزم تو خیلی خوش عکسی کنار همه ی حرفام لبخند ملیحی هم گوشه لبم بود که باعث شد رنگ چهره ی شعله تغییر کنه همینطور که داشتیم آلبوم رو نگاه میکردیم دانیال اومد سمت ما شما دوتا دارین چکار میکنید؟ من:آلبوم عکس نگاه میکنیم -البوم عکس؟چه عکس هایی؟ عکس های دوران صمیمیت تو وشعله جون انصافا هم خیلی عکس های خوبیه ان _چهره ی دانیال گرفت _راستی دانیال حتما توهم از این عکس ها داری میدونی کجان میخوام منم اونا رو قشنگ آلبوم کنم وبذارم کنار عکس های دیگه امون _من گمشون کردم - شعله:واقعا؟ آخه واسه چی؟چرا مواظبشون نبودی؟این ها یادگار دوران خوش زندگیمونن _دانیال با حالتی که سعی داشت عصبانیتشو پنهون کنه گفت:من از چیزی مواظبت میکنم که برام مهم باشن _شعله با دلخوری:یعنی گذشته برات مهم نیست روزهای خوشی که باهم داشتیم مهم نیستن؟ -گذشته گذشته هر چی بود تو گذشته مونده .این حرفشو با نگاه نگرانی رو به من گفت منم نامردی نکردم و با حالت خاصی زل زدم تو چشم هاش با اینکار دانیال بیشتر دست و پاشو گم کرد چند لحظه سکوت شد شعله:پس واسه همین بود که دعوت منو قبول نکردی؟تو از گذشته ات فرار میکنی؟ _با این حرف رنگ دانیال پرید کنجکاوی باعث شد بپرسم:دعوت؟کدوم دعوت؟ شعله که انگار از توجه من خوشحال شده بود گفت:راستش من و دانیال قبلا ها باهم میرفتیم یه کافی شاپی اونجا پاتوقمون بود اونروز گفتم بیا بازم مثل گذشته یه سر بریم اونجا..... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