eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
☆بسم رب الزهرا☆ ! 🍃واژه ایی که این روز ها، آدمیان به سادگی از آن بهره برده و کم اَرج، نشانش می دهند. این حس، است و کنون، به بازیچه گرفته شده😪 🍃میدانی چرا میگویم پاک؟ چون ویژگی هایش، ارمغانی است برای روح تشنه ی ما. مثلا انسان عاشق، آرام است چرا که عشق، آرامش می دهد و آدمی را مهربان می کند. عشق، آدمی را صبور می کند و این ویژگی هایش، می ماند برایت تا اخر عمر. 🍃چرا که عشق، جاوید است البته نه از نوع زمینی اش چرا که آدمیان، فانی اند و آمال دنیایی نافرجام. این جاست که باید عاشق یک چیز والا و جاوید شوی و چه چیزی متعالی تر از پروردگار🙃 🍃یکی از این ویژگی های این عشق این است که این انسان عاشق پیشه، که در کنار عشقش به همه چیز رسیده است، به جای پرداختن به دیگران، تنها غرق در لذت بردن از معشوقش به حسن او می اندیشد و دوری از او باعث بی حوصلگی اش میشود🌹 🍃اگر عاشق خدا شوی، هرگز از او دور نخواهی شد. برای همین همیشه با نشاط و انرژی هستی، اما اگر این را برای عاشقی کردن انتخاب کنی، اشتباه بزرگی مرتکب شده ای، چرا که بشر، بالاخره روزی می رود و عاشق هم می ماند با یک عالم کمبود😓 🍃حال، چگونه می شود شد؟ می دانی، هر چیزی آدابی دارد وبدون مقدمات، نمی شود یک شبه عاشق خدا شوی. 🍃راه عشق این است عزیز من، اول «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ»، بعد «فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْیُنِهِمْ»،و بعد، عشق می‌آید. عظمت خدا که نزدمان بالا رفت، اندک اندک، هم می‌شود. 🍃حال، چه‌کنیم تا عظمت خدا در دل‌مان بالا برود؟ هر که می‌خواهد خدا در دلش عظمت پیدا کند، بایستی را انجام دهد. با اطاعت، خدا در دل عظمت پیدا می‌کند. بعد عشق می‌آید، خوشی می‌آید. خیلی ساده! 🍃گویی از همین رو است که پسرکی که هنوز، کودک می نمایاند، پایش باز میشود به . شاید او راه تقرب به خدا را بهتر از من و تو آموخته. شاید او عاشقی کردن را زیباتر از من و تو بلد است. شاید او با آن سن کمش، بصیرتی پیدا کرده از . 🍃خلاصه بخواهم بگویم، می شود عاشق باش اما نه عاشق هر کسی. عاشق کسی باش که ارزشش را داشته باشد و تا آخرین لحظات این عمر، در قلبت جاودانه. 🍃عاشق خدا باش، چرا که عشق رازیست که تنها به باید گفت♡ ❤️ پ.ن : گذری بر سخنان حاج اقا پناهیان ✍️نویسنده : 🕊به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۲۳ تیر ۱۳۴۸ 📅تاریخ شهادت : ۲۹ بهمن ۱۳۶۱ 🥀مزار شهید @Dastan1224
#معامله_با_خدا 🌷خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم🌷 می گوید:  «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،  با خود گفتم: «رجبعلی! می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.  سپس به خداوند عرضه داشتم: ! من این را برای تو می کنم، 💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠 آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی برای او کشف می شود. 📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، ص79 @Dastan1224
#معامله_با_خدا 🌷خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم🌷 می گوید:  «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،  با خود گفتم: «رجبعلی! می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.  سپس به خداوند عرضه داشتم: ! من این را برای تو می کنم، 💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠 آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی برای او کشف می شود. 📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، ص79 @Dastan1224
