eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
_مادرجون خوب صحبت میکرد از گذشته ها گفت از بچگی هاش منم با حوصله گوش دادم _تا عصر خیلی خوب سرمون رو گرم کردیم تا شب دانیال اومد کمی هم با اون دور هم نشستیم وصحبت کردیم مادرجون از دسته گل هایی میگفت که دانیال به آب داده بود اون میگفت و منم میخندیدم و دانیال عصبانی میشد و پشت سرهم به مادرجونش میگفت که آبروشو پیش من نبره زشته _باز موقع خواب که شد اول مادرجون رفت بخوابه وبعد ما رفتیم که بخوابیم البته دانیال هنوز داشت تلویزیون نگاه میکرد چون فردا جمعه بود بهش گفتم که صبح زود بلند بشه مثل هفته های قبل تا ۱۰-۱۱ نخوابه چون اونموقع لو میریم _صبح ساعت ۸ بود که از خواب بلند شدم از اتاق بیرون اومدم در اتاق مادرجون بسته بود از پله که رفتم پایین یه دفعه چشمم به دانیال افتاد که وسط پذیرایی جلو تلویزیون خوابیده خودمو گم کردم فورا رفتم سمتش که قبل از بیدار شدن مادرجون بیدارش کنم نشستم کنارش که بیدارش کنم -بیدارش نکن بذار یه کم بیشتر بخوابه بچه ام روز جمعه ای دلم فروریخت صدای مادرجون برگشتم دیدم پشت سرم وایستاده زبونم گرفت _مادرجون رفت ومن هنوز مات ومبهوت اونجا نشسته بودم کمی که گذشت به خودم اومد وخودمو دلداری دادم _دختر خوب واسه چی دست وپاتو گم کردی اگه یه چیزی پرسید میگی چون تا دیر وقت تلویزیون نگاه میکرد همونجا خوابیده یه شب که هزار شب نمیشه جرم که نیست.... _بلند شدم رفتم آبی به دست وصورتم زدم وبعد صبحونه رو حاضر کردم _ساعت تقریبا نه ونیم بود که دانیال هم بلند شد برعکس من اون اصلا دست وپاشو گم نکرد خیلی ریلکس بود در جواب نگاه های چپ چپ من لبخند موزیانه ای میزد تو دلم گفتم:اقا دانیال به وقتش حال شما رو میگرم _بعد از صبحونه دانیال گفت که قرار با دوست هاش برن استخر وبعد هم میرن ناهار عصر میاد باهم میریم بیرون وشام ورو بیرون میخوریم _اون رفت ومن و مادرجون باهم موندیم نشسته بودیم جلو تلویزیون و کانالها و بالا پایین میکردم _اه تلویزیونم هیچی نداره بشینیم تماشا کنیم -ببندش باهم صحبت کنیم _چشم تلویزیون وبستم ونگاهمو معطوف مادرجون کردم مادرجون جور خاصی نگام میکرد _دخترم میشه یه سوال ازت بپرسم؟ _نمیدونم چرا دلشوره گرفتم:بله بفرمایید _اینو که میپرسم ناراحت نشی فکر نکنی میخوام تو زندگیتون دخالت کنم ها نه بحث چیز دیگه ای _چند لحظه صبر کرد وبعد ادامه داد:بین تو ودانیال مشکلیه؟ باتعجب نگاش کردم وگفتم:نه چطورمگه؟ _راستش این دوروز که خونه ی شما بودم متوجه شدم تو ودانیال تو اتاق های جداگانه میخوابین _انگار آب داغ ریختن روم پس متوجه شده. آخه چطور؟ _ما..... _ببین دخترم همه ی زن وشوهرها تو زندگیشون مشکلاتی دارن باهم دعوا میکنند قهر میکنند اصلا بقول قدیمی ها دعوا نمک زندگیه ولی این دعواها نباید باعث ایجاد فاصله بینشون بشه من نمیخوام نصیحتت کنم ولی اینهایی رو که میگم بخاطر اینکه هر دو تا دوست دارم نمیخوام مشکلی بینتون پیش بیاد هر چی باشه من یکی دو پیرهن بیشتر از شما پاره کردم اینها رو از من داشته باش تحت هیچ شرایطی میشنوی هیچ شرایطی شوهرتو از خودت نرون هر چقدر هم که دعوای بینتون شدید باشه که صد البته من میدونم مشکل شما زیادهم بزرگ نیست ولی باز هر چی هم که باشه نذار شوهرت ازت دور بشه این فاصله باعث میشه نسبت به هم سرد بشین عشق و عاطفه ای که بهم دارین کمرنگتر شه _مرد جماعت واینجوری نگاه نکن که بی احساس دیده میشن نه اونا بیشتر از ما زنها احساسی ان فقط بروز نمیدند اونا از زنشو عشق میخوان _دانیالم یکی مثل بقیه حتی من مطمئنم اون از بقیه هم احساسی تره اون مطمئنن دوست داره من عشق رو تو چشمهای اون میبینم اگرهم مشکلی بینتون پیش اومده واون قدم جلو نمیذاره واسه خاطر غرورشه مردها همگی مغرورن این تویی که باید نذاری این مشکل بینتون فاصله بندازه من میدونم که تو میتونی اونو رام خودت کنی خدا به ما زن ها توانایی داده که..... ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