🍀داستانی جالب .... بخوانید:
🔻گریه امیرالمؤمنین ؟!
روزی حضـرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی بحال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین گفت:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
♦️مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخورده بودند .
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💟 داستان کوتاه
شیخی بود که به شاگردانش عقیده می آموخت ، لااله الاالله یادشان می داد ، آنرا برایشان شرح می داد و بر اساس آن تربیتشان می کرد.
روزی یکی از شاگردانش طوطی ای برای او هدیه آورد. شیخ همواره طوطی را محبت می کرد و او را در درسهایش حاضر می کرد تا آنکه طوطی توانست بگوید: لااله الا اللّه !
طوطی شب و روز لااله الا الله می گفت. اما یک روز شاگردان دیدند که شیخ به شدت گریه می کند. وقتی از او علت را پرسیدند گفت : طوطی به دست گربه کشته شد.
گفتند برای این گریه می کنی؟ اگر بخواهی یکی بهتر از آن را برایت تهیه می کنیم.
شیخ پاسخ داد: من برای این گریه نمی کنم.
ناراحتی من از اینست که وقتی گربه به طوطی حمله کرد، طوطی آنقدر فریاد زد تا مُرد...
با آن همه لااله الاالله که می گفت، وقتی گربه به او حمله کرد، آن را فراموش کرد و فقط فریاد می زد. زیرا او تنها با زبانش می گفت و قلبش آنرا یاد نگرفته و نفهمیده بود.
سپس شیخ گفت می ترسم من هم مثل این طوطی باشم! تمام عمر با زبانمان «لااله الاالله» بگوییم و وقتی که مرگ فرارسد فراموشش کنیم و آنرا ذکر نکنیم ، زیرا قلبهای ما هنوز آن را نشناخته است.
داستان و مط💟الب زیبا
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💟 داستان کوتاه
شاه عباسکبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.
💟
سپس خطاب به مشاوران خود گفت: همین طور است؟ همه سخن شاه را تایید کردند. از نمایندگان اصناف پرسید، آن ها هم بر حرف شاه صحه گذاشتند و از تلـاش های شاه در آبادانی مملکت تعریف کردند.اما وزیر عرض کرد: قربانتان بشوم، فقط تنبل ها هستند که سرشان بی کلـاه مانده.
شاه بلـافاصله دستورداد تا تنبلخانه ای در اصفهان تاسیس شود و به امور تنبلها بپردازد. بودجه ای نیز به این کار اختصاص داده شد.کلنگ تنبل خانه بر زمین زده شد و تنبل خانه مجللی و باشکوهی تاسیس شد.
💟
تنبل ها از سرتاسر مملکت را در آن جای گرفتند و زندگیشان از بودجه دولتی تامین شد.
تعرفه بودجه تنبل خانه روز به روز بیشتر می شد، شاه گفت: این همه پول برای تنبل خانه؟ عرض کردند: بله. تعداد تنبلها زیاد شده و هر روز هم بیشتر از دیروز می شود!شاه به صورت سرزده و با لباس مبدل به صورت ناشناس از تنبلخانه بازدید کرد. دید تنبلها از در و دیوار بالـا می روند و جای سوزن انداختن نیست.
شاه خودش را معرفی کرد. هرچه گفتند: شاه آمده، فایده ای نداشت، آن قدر شلوغ بود که شاه هم نمی توانست داخل بشود. شاه دریافت که بسیاری از این ها تنبل نیستند و خود را تنبل جا زده اند تا مواجب بگیرند.شاه به کاخ خود رفت و مساله را به شور گذاشت.
💟
مشاوران هریک طرحی ارایه دادند تا تنبل ها را از غیر تنبل ها تشخیص بدهند ولی هیچ یکی از این طرح ها عملی نبود.سرانجام دلقک شاه گفت: برای تشخیص تنبل های حقیقی از تنبل نماها همه را به حمامی ببرند و منافذ حمام را ببندند و آتش حمام را به تدریج تند کنند، تنبل نماها تاب حرارت را نمی آورند و از حمام بیرون می روند و تنبلهای حقیقی در حمام می مانند.شاه این تدبیر را پسندید و آن را به اجرا درآورد. تنبل نماها یک به یک از حمام فرار کردند.