📚 ✍️گویند: لیلی برای رسیدن به مجنون نذر کرده بود و شبی همهٔ مردم فقیر را طعام می‌داد. مجنون از لیلی پرسید: نذرت برای چیست؟ لیلی گفت: برای رسیدن به تو! مجنون گفت: ما که به هم نرسیده‌ایم. لیلی خشمگین شد و گفت: مگر همین که تو برای غذا آمده‌ای و من تو را می‌بینم، رسیدن به تو نیست؟ برو در صف بایست! 🌿مجنون در صف ایستاد که از دست لیلی غذا بگیرد و لیلی یک چشمش به مجنون بود. هنگامی که نوبتِ دادن غذا به مجنون شد؛ لیلی به بهانه‌ای ظرف مجنون از دست خود انداخت و شکست. پنج بار این کار را تکرار کرد تا مجنون برود و ظرف دیگری بیاورد و در آخر صف بایستد تا او را بیشتر ببیند. چون ظرف مجنون را لیلی می‌شکست به مجنون گفتند: برو! او تمایلی برای غذادادن به تو ندارد، می‌بینی ظرف تو را می‌شکند که بروی ولی تو حیاء نداری و هر بار برمی‌گردی. ‼️مجنون سخنی به راز گفت: اگر با دیگرانش بود میلی چرا جام مرا بشکست لیلی ♨️عاشقان نیز چنین‌اند، اگر خدا زمان درخواست، دعای آن‌ها را سریع نمی‌کند، دوست دارد صدای آنان را بیشتر بشنود و بیشتر در حال ببیند. @Dastan1224
🔴 اجابت دعا ✍ابوالحسن محمد بن عبدالله هروى مى ‏گويد مردى از اهالى بلخ با غلامش به زيارت حضرت (عليه السلام) آمد. خود و غلامش آن حضرت را زيارت كردند. ارباب، بالاى سر حضرت آمد و مشغول نماز شد و غلام، پايين پاى حضرت به نماز ايستاد. چون هر دو از نماز فارغ شدند، به سجده رفتند و سجده را طولانى نمودند. ارباب پيش از غلام سر از سجده برداشت و غلام را صدا كرد. غلام سر از سجده برداشت و گفت لبيک، اى مولاى من.به غلام گفت مى‏ خواهى آزادت كنم؟ گفت آرى. گفت تو در راه آزادى و فلان كنيز من هم كه در بلخ است، در راه خدا آزاد است و من در اين حرم مطهر او را با اين مقدار مهريه به همسرى تو درآوردم و پرداخت آن را نيز ضامن شدم و فلان زمين حاصل خيز خود را هم وقف بر شما دو نفر و اولادتان و اولاد اولادتان و همين طور نسل و ذريه شما كردم و حضرت امام رضا (عليه السلام) را هم به اين برنامه شاهد گرفتم. غلام گريست و به خدا و به حضرت رضا (عليه السلام) سوگند ياد كرد كه من در سجودم جز اين امور را نخواستم و به اين سرعت اجابتش از سوى خدا برايم معلوم شد. 📚 منابع: 1. بحارالانوار، جلد 49، صفحه 330 2. عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 282 @Dastan1224
🔴امیر نگاهت باش تا اسیر گناهت نشوی ✍در بنی‌اسرائیل زنی زناکار بود، که هرکس با دیدن جمال او، به آلوده می‌شد! درب خانه‌اش به روی همه باز بود، در اطاقی نزدیک در، مشرف به بیرون نشسته بود و از این طریق مردان و جوانان را به می‌کشید، هرکس به نزد او می‌آمد، باید ده دینار برای انجام حاجتش به او می‌داد! عابدی از آنجا می‌گذشت، ناگهان چشمش به جمال خیره کننده زن افتاد، پول نداشت، پارچه‌ای نزدش بود فروخت، پولش را برای زن آورد و در کنار او نشست، وقتی چشم به او دوخت، آه از نهادش برآمد که‌ای وای بر من که مولایم ناظر به وضع من است، من و عمل حرام، من و مخالفت با حق! با این عمل تمام خوبی‌هایم از بین خواهد رفت! رنگ از صورت عابد پرید، زن پرسید این چه وضعی است. گفت: از خداوند می‌ترسم، زن گفت: وای بر تو! بسیاری از مردم آرزو دارند به اینجایی که تو آمدی بیایند.گفت: ای زن! من از خدا می‌ترسم، مال را به تو حلال کردم مرا رها کن بروم، از نزد زن خارج شد در حالی که بر خویش تأسف و حسرت می‌خورد و سخت می‌گریست! زن را در دل ترسی شدید عارض شد و گفت: این مرد اولین گناهی بود که می‌خواست مرتکب شود، این گونه به وحشت افتاد؛ من سال‌هاست غرق در گناهم، همان خدایی که از عذابش او ترسید، خدای من هم هست، باید من خیلی شدیدتر از او باشد؛ در همان حال کرد و در را بست و جامه کهنه‌ای پوشید و روی به عبادت آورد و پیش خود گفت: خدا اگر این مرد را پیدا کنم، به او پیشنهاد ازدواج می‌دهم، شاید با من کند! و من از این طریق با معالم دین و معارف حق آشنا شوم و برای عبادتم کمک باشد. بار و بنه خویش را برداشت و به قریه عابد رسید، از حال او پرسید، محلّش را نشان دادند؛ نزد عابد آمد و داستان ملاقات آن روز خود را با آن مرد الهی گفت، عابد فریادی زد و از دنیا رفت، زن شدیداً ناراحت شد. پرسید از نزدیکان او کسی هست که نیاز به ازدواج داشته باشد؟ گفتند: برادری دارد که مرد خداست ولی از شدت تنگدستی قادر به ازدواج نیست، زن حاضر شد با او ازدواج کند و خداوند بزرگ به آن مرد شایسته و زن بازگشته به حق پنج فرزند عطا کرد که همه از تبلیغ کنندگان دین شدند!! 📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی، ج 13، نوشته استاد حسین انصاریان @Dastan1224
#معامله_با_خدا 🌷خدایا من این گناه را برای تو ترک میکنم🌷 می گوید:  «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت،  با خود گفتم: «رجبعلی! می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن.  سپس به خداوند عرضه داشتم: ! من این را برای تو می کنم، 💠تو هم مرا برای خودت تربیت کن💠 آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی برای او کشف می شود. 📚کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، ص79 @Dastan1224
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط و من و توست که فرق دارد.... از بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت و است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات داشته باش کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید . حاکم پس از دیدن آن مرد بی مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند . روستایی بی نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم میزد به مرد کشاورز گفت میتوانی بر سر کارت برگردی ، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده ای محکم پس گردن او نواخت . همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا ، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید : مرا می شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت : شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا میشناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت:بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سالهاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزیم می خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می خواستی ، این کشیده هم تلافی همان کشیده ای که به من زدی. فقط می خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط و من و توست که فرق دارد.... از بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی نهایت و است و در بخشیدن بی انتهاست ولی به خواسته ات داشته باش کانال داستان و پند ☀️@Dastan1224
از عليه‌ السّلام‌ پرسيدند: چگونه‌ با وجود كثرت‌ مخلوقات‌ خداوند از آنها حساب‌ ميكشد؟ حضرت‌ فرمودند: همانطوريكه‌ با وجود كثرتشان‌ آنها را روزي‌ ميدهد. پرسيدند: چگونه‌ خداوند از آنها حساب‌ ميكشد و مردم‌ خدا را نمي‌بينند؟ حضرت‌ فرمود: همانطوريكه‌ آنان‌ را روزي‌ ميدهد و مردم‌ را نمي‌بينند ☀️@Dastan1224
