eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰اثرات نماز شب ۱. نماز شب، باعث نابودی گناهان در روزست❗️ ۲. نماز شب، سبب نور در قیامت است❗️ ۳. نماز شب، افتخار مؤمن در دنیا و آخرت است. ۴. ثواب همه چیز در قرآن بیان شده به جز نماز شب، به خاطر زیادی ثواب آن❗ ۵.نماز شب، خلوت با خداست❗️ ۶. نماز شب خوان در بهشت با اسبهای بالدار حرکت میکند❗️ ۷. حتی بهشتیان به نماز شب خوان غبطه میخورند❗️ ۸. شریف ترین افراد امت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز شب خوانان اند❗️ ۹. شرافت هر فردی به شب زنده داری اوست❗️ ۱۰. خداوند بخاطر اهل نماز شب عذاب نازل نمی کند❗️ ۱۱. نُه صف از فرشتگان در پشت سر نماز شب خوان می ایستند که به تعداد آنان خداوند به نماز شب خوان مقام و درجه می دهد❗️ ۱۲. خداوند به نماز شب خوان افتخار و مباهات می کند❗️ ۱۳. نماز شب موجب زوال وحشت قبر، و نور در قبر، و انیس و مونس در قبر است❗️ ۱۴. نماز شب موجب شادمانی مؤمن در دنیا و زینت آخرت است❗️ ۱۵. خداوند در بهشت بر نماز شب خوانان تجلّی می کند و پاداش آنها را خودش می دهد❗️ ۱۶. به فرموده امام صادق علیه السلام: کسی که نماز شب نخواند از ما نیست❗️ ۱۷. نماز شب، موجب طولانی شدن عمر است❗️ ۱۸. نماز شب، سبب گشایش زندگی و از بین برنده فقرست❗️ ۱۹. نماز شب، باعث رهایی از آتش جهنّم است❗️ ۲۰. نماز شب، موجب صحت و سلامتی بدن است❗️ ۲۱. نماز شب، باعث رضایت خدا و سبب نزول رحمت است❗️ ۲۲. نماز شب، کلید درب های بهشت است❗️ ۲۳. نماز شب، تمسک به اخلاق پیامبران و امامان است❗️ ۲۴. حضرت ابراهیم علیه السلام به خاطر نماز شب خواندن، خلیل خدا شد❗️ ۲۵. نماز شب، انسان را از انجام گناهان باز می دارد❗️ ۲۶. مغبون کسی است که نماز شب نخواند❗️ ۲۷. نماز شب، سبب نورانیت صورت می شود❗️ ۲۸. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله : دو رکعت نماز خواندن در دل شب برای من از دنیا و مافیها بهتر و دوست داشتنی تر است❗️ ۲۹. نماز شب، سیره مستمره پیامبران و امامان و صالحان است❗️ ۳۰. نماز شب، بوی خوشی در نماز شب خوان به وجود می آورد که همه از معاشرت با او خوششان می آید❗️ 📙 مرج البحرین/ص۱۱۴ ⚠️ ... 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔰اثرات نماز شب ۳۱. شبهای بلند، بهار مؤمن است برای نماز شب خواندن و تهجد❗️ ۳۲. نماز شب، باعث وفور نعمت و برکت است❗️ ۳۳. نماز شب، سبب رفع فقر و ناداری است❗️ ۳۴. نماز شب، اخلاق نماز شب خوان را نیکو می کند❗️ ۳۵. نماز شب، دین و قرض نماز شب خوان را ادا می کند❗️ ۳۶. نماز شب، غم و اندوه را برطرف می کند❗️ ۳۷. نماز شب، نور چشم را زیاد می کند❗️ ۳۸. از خانه هایی که در آنها نماز شب خوانده می شود، نوری به اهل آسمان متصاعد می شود، همانند نوری که از ستارگان آسمان برای اهل زمین می تابد❗️ ۳۹. دروغ می گوید کسی که ادعا دارد نماز شب می خواند اما فقیر و گرسنه و نادار است❗️ ۴۰. نماز شب، ضامن روزی در روز است❗️ ۴۱. طولانی بودن وقوف در حال نماز وتر، موجب کوتاهی توقف در قیامت است❗️ ۴۲. نماز شب، قبر نماز شب خوان را تبدیل به باغی از باغ ها و نخلستان های بهشت می کند❗️ ۴۳. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله حضرت علی علیه السلام را مکررا سفارش به نماز شب می کردند❗️ ۴۴. کسی که برای نماز شب بلند شود و خانواده و بچه هایش را هم بلند کند و با هم نماز شب بخوانند، همه آنان جزو ذاکران خداوند نوشته می شوند❗️ ۴۵. نماز شب، باعث داخل شدن به بهشت می شود❗️ ۴۶. خداوند از نور خودش به نماز شب خوان می پوشاند❗️ ۴۷. نماز شب، سبب دوستی ملائکه و انبیا است❗️ ۴۸. نماز شب، سبب ناراحتی شیطان است❗️ ۴۹. نماز شب، باعث ازدیاد ایمان است❗️ ۵۰. نماز شب، موجب قبولی اعمال است❗️ ۵۱. نماز شب، سبب برکت رزق و روزی است❗️ ۵۲. نماز شب، باعث معرفت و شناخت خداوند است❗️ ۵۳. نماز شب، اسلحه مؤمن است بر ضد شیاطین و دشمنان❗️ ۵۴. نماز شب، شفیع نزد ملک الموت است❗️ ۵۵. نماز شب، سبب اجابت دعاست❗️ ۵۶. نماز شب، سبب راحتی جان کندن است❗️ ۵۷. نماز شب، چراغ و فرشِ قبر است❗️ ۵۸. نماز شب، جواب نکیر و منکر در قبر است❗️ ۵۹. نماز شب، سایه بالای سر انسان در قیامت است❗️ ۶۰. نماز شب، تاجی است بر سر انسان در قیامت❗️ ۶۱. نماز شب، لباسی است بر بدن انسان در قیامت❗️ ۶۲. نماز شب، نوری است در جلو پای نماز شب خوان در قیامت❗️ ۶۳. نماز شب، ساتری است بین نماز شب خوان و سایر مردم در قیامت❗️ ۶۴. نماز شب، دلیل و حجت مؤمن است در پیشگاه پروردگارش❗️ ۶۵. نماز شب، باعث سنگینی میزان اعمال انسان است در قیامت❗️ ۶۶. نماز شب، سبب عبور از پل صراط است❗️ 📙 مرج البحرین/ص۱۱۴ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
دعای فرج هرشب📲 🍃🌺🍃🌺🍃 * بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم * إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 🍃🌺🍃🌺🍃 خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت،و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت،و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى،و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است،خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما فرض نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى،پس به حق ايشان به ما گشايش ده،گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر،اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد،مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد،اى مولاى ما اى صاحب زمان،فريادرس،فريادرس،فريادرس، مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب،اكنون،اكنون،اكنون،با شتاب،با شتاب،با شتاب،اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. 🍃❤️ الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج❤️🍃 👇 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
*بسم الله الرحمن الرحیم* *پروردگارا ...دراین صبحدم :* *قرار دلهای بیقرار ما باش ...* *فراوانی ایمان و روزی را در زندگی ما جاری کن ... حضورمان را درجهت طاعت خودت پرمعنا کن ..* *وجودمان را لبریز از آرامش* *کن ...ثروتمان را درجهت رضای خودت فزونی بخش ... قلبهایمان را سرشار از عشق خودت کن ...کلاممان را لبریز محبت خودت کن ...انسانیت مارا کامل کن ...ایمان مارا زیاد گردان..* *ما را بندگان شاکر قرار ده نه شاکی...سد مشکلات را* *شکسته...محبت ها رافزونی...* *دلهای مارا پاک کن از هر چه نا زیباست ای پروردگار مهربانم..* *آمین یا رب العالمین* *سلام صبحتون بخیر و شادی برايتان بهترین ها را از خدای مهربون آرزو دارم* 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