💟
فقط دو نفر باقی ماندند که روی سنگ های سوزان کف حمام خوابیده بودند. یکی ناله می کرد و می گفت: آخ سوختم، آخ سوختم. دیگری حال ناله و فریاد هم نداشت گاهی با صدای ضعیف می گفت: بگو رفیقم هم سوخت!
داستان و مط💟الب زیبا
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍎داستانک📝
شخصی تنها کفشی را که داشت برای تعمیر نزد پینه دوز برد.
از آنجا که پینه دوز در صدد تعطیل کردن دکانش بود، به او گفت: فردا برای تحویل کفش هایت بیا.
با ناراحتی گفت: اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم.
پینه دوز شانه بالا انداخت و گفت: به من ربطی ندارد، اما می توانم یک جفت کفش مستعمل تا فردا به تو قرض بدهم.
فریاد کشید: چی؟! تو از من می خواهی کفشی را بپوشم که قبلا پای کس دیگری بوده؟
پینه دوز با خونسردی جواب داد: حمل افکار و باورهای دیگران تو را ناراحت نمی کند، ولی پوشیدن یک جفت کفش دیگری تو را می آزارد؟
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍀دختران مومن سه ویژگی دارند:
.
متکبر،بخیل و ترسو هستند!
.
ﺍمیرالمؤمنین ﻋﻠﯽ (علیه السلام) ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ:
ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﺍﻥ ﻣﻮﻣﻦ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﺻﻔﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﺪ ﺍﺳﺖ،ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
🍀ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﮑﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
🍀ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺗﺮﺳﻮ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
🍀 ﺳﻮﻡ ﻫﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﯿﻞ ﺑﺎﺷﻨﺪ
.
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﮑﺒﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﺎ ﻗﺎﻃﻌﯿﺖ ﻭ ﺗﺮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ ﺑﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﻭ ﺗﺒﺴﻢ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﺮﯾﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﺑﭙﺮﻫﯿﺰﻧﺪ
.
ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺍﺯ ﺗﺮﺱ ﻫﻢ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻥ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺑﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺩﺍﺭﺩ
.
ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺨﯿﻞ ﺑﺎﺷﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺩﺭ ﺣﻔﻆ ﻣﺎل ﺧﻮﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ،ﮐﻤﺎﻝ ﺩﻗﺖ ﻭ ﻭﺳﻮﺍﺱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺮﺝ ﺩﻫﺪ ﻭ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺩﺍﺭ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻫﻤﺴﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ.
.
منبع.ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ
👇👇👇👇
➖➖➖➖ ➖➖ ➖ ➖
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
➖➖➖➖ ➖➖ ➖ ➖
🔰بیماری و انس با عبادت
💠 روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه به طرف آسمان نگاه میکرد، تبسمى نمود.
❗️شخصى به حضرت گفت:
یا رسول الله ما دیدیم به سوى آسمان نگاه کردى و لبخندى بر لبانت نقش بست
علت آن چه بود؟
🔶 رسول خدا فرمود:
آرى ! به آسمان نگاه میکردم، دیدم دو فرشته به زمین آمدند تا پاداش عبادت شبانه روزى بنده با ایمانى را که هر روز در محل خود به عبادت و نماز مشغول میشد، بنویسند
ولى او را در محل نماز خود نیافتند.
🔴او در بستر بیمارى افتاده بود.
◽️ فرشتگان به سوى آسمان بالا رفتند و به خداوند متعال عرض کردند:
✍ ما طبق معمول براى نوشتن پاداش عبادت آن بنده با ایمان به محل نماز او رفتیم
ولى او را در محل نمازش نیافتیم، زیرا در بستر بیمارى آرمیده بود.
✨خداوند به آن فرشتگان فرمود:
تا او در بستر بیمارى است، پاداشى را که هر روز براى او هنگامى که در محل نماز و عبادتش بود، مینوشتید، بنویسید.
👌بر من است که پاداش اعمال نیک او را تا آن هنگام که در بستر بیمارى است، برایش در نظر بگیرم.