بسم الله الرحمن الرحیم طاقتمان کم شده و زندگی برایمان تنگ زیرا ذهنیت بسیاری از ما به گونه ای شده است که میخواهیم از دنیا بیشترین لذت را ببریم در حالی که دنیا را اینگونه نیافریده  لذتهای دنیا محدود است و همراه با درد ها و ها مشکل بسیاری از ما این است که دنیا را بهشت اشتباه گرفته ایم آری   همان چیزی است که ما میخواهیم ولی این دنیا آن بهشت نیست  اما همین میتواند راهی باشد به بهشت امام هادی علیه السلام فرموده اند: إنَّ اللهَ جَعَلَ الدُّنیا دارَ بَلوی وَ الآخِرَةَ دارَ عُقبی وَ جَعَلَ بَلوَی الدُّنیَا لِثَوابَ الآخِرَةِ سَبَباً، وَ ثَوابَ الآخِرَةِ مِن بَلوَی الدُّنیا عِوَضاً؛ خداوند، دنیا را سرای بلا و آزمایش و آخرت را سرای ابدی قرار داده است و گرفتاری دنیا را سبب پاداش آخرت ساخته و ثواب آخرت را عوض بلای دنیا قرار داده است. (تحف العقول، ص 483) ☀️@Dastan1224
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) هر نعمتی را که متذکر می‌شدند، سجده‌ی شکر به جا می‌آوردند. سجده‌ی شکر بعد از نمازهای واجب و مستحب خیلی تأکید شده است. اگر به انسان بگویند که: اگر بعد از سجده‌ی شکری به جا آورید، چند میلیون به شما می‌دهند، همه برای این کار خود کُشی می‌کُنند، اما مَردم روایت را باور ندارند. در آمده است که وقتی بنده‌ای بعد از نماز سجده‌ی شکر می‌کُنَد، خداوند متعال به ملائکه‌ی خود می‌فرماید: من با این بنده‌ام چه کُنم؟ نمازِ واجب را خوانده، با سجده کَردن، توفیقِ انجام این نماز را به من نسبت می‌دهد؛ می‌گوید: خدایا از تو ممنون و متشکرم که به من توفیق نماز خواندن دادی. ملائکه می‌گویند: او را به بهشت بِبَر! مرتب ملائکه پیش‌نهاد‌های دیگر می‌کُنند، امُا می‌فرماید: «لَأَشکُرَنَّهُ کما شَکَرَنی وأَقبِلُ إِلَیهَ بِفَضلی وَ أُریه وَجهی؛ من از او تشکر می‌کُنم ، همان‌طور که او مَرا شکر نمود، و با فضلِ خود به او رو می‌کُنم و از دیدارِ وجه خویش برخوردارش می‌سازم. منابع: 1- من لا یحضره‌الفقیه، ج 1، ص 334. 2- بحارالانوار، ج 83، ص 205. ☀️@Dastan1224
بعضیا، می‌خونن با طعم ✘ ※ بعضیا، چای می‌خورن با طعم بعضیا می‌کنند و از خدا دور میشن✘ ※ بعضیا، نه‌تنها با عبادت‌کردنشون، که حتی با غذاخوردن و تفریح‌ و ... و با همه‌ی شئون زندگی‌شون... به خدا نزدیک میشن! • ما جزء کدوم دسته‌ایم؟ ☀️@Dastan1224
دانش‌آموزان را با اتوبوس به می‌برد. در مسیر حرکت، اتوبوس به یک تونل نزدیک می‌شود که نرسیده به آن تابلویی با این مضمون دیده می‌شود: «حداکثر ارتفاع سه متر» ارتفاع هم سه متر بود، ولی چون راننده قبلاً این مسیر را آمده بود با کمال اطمینان وارد تونل می‌شود، اما سقف اتوبوس به سقف تونل کشیده می‌شود و پس از به وجود آمده صدایی در اواسط تونل توقف می‌کند. پس از آرام شدن اوضاع و راننده پیاده شده و از دیدن این صحنه ناراحت می‌شوند. پس از بررسی اوضاع مشخص می‌شود که یک لایه آسفالت جدید روی جاده کشیده‌اند که باعث این شده و همه به فکر چاره افتادند؛ یکی به کندن آسفالت و دیگری به بکسل کردن با ماشین سنگین دیگر و …. اما هیچ کدام چاره‌ساز نبود تا اینکه پسربچه‌ای از اتوبوس پیاده شد و گفت: «راه حل این را من می‌دانم!» یکی از مسئولین اردو به می‌گوید: «برو بالا پیش و از دوستانت جدا نشو!» پسربچه با اطمینان کامل می‌گوید: «به خاطر سن کم مرا دست کم نگیرید و یادتان باشد که سر سوزن به این کوچکی چه بلایی سر به آن بزرگی می‌آورد.» مرد از حاضرجوابی کودک تعجب کرد و راه حل را از او خواست. بچه گفت: «پارسال در یک یادمان داد که از یک مسیر تنگ چگونه عبور کنیم و گفت که برای اینکه دارای و حساسی باشیم باید درون‌مان را از و باد و و و خالی کنیم و در این صورت می‌توانیم از هر مسیر تنگ عبور کنیم و به برسیم.» مسئول اردو از او پرسید: «خب این چه ربطی به اتوبوس دارد؟» پسربچه گفت: «اگر بخواهیم این مسئله را روی اتوبوس اجرا کنیم باید باد لاستیک‌های اتوبوس را کم کنیم تا اتوبوس از این مسیر تنگ و باریک عبور کند.» پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. خالی کردن درون از هوای کبر و غرور و نفاق و حسادت رمز عبور از مسیر‌های تنگ زندگی است. ☀️@Dastan1224 ‌‎‌‌‎‌‎‎‌