داستانی عبرت آموز دعای سگ مظلوم هم می گیرد. *برای تسلیت گفتن به یکی ازخانواده هایی که فرزند جوان خود را از دست داده بودند رفتم... پدر میت خدا رحمتش کند بلند شد وکنارم نشست و دستم را دردست خودش گرفت وگفت: فلانی...این تقاص ظلم وستمی هست که 30سال قبل مرتکب شده بودم... وهنوز هم دارم عواقبش و بلا ومصیبتهایش را می چشم. 30 سال قبل من در عنفوان جوانی ام بودم مغرور از جوانی و زور بازو، ماشینی داشتم که به آن فخر میکردم و جلو مردم ویراژ و پز میدادم... یکی از روزها سگی را دیدم که چند تا ازتوله هایش هم باهاش بود با خودم گفتم بزار یکی ازتوله هایش را جلو چشمانش باماشین زیر بگیرم تاعکس العمل مادرش را ببینم! وهمین کار راکردم... توله سگ بیچاره را لت و پار کردم بطوریکه خون و تکه های گوشتش بر جسم مادرش پاشیده شد، و مادر بخت برگشته داشت ناله میکرد و فریاد وشیون سرمیداد و من نگاهش میکردم و می خندیدم... ازآن روز همه بلاها درتعقیب من بود بدون توقف... هر روز یک مصیبتی برمن نازل میشد. و آخرین و سخت ترینش دیروز بود که محبوبترین وعزیزترین پسرم و جگرگوشه ام که تازه ازدبیرستان فارغ شده وآماده ورود به دانشگاه بود و در او همه جوانی و آرزوهایم را می دیدم درجلو چشمانم پرپرشد... ماشینم را کنار جاده متوقف کرده و او را برای گرفتن چند تا فتوکپی ازاونطرف خیابون پیاده کردم و ازشدت حرص و محبتم به او که نگرانی سلامتی اش بودم خودم شخصا پیاده شدم و ازخلوت بودن خیابون مطمئن شدم. وبهش گفتم حالا ازخیابون رد شو ناگهان ماشینی که مثل برق رد میشد جلو چشمانم او را زیر گرفت و خون او لباسم را رنگین کرد، ومن نگاهش میکردم وگریه وآه و ناله سرمیدادم. اونجا بود که به خدا قسم همان سگ جگرسوخته درجلو چشمام ظاهرشد و اون بلایی که 30 سال قبل سرش آوردم بیادم آمد قصه ای سرشارازعبرت... که خدا ازظالم انتقام مظلوم را میگیرد حتی اگر یک حیوان زبان بسته و سگی باشد دیر یا زود. عبرت بگیریم 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃 🌹 نامت آمد که دلم باز هم آرام شود مرغ دل پر بزند ، سوی حرم رام شود نامتان شاه کلید است به حاجات دلم عشقتان ناب ترین حس عنایات دلم نذر کردم بنویسم فقط از خوان شما کمی از برکت بی منت و احسان شما سالیانی است دل ما شده مهمان شما لقب ضامن آهو شده از آن شما قدرتان تا به قیامت به کسی روشن نیست گفتن از شأن شما کار کسی چون من نیست هیچکس بی تو که از فتنه و کین ایمَن نیست بی تفاوت به شما اهل نجات اصلا نیست ❤ أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی بنِ موسی الرضا ❤به حق امام رضا (ع)حاجتتون روا ❤روزتون امام رضایی، التــــماس دعــــا 🌸کانال حضرت زهرا س 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662 🌸🍃💙🍃🌸🍃💙🍃🌸
🌼صبح تان منوربه ذکرصلوات برمحمدوآل محمد(ص)❤️ به رسم ادب هرصبح: السلام علی رسول الله وآل رسول الله💖 السلام علیک یابقیة الله(عج)♥️ السلام علیک یااباعبدالله الحسین(ع)💖 جمیعاورحمت الله🌻 #کانال_حضرت_زهرا_س 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
🌸🌺🌸🌺🌹 داستان آموز 👈گویند مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند... کفشاشو گذاشت زیر سرش و خوابید. طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند. یکی از اون دو نفر گفت:طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه... اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره. 👈گفتند: امتحانش کنیم کفشاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه معلوم میشه. مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد. اونها کفشاشو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد. گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه... بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن!! 