eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
مهمونی روز جمعه بود از صبح که بلند شدم شروع کردم به آماده شدن هر کدوم از ما سرمون به کارخودمون گرم بود البته دانیال زیاد رغبتی به حاضر شدن نداشت نشسته بود پای تلویزیون و کانلها رو زیرو رو میکرد ظهر که شد از اتاقم اومدم بیرون دانیال هنوز بی حوصله پای تلویزیون نشسته بود -میشه زنگ بزنی غذا بیارن من وقت نمیکنم چیزی درست کنم بی هیچ حرفی بلند شد زنگ زدو غذا سفارش داد خواستم برگردم ولی منصرف شدم، برگشتم بال سرش وایستادم وگفتم :تو نمیخوای یواش یواش حاضر شی -هنوز زوده -زود نیست تابری حموم وبه سرو صورت برسی ولباساتو حاضر کنی شب شده -نمیخواد همون پنج دقیقه اخر واسه من کافیه پنج دقیقه؟مگه میخوای بری شرکت .امروز همه اونجا جمع اند -خوب باشن خوب باشن ؟تو باید وقتی همه قراره بیان تو باید درست وحسابی باشی شیک و باکلاس فکر آبرو خودت نیستی فکر آبروی من باش -من چکار به ابروی تو دارم؟ خوب معلومه تو اگه شلخته بری اونجا نمیگن خاک تو سر زن این کنم که یکم به شوهر نرسیده پوزخندی زد وگفت:زنم؟کدوم زنم؟مگه توزن منی؟تا اونجایی که یادم میاد تو فقط اسمت تو شناسنامه امه وبس -فعلا جای این حرف ها نیست بلند شو برو حموم بی تفاوت نشست واز جاش تکون نخورد -باش خودت خواستی _اینو که گفتم رفتم سمت آشپزخونه دستمو پر مایع ظرفشویی کردم و کمی آب بهش زدم دانیال زل زده بود صفحه تلویزیون حواسش به من نبود نزدیکش شدم و دستموبردم جلو وموهاشو با دستم اشفته کردم با اینکار من از جا پرید وبلند شد موهاش کفی شده بود دستشو به موهاش کشیدو گفت :اه ه ه ...چکار کردی؟ نگاهی به دستش خودش و دست های من کرد:دیوونه چرا همچین کردی؟ خندیدم وگفتم :خودت خواست _موهامو به گند کشیدی -الان مجبوری بری حموم -حسابتو میرسم اینو گفت ودوید دنبالم منم بدو بدو پله ها رفتم بال ورفتم اتاقمو درو از پشت بستم زور زد درو باز کنه ولی نتونست با دست زدبه دروگفت :تا ابد که نمیتونی بمونی اون تو _جوابشو ندادم چند دقیقه بعد صدای پاشو شنیدم که از پله ها پایین رفت نیم ساعت تو اتاقم موندم وبعد اومدم بیرون آروم از پله ها اومد پایین متوجه شدم که رفته حموم غذاها رو آورده بودند گذاشته بود رو میز آشپزخونه کمی از غذام خوردم وبعد رفت سمت اتاق دانیال رفتم سمت درحموم وآروم از بیرون قفلش کردم وبعد رفتم سمت کمد لباش و از بین لباس یه لباس شیک ومناسب در اوردم گذاشتم رو تختش وبعد رفتم سراغ عطرهاش یکی رو که بوی خوبی داشت انتخاب کردم وگذاشتم رو لباس هاش وبعد نشستم رو تخت منتظر شدم یه ربع که گذشت دیدم شیر آب و بست وبعد چند دقیقه اومد که درو باز کنه دید باز نمیشه از پشت درگفتم:زور نزن در قفله -دیووونه درو چرا قفل کردی؟ -برای حفظ جان خودم -یعنی چی؟ -یعنی تا قول ندی که کاری به کارم نداشته باشی درو باز نمیکنم - شوخی نکن بیا درو باز کن -نمیام اول قول بده بعد - بادستش کوبید به درو گفت:گفتم بیا بازش کن -منم گفتم نمیشه -استغفراالله .. باشه بابا تو بیا درو باز کن کاری به کارت ندارم -قول؟ -قول رفتم درو باز کردم وبعد زود دویدم رفتم بازم برای اطمینان در اتاقمو قفل کردم میدونستم تا تلافی نکنه دست بردار نیست میترسیدم موهامو خراب کنه از صبح برای درست کردنشون کلی وقت گذاشته بودم.... ادامه دارد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 ‌‌‌‌‌‌