(علیه السلام) از جایی عبور می کرد، گروه اول را دید که گریه می کنند. گفت: گریۀ شما از چیست؟ گفتند: ما از آتش جهنم می ترسیم. فرمود: بدانید کسی که اینطور از خوف خدا اشک می ریزد، خدا او را از آتش می رهاند، امید داشته باشید، آتش جهنم بر بدن شما برخورد نکند. گروه دوّم را دید که ناله می زنند! پرسید شما چرا اشک می ریزید و تضرع می کنید؟ گفتند: عیسی! ما عشق داریم، جایی که در آن لغو، ، و خلاف نیست؛ جایی که ها و انبیا در آن هستند. فرمود: امید داشته باشید خدا به شما بهشت بدهد. رسید به گروه سوّم و از آنها پرسید شما چرا اشک می ریزید؟ گفتند: ما را داریم! فقط همین. فرمود: «اَنتُمُ المَقَرِّبُونُ؛ شما مقرّبترید.» آن دو گروه هم خوب بودند، اما شما مقربید و بالاترید و این نتیجۀ حبّ خداست. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «دوازده نکته در تورات است که من آنها را به عربی ترجمه کردم و روزی سه بار به آنها نگاه می کنم. یکی از آنها این است: «یَابنَ آدَمَ! اُحِبُّکَ فَأَنْتَ اَحْبِبْنِی؛ ای انسان! من تو را دوست دارم، تو بندۀ منی، تو هم من را دوست داشته باش.» ‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ☀️@Dastan1224
می‌توان از روی امتحان‌های خدا و مشکلات و نعماتی که به انسان می‌رسد خود را شناخت، نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کرد و انتظار را از خود فهمید. (علیه السلام) فرمود: «خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد، او را در بلا فرو می برد.   باز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هرگاه خداوند قومی یا بنده ای را دوست داشته باشد، باران بلا را بر سر او می باراند، پس از اندوهی بیرون نیاید جز آن که در اندوهی دیگر فرو رود. ‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ☀️@Dastan1224
می‌توان از روی امتحان‌های خدا و مشکلات و نعماتی که به انسان می‌رسد خود را شناخت، نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کرد و انتظار را از خود فهمید. (علیه السلام) فرمود: «خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد، او را در بلا فرو می برد.   باز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هرگاه خداوند قومی یا بنده ای را دوست داشته باشد، باران بلا را بر سر او می باراند، پس از اندوهی بیرون نیاید جز آن که در اندوهی دیگر فرو رود. ‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ☀️@Dastan1224
می‌توان از روی امتحان‌های خدا و مشکلات و نعماتی که به انسان می‌رسد خود را شناخت، نقاط ضعف و قوت خود را پیدا کرد و انتظار را از خود فهمید. (علیه السلام) فرمود: «خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد، او را در بلا فرو می برد.   باز امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «هرگاه خداوند قومی یا بنده ای را دوست داشته باشد، باران بلا را بر سر او می باراند، پس از اندوهی بیرون نیاید جز آن که در اندوهی دیگر فرو رود. ‌‎‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌ ☀️@Dastan1224
✨﷽✨ استادقراںٔتۍ‌‌میگفتن : یه‌‌‌روز ڪه‌ازمسںٔله آگاه میشه میره‌‌‌به‌‌اصحابش‌‌‌میگه‌‌:مااین‌همہ‌بنده‌‌رو فریب‌میدیم‌ . اما راه‌‌توبه‌‌‌‌روبراش‌‌قرارداده، پس‌ماچه‌‌‌‌ڪنیم؟! یڪۍ‌ازیاراش‌‌بهش‌‌‌‌میگه‌‌بھش‌اِلقاڪنیم‌ڪه براۍ‌توبه‌‌‌‌هنوز‌‌زوده؛جوونه؛وحالاحالاها وقت‌‌‌داره‌‌‌‌توبه‌‌‌‌ڪنه .. اینجوري‌توبه‌‌‌‌روبرآش عقب‌‌میندازیم‌‌تآمرگش‌‌فرابرسھ .. - دیرنشه‌رفیق!'🚶🏿‍♂ کانال داستان وپند ☀@Dastan1224