🔴یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد! 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍀🎗🍀🎗🍀🎗🍀🎗🍀🌺هوالرزاق فصل پاییز🍂داشت تموم میشد.سخت سرما خورده بودم.یه هفته ای میشدکه تو خونه خوابیده بودم.از وقتی از خونه زده بودم بیرون،حسابی بدنم ضعیف شده بود.راس میگن مامانا،پسراشونو لوس میکننا...اولین باری بود که مریض شدم و مادرم نبود تا ازم مراقبت کنه.دلم خیلی براشون تنگ شده بود؛اما نمیتونستم برم پیششون.چند روزی گذشت.یکم حالم بهتر شده بود.خیلی دلم شکسته بود💔.آخه تو این مدتی که مریض بودم،سهیلا حتی یه زنگ نزد حالمو بپرسه؛دیدن که جای خود داره😏. رفتم بیرون تا یکم قدم بزنم و هوا بخورم.یه حسی بهم میگفت که برم تو اون کوچه تا شاید دوباره اون دخترو ببینم.شبیه دختری بود که تو رویاها دنبالش بودم.انگار رویاهام به واقعیت تبدیل شده بودن.نیم ساعتی شد تو کوچه وایسادم.یهو دیدم دختر رویاهام داره میاد.زود پشت دیوار قایم شدم تا منو نبینه.اومد و رفت تو خونشون.یه در سفید تقریبا بزرگ.ساختمون خونشون معلوم بود.خونه تقریبا بزرگی داشتن.فکر کنم دو طبقه بود.نمیدونم چرا،چند دقیقه بیشتر وایسادم.یه ماشین اومد جلو در خونشون وایساد.رانندش یه پسر جوون و خوشتیپ بود.چند ثانیه بعدش،دخترخانم رویاهام از خونه اومد بیرون و سوار ماشین پسره شد.خیلی باهم خوب برخورد کردن؛با لبخند و مهربونی.بادیدن این صحنه ها،حال آدمی رو پیدا کردم که چیزی تا ایستادن قلبش نمونده.حس مرگ و ناامیدی پیدا کردم.شروع کردم به سرفه کردن.انقدر سرفه کردم،احساس کردم دارم میمیرم.بعد از رفتن اونا،منم رفتم. _أه،چه روز مسخره ای بود امروز.از یه طرف این دختره حالمو گرفت.از یه طرف دیگه ام سهیلا دلم رو شکوند.. راسی سهیلا...اون دقیقا کجای زندگی منه؟!واقعا چه جایگاهی برای من داره؟دوست؟همسر آینده؟چی؟اصن من چرا امروز اومدم اینجا؟چرا این دختر غریبه انقد برام مهم شده بود؟من سهیلا رو دوست دارم،ولی نمیتونم دختری رو که همیشه دنبالش بودم رو به این راحتیا فراموش کنم.اگه اون پسره،نامزد دختر رویاهام باشه،من چیکار کنم؟یعنی اون دختر منو قبول میکنه؟سهیلا رو چیکار کنم؟وای خدا...باید چیکار کنم؟ وقتی به خودم اومدم،دیدم جلو در خونه بابامم.تعجب کردم! _من چرا اومدم اینجا!؟ خیلی دلم میخواست برم تو؛اما نمیتونستم.برگشتم رفتم خونه امین.حالم اصلا خوب نبود.هوا خیلی سرد بود... ادامه دارد... ✍ نویسنده : ریحانه غیبی 🍀🎗🍀🎗🍀🎗🍀🎗🍀 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷🎗🌷🎗🌷🎗🌷🎗🌷🌺هوالرزاق همش تو خودم بودم.با هیچکس حرفی نمیزدم.جواب تلفنای سهیلارو یکی در میون میدادم.حوصله هیچکسو نداشتم.دیگه امین به حرف اومده بود و گفت:یاسین چته؟چرا چند وقتیه حوصله نداری؟...یاسین...یاااسین؟ _ها؟با منی؟ _یه ساعته دارم صدات میکنم. _چیکارم داری؟ _میگم چته؟چرا چندوقته تو خودتی؟ _فکرم مشغوله... _مشغول چی؟ _نمیتونم بگم. تعجب کرد،اماچیزی نگفت.شونه ای بالا انداخت و رفت.بعداز چند روز فکر کردن،بالاخره تصمیمو گرفتم.راه افتادم سمت خونه بابام.درزدم و وارد شدم. *** مادرم از آشپزخونه خارج شد و سینی چای رو جلوم گذاشت. _خب مادر،واسه چی اومدی؟ _اومدم بهتون بگم که واسم بریم خواستگاری. _چی؟خواستگاری؟ _بله. _من نمیدونم کجای تربیتت اشتباه کردم که تو اینجور شدی.