eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.7هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
دیشب تا ساعت ۴ بیدار موندم و کار نقشه ها رو تموم کردم .خدا میدونه چقدر به خودم ،تف و لعنت فرستادم با این قولی که به خودم داده بودم . صبح در حالیکه چشمهام هنوز بسته بود کورمال کورمال خودم رو به دستشویی رسوندم .هستی هم که هروقت میرفت دستشویی یادش میومد ،کم خوابیهاش رو اونجا جبران کنه . صبحانه ام رو که خوردم رفتم بالا حاضر شدم و نقشه ها رو هم برداشتم و زدم بیرون . اخ که من عاشق این هوای سرد پاییزی بودم .به ساعتم نگاه کردم هنوز وقت داشتم .تصمیم گرفتم یه کم پیاده روی کنم.صدای خش خش برگها رو که از له شدن زیر پام بوجود میومد دوست داشتم .مثل بچه ها شده بودم از روی این برگ میپریدم روی اون یکی .با پاهام برگ های کوپه شده رو پخش میکردم به این طرف و اونطرف ...نمیدونم تا کی تو این حال و هوا بودم که با خنده یه خانوم مسن به خودم اومدم .خجالت زده از کارم سرم رو پایین انداختم و رفتم به طرف ایستگاه اتوبوس. تا وارد شرکت شدم شیوا از جاش بلند شد و گفت: سلام ،چرا اینقدر دیر کردی ؟ -سلام . به ساعت نگاه کردم :وای این ساعت درسته -بله خانوم .ساعت ۹:۳۰ .چرا گوشیت رو جواب نمیدادی؟ -اخ ،یادم رفت بیارم. -امیر خیلی قاطیه ؟ -خب چه کار کنم .از قصد که دیر نیومدم.....راستی حال مادر بزرگش چطوره؟ -هنوز تو اتاق c .c .u .اما میگن خطر رفع شده .امیر از دیشب تا حالا اونجا بوده ....خیلی پکره. مثل این که نتونسته کار نیمه کارش رو هم تموم کنه مثل tom تو کارتون tom و jerry یه خنده بدجنس اومد گوشه لبم -میدونستم..... با خارج شدن امیر از اتاقش حرفم و خوردم.چهره اش در عین حالی که عصبانی بود ،خسته هم به نظر میامد.رنگ پوستش کمی کدر شده بود و همون لباسهای دیروز تنش بود. نه طفلک مثل اینکه اصلا وقت نکرده بره خونه.....هی یه همچین دلم براش سوخت. با نزدیک شدن امیر ، به خودم امدم و سلام کردم زیر لب پاسخم رو داد و خیره نگاهم کرد. سرم رو پایین انداختم و گفتم:ببخشید سعی میکنم دیگه تکرار نشه بعد یه کم سرم رو بالا گرفتم .اما هنوز همونجوری نگاهم میکرد.یه نگاه به طرف شیوا کردم. شیوا دستش رو به طرف گردنش برد و مثل کسانی که به دار آویخته میشن ،ادا در آورد،یعنی کارت تمومه. از این کارش خندم گرفت . نمیخواستم بخندم ،اما این شیوا بلا گرفته ،هی پشت کامپوتر شکلک در میاورد.با زوری که به خودم آورده بودم ،باز نتونستم خودم رو نگه دارم و یه لبخند خیلی کوچیک اومد رو لبم. امیر جدی گفت:کجاش خنده داره؟ زود لبخندم و خوردم و مثل این بچه کلاس اولیها گفتم:ببخشید آقا ،من به این موضوع نخندیدم. یه نگاه به شیوا کرد .شیوا ناکس خودش رو زد به اون راه و مثل این منشی های وظیفه شناس ،مشغول کار شد . امیر نگاهش رو از شیوا گرفت و رو به من گفت: تو اتاق مهندسین میبینمتون. بعد خودش رو کشید کنار که من رد بشم . همون موقع موبایل آقا زنگ خورد و گوشیش رو از تو جیبش برداشت که جواب بده .من هم موقعیت رو مناسب دیدم و خواستم شیوا بی نصیب نمونه . همونطور که به طرف اتاق میرفتم ، برگشتم و برای شیوا زبونم رو تا اونجا که جا داشت در آوردم و همین باعث شد که متوجه جلوم نشم و محکم شونه ام با شونه امیر که جلوی در وایساده بود بر خورد کنه و صدای اخ من به هوا بره . برگشتم و فقط نگاهش کردم امیر هم تلفن رو قطع کرد و با عصبانیت گفت:حواست کجاست،خانوم به جای اینکه معذرت بخوام گفتم: مثل این که شما جلوی در بودید ها. اخمهاش و بیشتر کرد توهم و لبش رو گاز گرفت .فکر کنم میخواست فحش ناموسی بده که دید اینجا جلوی ۲ تا ضعیفه،جاش نیست .اینکه در و باز کرد و بدون هیچ حرفی رفت تو. با صدای خنده شیوا بطرفش برگشتم -زهرمار ، همش تقصیر توئه . دستم و بردم طرف شونه ای که درد گرفته بود و زیر لب چند تا فحش جانانه نثارش کردم. شیوا که هنوز میخندید گفت: حالا چرا اینقدر اخم کردی -حتما این پسر خاله ات فکر میکنه از قصد خودم رو بهش زدم که اونطوری نگاهم میکرد .خوب یه اتفاق بود دیگه ,این که دیگه رم کردن نداره . خنده اش بلند تر شد و گفت: حالا واقعا اتفاقی بود. گفتم:نه از قصد خوردم بهش .آخه نه اینکه خیلی بچسبه . بعد هم با شدت در و باز کردم که همه نگاهشون کشیده شد طرف من. ادامه دارد.... @Dastanvpand •••✾~🍃🌸🍃~✾••• ‌‌‌‌‌‌
