eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
_الان اگه بگم که انصراف میدم ....اصلا نمیتونم فکرشو بکنم که چه واکنشی نشون میدن تنها راهمون اینکه تو از خواستت دست بکشی میدونم سخته ولی بخاطر اینکارت هرکاری که بگی میکنم کاری میکنم که جبران شه خواهش میکنم کوتاه بیا.... _میدونستم جوابش همینه وعوض نشده فکرشو کرده بودم عزممو جزم کردم که حرفمو بزنم تصمیمو گرفته بودم البته راحت نبود رسیدن به این تصمیم و مطرح کردنش اما بالاخره که چی این اتفاق یه روزی میفته.... _آب دهنمو قورت دادم و زل زدم بهش منتظر حرف های من بود _یعنی هیچ راهی وجود نداره که تو بیای بریم آلمان سرشو به علامت نفی تکون داد -ببین دانیال من خیلی فکر کردم خیلی....میخوام در مورد فکرام ونتیجه گیری هام بهت بگم اما قبلش ازت میخوام که وقتی حرف میزنم حرفمو قطع نکنی ناراحت نشی و عصبانی هم نشی فقط میخوام خوب گوش کنی و بعد منطقی به همه چیز فکر کنی باشه _با حالت خاصی نگام کرد وباتردید گفت باشه _تو دلم رخت میشستن نمیدونستم واکنشش چی میشه و باید دلمو به دریا میزدم - ازوقتی معنای عشق وعاشقی روفهمیدم به خودم قول دادم دراینده باکسی ازدواج کنم که عاشقش باشم هروقت یه زوج عاشق وخوشبخت میدیدم میگفتم من وشوهرمم اینجوری میشیم هرخواستگاری هم میومد به امید اون مرد رویاهام نه میگفتم و همیشه منتظر بودم تا وقتیکه تو اومدی _وقتی مامانم گفت که شما میخواین بیاین شوکه شدم هیچ وقت اون حس خوب رو نسبت به تو هم نداشتم تو با مرد رویاهای من خیلی فاصله داشتی خیلی فکر کردم توهم مثل بقیه یه نه میگم و خلاص اما نشد یعنی تو نذاشتی اونقدر اومدی و رفتی که منو مجبور کردی دست به اون کار احمقانه بزنم و جواب مثبت بدم -دانیال خواست چیزی بگه اما با دستم اشاره کردم که ساکت باشه -نمیخوایم که خودمو قول بزنیم راستش اینکه من از همون اول تو رو نمیخواستم تو مرد زندگی من نبودی از همون لحظه که جواب مثبت دادم فکر این بود که چی جوری میشه به این کابوس پایان داد.... _نگاش کردم مات و مبهوت نگام میکرد دلم براش سوخت... -دروغ چرا از وقتی باهات ازدواج کردم به چیزهایی رسیدم که شاید اگه با هر کدوم از خواستگارهای دیگه ام ازدواج میکردم عمرا بهشون _میرسیدم ماشین مورد علاقه ام خونه بزرگ تولد آنچنانی و هزارویک چیز دیگه که فقط میشد در کنار تو تجربه کنم اینها منو به زندگی با تو دلگرم کردند درست روزی که رومینا اومد تو خونه مون و از عشق خودشو و شهیاد گفت دلم پر شد از حسرت منم یه زندگی میخواستم عین زندگی اون وقتی رومینا خونه رو دید و گفت که به حال من حسرت میخوره خواستم بگم نه من حاضر بودم تو یه چادر زندگی کنی اما درکنار کسی زندگی کنم که دوستش دارم دوستم داری.. _چند لحظه سکوت کردم:اما با این وضعم گفتم عیب نداره سوگند یکی تو زندگیش عشق داره ویکی پول میخواستم خودمو با پولهایی که تو منو توشون غرق کرده بودی گول بزنم سخت بود اما کم کم داشتم با این وضع کنار میومد اما این اتفاق منو به خودم آورد ... _خیره شدم به روبه رو گفتم:منو به خودم آورد و گفت که هی تو این زندگی رو نمیخوای این برای تو زندگی نیست بلکه گذران عمر بی هیچ لذتی ازش این زندگی تو رویاهای بچگی من جایی نداشت من خوشبخت نیستم اصلا خوشبخت نیستم... _نگاه کردم تو چشاش وگفتم:تو منو دوست داری مگه نه؟ _هنوز شوک حرفام بود چند لحظه طول کشید تا بگه:خوب معلومه _خیلی دوستم داری مگه نه؟ -آره خوب _حاضری هرکاری برا خوشبختیم بکنی مگه نه؟ کلافه گفت:بله حاضرم هر کاری بکنم تا تو احساس خوشبختی کنی -هر کاری؟ _بله هرکاری... _سرم انداختم پایین دستامو محکم درهم پیچیده بودم فشارشون دادم -پس طلاقم بده.... _خودکاری که دستش بود وداشت باهاش بازی میکرد از دستش افتاد _سرمو بلند نکردم نمیخواستم چشم در چشمش بشم آروم گفت:چی گفتی؟ _با احتیاط جواب دادم:گفتم طلاقم بده...هم خودتو وهم منو...خلاص کن. _چیزی نگفت سرمو بلند کردم ونگاش کردم ومات ومبهوت خیره شده به من _میفهمی داری چی میگی؟ _با سرم اشاره کردم:آره ادامه دارد... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