📚بحارالانوار جلد ۱
⇦ ڪلیڪ ڪنید ⇩⇩⇩
❖═▩ஜ••°❖°••ஜ▩═❖
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
✳️حضرت ولیعصر(ع)وارث انبیاء واهلبیت
(علیهم السلام):
🌟مُفَضَّل از امام صادق (علیه السلام) روایت
مى کند که فرمود:
🔵قائم (علیه السلام)[پس از ظهور] پشت خود را به دیوار کعبه تکیه داده مردم جهان را مخاطب قرار مى دهد و مى فرماید:
🔵هر کس بخواهد آدم و شیث(علیهماالسلام)را ببیند اینک منم آدم و شیث.
🔵هر کس بخواهد نوح و سام(علیهماالسلام)
را ببیند اینک منم نوح و سام.
🔵هر کس بخواهد ابراهیم و اسماعیل(علیهماالسلام)
را ببیند اینک منم ابراهیم و اسماعیل.
🔵هر کس بخواهد موسى و یوشع(علیهماالسلام)
را ببیند اینک منم موسى و یوشع.
🔵هر کس بخواهد عیسى و شمعون(علیهماالسلام) را ببیند اینک منم عیسى و شمعون.
🔵هر کس بخواهد محمد و على (علیهماالسلام) را ببیند اینک منم محمد و على.
🔵هر کس بخواهد حسن و حسین(علیهماالسلام) را ببیند، اینک منم حسن و حسین.
🔵هر کس بخواهد امامها را از اولاد حسین(علیه السلام) ببیند، اینک منم آن امامان معصوم از نسل پاک حسین.
🔵اینک به سخنانم گوش فرا دهید تا شما را از آنچه شنیده و مى دانید و آنچه تا کنون نشنیده و نمى دانید، خبر دهم...
🔵هر کس کتابهاى آسمانى را مى شناسد گوش فرا دهد......
🔴آنگاه امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به خواندن کتابهاى آسمانى مى پردازد، و صحیفه آدم و شیث و نوح و ابراهیم - علیهم السلام - را مى خواند، و هم تورات و انجیل و زبور را و سپس قرآن کریم را.
📚بحار الانوار، ج 53، ص 9📚
✨🌺✨🌺✨🌺✨🌺✨
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹🍃🌹🍃🌹
‼️اے شیعہ؛ امام غریبت را دریاب!
#غربت امام زمان:
غربت دو معنا دارد:
1. دورے از وطن
2. كمے ياران
و حضرت #مهدے ( عجل الله فرجہ )
بہ هر دو معنا غريب است.
امام موسے بن جعفر عليہ السلام فرمودند:
" همانا قائم ما یکتا آواره ے غریب پنهان ؛
از خاندانش می باشد که خونخواه پدرش
خواهد بود."
📚 #الفبای_مهدویت ص ۵۱۲.
🌿🌸 اللهم عجل لولیک الفرج 🌸🌿
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
#دستور_امام_زمان_برای_حاجات
🍃🍂دستوری از امام زمان
جهت هر حاجتی 🍂🍃
✍ مرحوم سيد شهاب الدين مرعشی نجفی در ملاقات با كه با امام زمان ؏ داشته، آن حضرت بر اين عمل برای طلب هر حاجتی تاكيد داشتند.
↯↻↯↻↯
👈 بعد از نماز صبح سوره «يس»
👈 بعد از نماز ظهر سوره «عمّ»
👈 و بعد از نماز عصر سوره «نوح»
👈 و بعد از نماز مغرب سوره «واقعه»
👈 و بعد از نماز عشاء سوره «ملك» خوانده شود
👈 و نيز تاكيد ميفرمود بر خواندن دو ركعت نماز بين مغرب و عشا و در ركعت دوم آن سوره واقعه خوانده شود.
📚 شیفتگان حضرت مهدی: ۱/۱۳۳
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✳️منتظران ظهور
در زمان حضرت عیسی، زنی بود با خدا و پرهیزگار. وقت نماز که فرا می رسید هر کاری را رها می کرد و مشغول نماز می شد.
روزی مشغول پختن نان بود که وقت نماز فرا رسید. این زن دست از نان پختن کشید و مشغول نماز شد. چون به نماز ایستاد،
شیطان در وی وسوسه کرد و گفت. ای زن!
تا تو از نماز فارغ شوی همه نان های تو می سوزند.