(علیه السلام) از جایی عبور می کرد، گروه اول را دید که گریه می کنند. گفت: گریۀ شما از چیست؟ گفتند: ما از آتش جهنم می ترسیم. فرمود: بدانید کسی که اینطور از خوف خدا اشک می ریزد، خدا او را از آتش می رهاند، امید داشته باشید، آتش جهنم بر بدن شما برخورد نکند. گروه دوّم را دید که ناله می زنند! پرسید شما چرا اشک می ریزید و تضرع می کنید؟ گفتند: عیسی! ما عشق داریم، جایی که در آن لغو، ، و خلاف نیست؛ جایی که ها و انبیا در آن هستند. فرمود: امید داشته باشید خدا به شما بهشت بدهد. رسید به گروه سوّم و از آنها پرسید شما چرا اشک می ریزید؟ گفتند: ما را داریم! فقط همین. فرمود: «اَنتُمُ المَقَرِّبُونُ؛ شما مقرّبترید.» آن دو گروه هم خوب بودند، اما شما مقربید و بالاترید و این نتیجۀ حبّ خداست. امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «دوازده نکته در تورات است که من آنها را به عربی ترجمه کردم و روزی سه بار به آنها نگاه می کنم. یکی از آنها این است: «یَابنَ آدَمَ! اُحِبُّکَ فَأَنْتَ اَحْبِبْنِی؛ ای انسان! من تو را دوست دارم، تو بندۀ منی، تو هم من را دوست داشته باش.» کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
✨﷽✨ در جستجوی خدا # مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن! یک سار شروع به خواندن کرد... اما مرد نشنید! مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن......آذرخش در آسمان غرید اما مرد، اعتنایی نکرد! مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت:پس تو کجایی؟؟؟؟ بگذار تو را ببینم....... ستاره ای درخشید اما مرد ندید! مرد فریاد کشید"خدایا یک معجزه به من نشان بده"......کودکی متولد شد، اما مرد، باز توجهی نکرد! مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم.........از تو خواهش میکنم... پروانه ای روی دست مرد نشست! و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد... ما خدا را گم میکنیم. در حالی که او در کنار نفسهای ما جریان دارد.. خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست.تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟ تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟؟؟؟؟ که چه قدر همه چیز خوب است؟؟؟؟ که چه خوب که او هست ؟؟؟خدا همراه همیشگیه سختیها و خستگی های ماست. زمانی که خسته و درمانده به طرفش میرویم خیال میکنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم، او ما را دیده و حس کرده اما ..........گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه ی او به ماست. "خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم. به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد."(دیوار نوشته ای مربوط به ویرانه های جنگ جهانی ) تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست _____________________ کانال داستان و پند ☀@Dastan1224
🍃 به که وصل شوی ▫️آرامشی وجودت را فرا می گیرد ▫️که نه به ‌راحتی می‌رنجی، ▫️و نه به ‌آسانی می‌‌رنجانی 🌺 ، ▫️سهم دل‌هایی ست ▫️که نگاهشان به سمت خداست
... 👌بگونه ای کن که به هیچ کس آسیب نرسانی. 👈 سازنده، 👈 ملاحظه گرانه 👈 و هنرمندانه زندگی کن. 🌿 با حساسیت و ظرافت زندگی کن . ⛔️ و هیچ گاه دلبسته نشو. 👈 از تمام تجارب زندگی لذت ببر. 😁 از تمام گلهای زندگی لذت ببر. 👌 اما . ⛔️ در هیچ جایی توقف نکن. 💠 تا به برسی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆 نظر پروفسور مارکوس اِبرلین، استاد شیمی در دانشگاه کامپیناس و عضو آکادمی ملی علوم برزیل، در مورد طراحی هوشمند... 🏷 پ ن : هوشمند بودن طراحی در خلقت، رد کننده عقاید پوچ خداناباوران است. 🔖 زیرنویس : کارگروه پژوهشی دروغ ها و خرافات ملحدین(تلگرام) لینک جهت عضویت 🌹👇 https://eitaa.com/joinchat/1350500352C441bf7fe0d