#داستان_زیبا_اموزنده📚
✍پادشاهی به همراه غلامش سوار کشتی شدند.
غلام هرگز دریا را ندیده بود شروع به گریه و زاری کرد و همچنان می ترسید و هر کاری می کردند آرام نمی شد و پادشاه نمی دانست که باید چکار کند .
حکیمی در کشتی بود به پادشاه گفت اگر اجازه بدهی من آرامش میکنم و پادشاه قبول کرد.
حکیم گفت غلام را در دریا بیاندازند.
پس چند بار دست وپا زدن گفت تا اورا بیرون آوردند.
رفت در گوشه ای ساکت و آرام نشست ودیگر هیچ نگفت.
پادشاه بسیار تعجب کرد و گفت حکمت کار چه بود؟
گفت او مزه غرق شدن را نچشیده بودو قدر در کشتی بودن و سلامتی را نمی دانست
🎀به راستی
قدر عافیت کسی میداند که به مصیبتی گرفتار آید...
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#داستان_زیبا_آموزنده
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
📖 جایگاه واقعی 📖
✍️آوردهاند روزی میان یک مادهشتر و فرزندش گفتوگویی به شرح زیر صورت گرفت:
🔹 بچه شتر: «مادر جون، چند تا سوال برام پیش اومده. میتونم بپرسم؟»
🔹 شتر مادر: «حتما عزیزم، بپرس. چیزی ناراحتت کرده؟»
🔹 بچه شتر: «چرا ما کوهان داریم؟»
🔹 شتر مادر: «خوب پسرم، ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره میکنیم تا در بیابان که چیزی پیدا نمیشود، دوام بیاوریم.»
🔹 بچه شتر: «چرا پاهای ما دراز و کف پای ما گرد است؟»
🔹 شتر مادر: «پسرم، این برای راه رفتن راحت در شنهای داغ و نرم بیابان ضروری است.»
🔹 بچه شتر: «چرا مژههای بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقتها جلوی دید من را میگیرند.»
🔹 شتر مادر: «پسرم، این مژههای بلند و ضخیم چشمهای ما را در برابر باد و شنهای بیابان محافظت میکنند.»
🔹 بچه شتر: «پس کوهان برای ذخیره آب است، پاهایمان برای راه رفتن در بیابان، و مژههایمان برای محافظت از چشمهایمان در برابر شن و باد.»
🔹 بچه شتر کمی فکر کرد و بعد با تعجب پرسید: «پس ما در این باغوحش چه غلطی میکنیم؟!»
📌 نتیجه:
مهارتها، علوم، تواناییها و تجارب ما فقط زمانی ارزشمندند که در جایگاه واقعی و درست خود قرار بگیریم. اگر در محیطی نامناسب باشیم، هرچقدر هم استعداد داشته باشیم، بلااستفاده خواهیم ماند.
✅ همیشه از خود بپرسید: آیا در جایگاهی هستم که تواناییهایم به کار بیایند؟