زن در دل خود جواب داد: اگر همه نان ها بسوزد، بهتر است تا این که روز قیامت تنم به آتش دوزخ بسوزد و مورد عذاب خدا قرار بگیرم.
شیطان بار دیگر وسوسه کرد که: ای زن! پسرت در تنور افتاد و بدنش سوخت. زن در دل جواب داد: اگرخدا مقدر کرده است که من در حال نماز باشم و پسرم در آتش تنور بسوزد، من به قضای خدا راضیم و نماز خود را رها نمی کنم. اگر خدا بخواهد او را از سوختن نجات می دهد.
در این حال شوهر زن از راه رسید، زن را دید که مشغول نماز است و تنور هم روشن می باشد. درون تنور نان ها را دید که پخته شده ولی نسوخته است و فرزندش را دید که درون تنور در میان آتش بازی می کند و به قدرت خدا آتش در او اثر نداشت.
وقتی زن از نماز فارغ شد دست او را گرفت و نزدیک تنور آورد و گفت: داخل تنور را نگاه کن. زن دید که فرزندش سالم و نان ها پخته شده اند. زن فورا سجده شکر به جای آورد و خدا را سپاسگذاری نمود.
شوهر فرزند خود را برداشت و پیش حضرت عیسی برد و داستان را برای ایشان تعریف نمود.
حضرت عیسی به او فرمود: ای مرد! برو و از همسرت بپرس چه کار مهمی کرده و با خدای خود چه رابطه ای داشته است؟
این زن کارهای پیامبران را می کند.
مرد پیش همسرش برگشت و از او سوال کرد. زن در جواب گفت: من با خدای خود عهد کرده ام تا زنده ام چند عمل نیک را انجام دهم:
- عهد کرده ام همیشه نماز خود را در اول وقت می خوانم.
- اگر کسی به من ستم کرد و مرا دشنام داد کینه او را در دل نگیرم، و او را به خدا واگذارم.
- هیچ وقت گدا را از در خانه ام مایوس بر نگردانم.
- در کارهای خود به قضای خدا راضی باشم.
- همیشه کار آخرت را بر دنیا مقدم بدارم...
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📌داستان #واقعی
⭕️ مردی که راضی به فروش #قلب خود شد!❗️❤️❗️
✅ مردی در #سمنان به دلیل فقر زیاد و داشتن سه فرزند و یک زن (یک پسر 6ساله، یک دختر 3ساله، و یک پسر شیرخوار) قلب خود را برای فروش گذاشت، و از او پرسیدند که چرا قلبت رو برای فروش گذاشتی، اونم پاسخ داده بود چون میدونم اگه بخوام کلیه ام رو بفروشم کسی بیشتر از 20میلیون کلیه نمیخره که با این مبلغ نمیشه یه سقف بالا سر خود گذاشت،
😔 اون مرد حدود چهار ماه در شهرای اطراف به صورت غیرقانونی آگهی فروش قلب با گروه خونO+ گذاشت،
بعد از 4ماه مرد #میلیاردی از #تهران که پسری 19 ساله داشت و پسرش 3سال بود که قلبش توانایی کارکردن را نداشت و فقط با #دستگاه زنده نگهش داشته بودن،
☆ مرد تهرانی چند روز بعد از خواندن #آگهی به سراغ فروشنده قلب میره و باهاش توافق میکنه که 200میلیون تومن قلبش را برای پسرش بخرد،
و مرد تهرانی بهش گفته بود که من مال و ثروت زیاد دارم و دکتر آشنا هم زیاد دارم و به هرچقدر بگن بهشون پول میدم که با اینکه این کار #غیرقانونیه ولی انجامش بدن، مرد فروشنده به مرد تهرانی میگه زن و بچه ی من از این مسئله خبر ندارن و ازت خواهش میکنم اول پول رو به حساب زنم بفرست و بعد من قلبم رو به پسرتون میدم، مرد تهرانی قبول میکنه، و بعد از کلی آزمایشات دکتر متخصص قلبی که آشنای مرد تهرانی بود میگه با خیال راحت میشه این عمل رو انجام داد،