من نمیتونم واست بیام خواستگاری. _آخه چرا؟چون راه زندگیمو خودم انتخاب کردم؟ _ولی انتخابت درست نیست. _این انتخاب منه و شما حق دخالت ندارید. _پس خودت برو خواستگاری.منو پدرت حاضر نیستیم برای پسر بی حیایی مثه تو بریم خواستگاری. _این حرف آخرته دیگه؟ _حرف اول و آخرمه. _باشه. عصبی از خونه خارج شدم. _اصلا ولشون کن.خودم میرم.اصلا بودو نبود اونا چه فرقی میکنه؟ ادامه دارد... ✍ نویسنده : ریحانه غیبی 🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤🎗❤🎗❤🎗❤🎗❤🌺هوالرزاق نگاهی به داخل کوچه می اندازم.خبری از دختر مورد علاقم نیست.الان سه روزه که میام اینجا منتظرش میشم تا شاید ببینمش و باهاش حرف بزنم.از سرما دستامو بهم میمالم و پاهامو تکون میدم.چشمم به خیابون بود که یه پراید مشکی آشنا روبروی کوچه نگه داشت.چشامو ریز کردم تا رانندشو ببینم.همون پسری بود که قبلا با دختر مورد علاقم دیدمش.تلفنشو برد دم گوشش و زود قطع کرد.چند لحظه بعد همون دختر از خونه خارج شد و به طرف ماشین حرکت کرد.از کنارم رد شد.یدفعه پاهام سست شد.رو دو زانو افتادم.دختره برگشت و چندلحظه نگام کرد.بعد به طرف ماشین راه افتاد.قبل از اینکه ماشین حرکت کنه،پسر از ماشین پیاده شد و به طرفم اومد. _حالتون خوبه آقا؟ _من...من...بله...بله خوبم...مم...ممنون. دستمو گرفت و بلندم کرد.تشکر کردم و بعد خداحافظی کردو رفت.انقدر با چشم دنبالشون کردم تا از محور دیدم خارج شدن.از یه طرف ناراحت بودم و استرس داشتم و از طرف دیگه ذوق کردم؛چون دختره به من توجه کرد و نگرانم شد. _بازم نتونستم باهاش حرف بزنم. دوروز بعدم همینجور منتظرش شدم.روز سوم... ادامه دارد... ✍ نویسنده : ریحانه غیبی ❤🎗❤🎗❤🎗❤🎗❤ 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🌺هوالرزاق روز سوم رو جدول خیابون نشسته بودم که از دور دیدمش.سریع بلند شدم و خودمو جمع و جور کردم.به چند قدمی ام رسید.میخواست از کنارم رد بشه که صداش کردم:خانم؟ اعتنایی نکرد،دوباره صدا کردم:خانم؟ سرشو بطرفم برگردوند. _بله؟ سرفه ای کردم و نزدیکتر شدم.با چادر روشو گرفت. _ببخشید مزاحمتون شدم؛میخواستم...میخواستم... _میخواستید چی؟من کار دارم آقای محترم.لطفا سریع امرتونو بگید. _میخواستم که...آدرس محل کار پدرتونو ازتون بگیرم. _من پدر ندارم آقای محترم. (چشام چهارتا شد.آب دهنم پرید گلوم.) _حالتون خوبه آقا؟ _بله،بله خوبم.گفتید پدر ندارید؟چه اتفاقی براشون افتاده؟ _ببخشید شما اصلا کی هستید که نمیدونید پدرمن شهید شدن؟ (مونده بودم که چی جوابشو بدم.گفتم که...) _من...من...پسر دوست پدرتون هستم و اصلا از شهادتشون خبر نداشتم. _اصلا به ظاهرتون نمیخوره. _خب من راه زندگیمو انتخاب کردم و به خانوادم کاری ندارم. _آهان.میتونم اسم پدرتونو بدونم؟چون منو خانوادم همه دوستای بابامو میشناسیم. _سلمان کورشی. یکم فکر میکنه و بعد جواب میده:_ولی پدرمن دوستی به این اسم نداشت. _خب حتما یادش رفته بهتون بگه یا شاید دلیل دیگه ای داشته که نگفته. _نمیدونم؛شاید.با پدر من چیکار داشتین؟ _یه کار شخصی باهاشون داشتم. _خب حالا کارتونو به من بگید شاید بتونم بهتون کمک کنم. _آخه نمیتونم به شما بگم.برادری ندارید که به ایشون کارمو بگم؟ _چرا،یه برادر کوچکتر از خودم دارم.میتونم شمارشو بهتون بدم. _اگه میشه لطف کنید. ادامه دارد... ✍ نویسنده : ریحانه غیبی 🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀🍃🎀 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662