🚩 مانی بیا همه ش خشونت اونوقت میگن آقایون خشنن ترمه خانم اینقسمت که میخواین فیلمبرداری کنین داستانش چیه ترمه صحرا قراره از سید جواد جدابشه مانی سید جواد ترمه اسم شوهر من تو فیلم سید جواده البته دوستاش اینطوریصداش میکنن اما زنش اسم اصلیش رو که تو شناسنامه شه بهش میگه مانی اسم توشناسنامه ش چیه ؟ ترمه کامبیز پس سید جواد چیه ترمه اسم درگوشی شه اسمدر گوشی چیه مانی همونکه دختر خانما وقتی پای تلفن با یه غریبه صحبت میکنن درگوشی تلفن میگن معمولام دخترخانما بیشتر اسامی یه درگوشی دارن باز چرت پ پرتگفتی ترمه بعضیا دو تا اسم دارن یکی شناسنامه ای یکی در گوشی مانی مثل خود توهامون جون اسم شناسنامه ایت هامونه و همیشه من در گوشی هاپو صدات میکنم ترمه زدزیر خنده برگشتم یه نگاه بهش کردم که زود خودشو جمع و جور کرد و گفت ببخشینهامون خان تقصیر این مانیه برگشتم یه نگاهم به مانی کردم که سرش رو انداختپایین و گفت بجون تو قفط میخواستم شیر فهمت کنم تو همین موقع کارگردان ترمهرو صدا کرد و۳ تایی رفتیم تو خونه که خیلی قشنگ و شیک تزیین شده بود یه خونهدوبلکس بزرگ با وسایل گرون قیمت و یه پیانو وسط سالن و یه بار مشروب خالی یهگوشه و چیزای قشنگ دیگه یه ربع بیست دقیقه بعدهرکی سرجای خودش واستاد و همه ساکتشدن و آماده فیلم برداری ترمه و همون هنرپیشه هه با یه خانم مسن که مثلا مادرترمه بود وسط سالن واستاده بودن و آماده که شروع به بازی کردن کارگردان یه خرده ازنور پردازی ایراد گرفت که درستش کردن و بعدش دوباره همه ساکت شدن و کارگردان حرکتداد و یه مرتبه ترمه با حالت عصبانی شروع کرد به داد زدن و گفت صحرا تو اونجاچیکار میکردی کامبیز کامبیز چرا داد میزنی صحرا دلم میخواد بگو اونجا چیکارمیکردی کامبیز تو خودت اونجا چیمار میکردی صحرا من با مردم بودم کامبیزخوب منم بپدم صحرا سوار موتور اونم با صدتا موتور دیگه مادر صحرا خب مادرحتما با دوستاش بوده صحرا آره با دوستاش بوده حتما بوده مادر صحرا خب مادرمگه چه عیبی داره صحرا هیچی هیچی مادر صحرا خب پس صلوات بفرستین تمومش کنیندیگه صحرا حتما تمومش میکنیم اما بعد از اینکه فهمیدم این اونشب با اون دوستایعجیب غریبش اونجا چیکار میکرده مادر صحرا خب حتما اونم رفته بوده دانشجوها روتماشا کنه صحرا تماشا کنه یا .... بعد یه مرتبه عصبانی تر شد و سر همون پسرهداد زد و گفت اونجا چیکار میکردی چرا همه دوستات دور و ورت بودن و هی سید جوادسید جواد میکردن جواب بده بگو اینو گفت و از روی بار مشروب یه گیلاس خالی رو ورداشتو پرت کرد طرف همون هنرپیشه که اونم جا خالی داد و گیلاس پرت شد و شکست بلافاصلهکارگردان کات داد بعدشم دوباره اونایی که اونجا بودن برای ترمه دست زدن و بعدشکارگردان گفت که صحنه رو دست نرنن و یه ربع بعد دوباره فیلمبرداری میکنن تو همینموقع دو سه نفر با چند تا سینی که توش چایی و شیرینی بود اومدن طرف ماها ترمه ماومد پیش ما و۳تایی رفتیم رو چند تا مبل نشستیم که مانی گفت تموم شد ترمه نهیه خرده دیگه مونده مانی معمولا هرشب چقدر فیلمبرداری میکنین ترمه حدود ۲دقیقه مانی راست میگی این که خیلی کمه ترمه نه اگه هرشب بتونیم ۲ دقیقه فیلمبرداری مفید داشته باشیم عالیه نگاه به این صحنه نکن این شانسی خوب در اومد معمولاسر یه صحنه گاهی وقتا ۲ ساعت معطل میشیم حالا بگو کارم چه جوری بود مانی نهواقعا عالی بود ترمه ممنون عجب یه تعریف کردی مانی خب وقتی خوب بازی میکنیباید از تعریف کرد دیگه ترمه مرسی مانی تو جدا خیلی خوب تونستی تقش یه زنفوضول و دیونه رو بازی کنی انگار اصلا خود خودتی ترمه زهرمار مانی مخصوصاهمون لحظه که گیلاس رو پرت کردی دقیقا انگار همون لحظه از دیوونه خونه آورده بودنتاینجا واقعا عالی بود ترمه تو چه میفهمی بازی طبیعی چیه هامون خان شما بگینبازیم چطور بود خیلی خوب بود طبیعی و با احساس ترمه ممنون شما خیلی فهمیدهاین مانی چون ازت تعریف کرد فهمیده س حالا اگه یه ایراد ازت میگرفت میشد خرنفهم بی ادب ادامه دارد... 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 💓👉🏻 @Dastanvpand 👈🏻💓