🔻روز #عمل فرا میرسه و مرد فروشنده و اون پسر19 ساله رو وارد اتاق عمل میکنن و دکتر بیهوشی مرد فروشنده رو بیهوش میکنه و زمانی که میخواست پسر19 ساله رو بیهوش کنه متخصص قلب میگه دست نگهدار و فعلا بیهوش نکن، دستگاه داره چیز #عجیبی نشون میده و داره نشون میده که قلب این پسر داره کار میکنه، دکتر جراحی که اونجا بوده به دکتر قلب میگه آقای دکتر حتما دستگاه مشکل پیدا کرده و به پرستاره میگه یه دستگاه دیگه بیار، دستگاه جدید رو وصل میکنن و دکتر قلب میگه سر در نمیارم چطور ممکنه قلب این پسر تا قبل از وارد شدن به اتاق عمل توانایی کار کردن رو نداشت، و میگه تا زمانی که مشخص نشه چه اتفاقی افتاده نمیتونم اجازه ی این عمل رو بدم، و دکتر قلب میره پرونده پسر19 ساله رو چک میکنه و میبینه که تمام اکوگرافی که از قلب این پسر گرفته شده نشون دادن که #قلب پسر مشکل داره و دکتر ماجرا رو برای پدر پسر 19ساله تعریف میکنه و بهش میگه دوباره باید #اکوگرافی و آزمایشات جدیدی از پسرتون گرفته بشه، دکتر قلب سریعا دست به کار میشه و بعد از گرفتن آزمایشات و اکوگرافی میبینه قلب پسر بدون کوچکترین اشکال در حال کار کردنه و پدرش میگه یک اتفاق غیرممکن افتاده و باید دستگاه ها رو از بدن پسرتون جدا کنیم چون قلب پسرتون خیلی عالی داره کار میکنه، پدر پسر به دکتر میگه آقای دکتر تورو خدا دستگاه ها رو جدا نکن پسر من میمیره، دکتر قلب بهش قول میده که اتفاقی برای پسرس پیش نمیاد و دستگاها رو جدا میکنه و میبینه قلب پسر19 ساله بدون هیچ ایراد و مشکلی داره کار میکنه و پدر پسر به دکتره میگه چطور همچین چیزی ممکنه، دکتره بهش میگه فقط تنها چیزی که میتونم بگم اینه که اون فروشنده باعث شده #خدا یک #معجزه به ما نشون بده، پسر19 ساله به پدرش میگه بابا تو اتاق عمل یه آقایی دستشو گذاشت رو قلبم یه چیزی رو به من میگفت و چندبار تکرارش کرد و بهم میگفت پسرم از حالا به بعد قلب تو واسه همیشه توانایی کار کردن رو داره فقط حتما به پدرت بگو که به مرد فروشنده #کمک کنه که بتونه زندگیشو عوض کنه،،،
☘ پدر پسره و دکتر قلب از شنیدن این حرف نمیدونستن باید چی بگن و فقط منتظر شدن تا مرد فروشنده بهوش بیاد، وقتی که مرد فردشنده بهوش میاد پدر پسر و دکتر قلب باهاش صحبت میکنن و بهش میگن تو اتاق عمل نمیدونیم چه اتفاقی افتاد که یهو همه چی تغییر کرد و قلبی که 3سال توانایی کار کردن رو نداشت یهویی بدون مشکل شروع به کار کردن کرد،
🌸 مرد فروشنده بهشون میگه من میدونم چی شده،
و بهشون میگه قبل از اینکه من بیهوش بشم، تو دلم گفتم یا الله خودت میدونی بچه #یتیم و بچه ی بدون پدر یعنی چی و بهش گفتم الله جان قربان آن عظمت و قدرتت که زمین وآ سمان در دستان توست به درگاهت التماس میکنم ؛ همانطور که حضرت مریم را در مسجد قفل شده میوه غیر فصل خوراندی به بچه هام رحم کن؛
🔻دکتر قلب و پدر پسر با شنیدن این حرفا بسیار ناراحت میشن و پدر پسره با چشمای پر از اشک بهش میگه چون تو باعث شدی خدا پسرمو شفا بده 1میلیارد تومن بهت هدیه میکنم که بری زندگیتو تغییر بدی.
🌿💚🌿
خدا گر به حکمت ببندد دری
به رحمت گشاید در دیگری
👌 کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662