eitaa logo
داستان
94 دنبال‌کننده
38 عکس
8 ویدیو
0 فایل
⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡ 🟥گروه داستان‌هاوحکمت‌های پندآموزدرایتا https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b 💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃 کانال داستان https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5 @DastanD
مشاهده در ایتا
دانلود
توبه فضیل بن عیاض فضیل بن عیاض در ابتدای جوانی یکی از راهزنان بدکاران و عیاشان معروف بود، به طوری که هر کس نام او را میشنید لرزه بر اندامش می افتاد و خواسته یا ناخواسته از دستور او اطاعت میکرد. یک روز فضیل برای آب دادن به اسب خود کنار نهر آبی توقف کرد که ناگهان چشمش به دختر بسیار زیبایی افتاد که مشک خود را به دوش گرفته بود و میخواست از نهر آب بردارد عشق و محبت آن دختر در قلب فضیل رخنه کرد و چشم از آن دختر برنداشت تا وقتی که دختر مشک را پر از آب کرد و راه خود را گرفت و رفت. فضیل به نوکران خود دستور داد دختر را تعقیب کنند و به پدر و مادرش خبر دهند که دختر را شب آماده کرده خانه را خلوت نمایند؛ چون فضیل به آن دختر مایل گشته است. تا این خبر به گوش پدر و مادر دختر رسید وحشت زده و ناراحت با عده ای از ریش سفیدان شهر مشورت کردند. آنها هم گفتند: بیا و دخترت را فدای یک شهر کن؛ زیرا اگر فضیل به مقصود خود نرسد شهر را غارت کرده به آتش می کشد. پدر و مادر دختر ناچار دختر را مهیا کرده خانه را خلوت نمودند شب هنگام فضیل وارد شهر شد همین که خواست از پشت بام وارد منزل آن دختر شود صدایی توجه او را به خود جلب کرد، متوجه شد که صدای قرآن است. توجه خود را به این آیه جلب کرد الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله : (۱) آیا وقت آن نرسیده که دلهای مؤمنان در برابر ذکر و یاد خداوند خاشع گردد.» یعنی دست از گناه بردارند و به یاد خدا باشند. این آیه چنان در او اثر کرد که از همان نیمه راه از دیوار فرود آمد و زندگی خود را دگرگون کرد و در پاسخ به ندای خداوند از صمیم دل و با ندامت و پشیمانی گفت: خدایا چرا وقت آن رسیده است. فضیل تو به حقیقی کرد و به سوی خدا بازگشت فضیل به جبران گذشته خود پرداخت و کار او به جایی رسید که 1 سوره حدید، آیه ۱۶. از عرفا و زاهدان زمان خود گردید. او اموال کسانی را غارت کرده بود به آنها بازگرداند یا از آنها رضایت گرفت و عده ای را نیز که پیدا نکرد از طرف آنها صدقه داد. (۱) محل شاهد بر این داستان این که نقل شده است که روزی حضرت موسی در کوه طور در مناجات خود عرض کرد: يا إله العالمين ای خدای جهانیان جواب آمد لبیک ندای تو را پذیرفتم، سپس عرض کرد: يا إله المطبعين؛ ای خدای اطاعت کنندگان جواب آمد لبیک سپس عرض کرد: يا إله العاصين؛ ای خدای گنه کاران جواب آمد: لبیک لبیک لبیک حضرت موسی با عرض کرد: پروردگارا حکمتش چیست که تو را به بهترین اسم ها خواندم تنها یک بار جواب دادی اما تا گفتم ای خدای گنه کاران، سه بار جواب دادی؟! خطاب آمد: ای موسی عارفان به معرفت خود و نیکوکاران به کار نیک خود و مطیعان به طاعت خود اعتماد کرده اند و دل خوش دارند ولی گنه کاران جز به فضل من پناهی ندارند، اگر آنها را از این درگاه نا امید گردانم به درگاه چه کسی پناهنده شوند؟! اقتباس از قصص التوابین ،ص،۱۲۴ ⚡✨⚡✨⚡✨⚡✨⚡ 🟥گروه داستان‌هاوحکمت‌های پندآموزدرایتا https://eitaa.com/joinchat/3409314105C446fc7291b 💠🌀💠🌀💠🌀💠🌀 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃 کانال داستان https://eitaa.com/joinchat/894959749C24465c6bb5 @DastanD
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستانی از جنگ تحمیلی نقل شده است که در ایام جنگ تحمیلی شخصی بود به نام «حسن لاته» که خیلی اهل دعا و نیایش بود و حال عجیبی داشت. یک روز آمد سراغ روحانی حاضر در جبهه و گفت: حاج آقا! یک وصیت نامه دارم که می خواهم شما هم توجهی به آن بکنید اگر میشود همین الآن تشریف بیاورید توی سنگرم آن روحانی نیز همراه حسن لانه وارد سنگر شد. آن گاه حسن لا نه گفت: حاج آقا این وصیت نامه رازی است بین من و خدا و شما باید قول بدهید تا زمانی که زنده هستم برای کسی بازگو نکنید حسن لاته پس از قول گرفتن از حاج آقا گفت من قبل از انقلاب آدم خیلی بدی بودم و از لات های سر محله بودم به حدی که برخی اوقات بی پروا وارد حمامهای عمومی زنان میشدم و گناه می کردم و خیلی کارهای دیگر... تا این که انقلاب شد و بساط گناه و مشروب خواری و.... جمع شد بعد هم جنگ شد، یک روز داشتم از کنار مسجدی رد میشدم دیدم جوانهایی که هنوز صورتشان مو در نیاورده توی صف ایستاده اند. گفتم: آقا برای چه ایستاده اید؟ آیا صف مرغ یا گوشت و روغن است؟ گفتند نه این صف دیدار با خداوند است. صف عاشقان الی الله است. این حرف چنان در من اثر کرد که از خود بیخود شدم به خود گفتم: حسن وای بر تو همه به دیدار خدا می روند و تو از غافله عقب هستی همه عاشق میشوند و تو هنوز خوابی تا کی می خواهی در گنداب دنیا غرق باشی خلاصه من هم عاشق شدم تا خدا را ببینم و حال به جبهه آمده ام و از کارهای خود پشیمانم و توبه کرده ام از این ناراحتم که هر کس میخواهد به میهمانی خدا برود باید با لباسهای نو و لطیف برود، ولی من با بارگناه و معصیت و لباسهایی آلوده به گناه باید به میهمانی خدا بروم حاج آقا روی بدنم را ببین حسن لاته لباسهایش را بالا زد و حاج آقا در کمال ناباوری دید که روی بدن حسن لاته عکس زنی برهنه به طور کامل خالکوبی شده است. حسن لاته که ناراحتی روحانی را دید گفت: حاج آقا کجایش را دیده ای سپس پشت پیراهنش را بالازد عکس مردی لخت و عربان خالکوبی شده بود، همچنین روی دستها و پاهایش عورتهای زن و مرد خالکوبی شده بود. بهتر است از این جای واقعه را از زبان آن روحانی نقل کنیم ایشان میگویند: من با عصبانیت او را ترک کردم یک وقت صدا زد: حاج آقا راضی نیستم سر مرا برای کسی بازگو کنی من توجهی نکردم و به سنگر فرماندهی رفتم فرمانده را ندیدم آمدم سنگر خودم رفقا جمع شدند و هر کدام از دری سخن گفتند، یادم رفت که به حسن لاته سری بزنم سه چهار ساعت که از این ماجرا گذشت دوستان یکی یکی بیرون رفتند من هم از سنگر خارج شدم که سری به حسن لانه بزنم یکی از دوستان صدازد: حاج آقا حاج آقا گفتم بله گفت: همین الآن حسن لا ته شهید شد. او یک ساعت پیش سوار ماشین شد که برود جلو که ناگهان خمپاره ای از طرف عراقی ها درون ماشین می افتد و حسن لانه شهید می شود. سپس یک کیسه پلاستیک را نشان داد و گفت این هم بدن او است. من خیلی جا خوردم و گفتم شهادت گوارایت باشد. آن گاه گریه کنان به طرف سنگرش آمدم وصیت نامه اش را برداشتم، دیدم چه عالی نوشته است؛ ولی سه جمله آن توجه مرا به خود جلب کرد یکی این که نوشته بود: مادر ناراحت نشوی حسن لاته توبه کرد و عاقبت به خیر شد. دوم این که در مناجاتش با خدا میگفت خدایا بنا است که بمیرم اما ای خدا دوست دارم در راه تو شهید شوم و تو را ملاقات کنم میدانم زیاد گناه کرده ام اما بیا و دل این بنده گنه کارت را نشکن سوم این که نوشته بود خدایا حالا که بنا است بمیرم دوست ندارم مردم عکس های مبتذل روی بدنم را ببینند بیا و ابرویم را بخر تا مردم بدنم را لخت با این عکس ها نبینند. (۱) و خداوند هم چه زیبا به درخواست او پاسخ گفت و آبرویش را حفظ کرد. بنابراین مهم آن است که انسان هر قدر هم آلوده باشد با اراده ای قوی و با رعایت شرایط، توبه کند و از گناهان خود پشیمان شود و تصمیم بگیرد که دوباره آن گناهان را مرتکب نشود، در این صورت خداوند نیز او را مورد رحمت و لطف خود قرار خواهد داد؛ اگر چه بارها توبه کرده و باز تو به خود را شکسته باشد. این داستان را با حدیثی از امام باقر به پایان میبریم حضرت به محمد بن مسلم فرمودند: ای محمد بن مسلم گناهان بنده مؤمن که از آن توبه کرده آمرزیده شده است و باید برای آینده پس از توبه و آمرزش کار نیک و پسندیده ای انجام دهد. محمد بن مسلم پرسید: اگر بنده پس از توبه و نقل از داستانهای توابین، ص 206
استغفار باز گناه کرد و باز تو به نمود، آن وقت چه باید کرد آیا قبول است یا نه؟ حضرت فرمودند: ای محمد بن مسلم تو گمان میکنی که بنده مؤمن از گناه خود پشیمان میگردد و از آن آمرزش می خواهد و توبه میکند ولی خداوند توبه اش را نمی پذیرد؟ گفتم کسی که بارها این کار را کرده است؛ یعنی گناه میکند و بعد از خداوند طلب بخشش میکند آیا آمرزیده میشود؟ فرمودند هر قدر که مؤمن با توبه باز گردد. خدا هم با آمرزش او بر می گردد. هر اندازه انسان طلب آمرزش کند خداوند هم او را می آمرزد، به راستی که خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است و توبه را میپذیرد و از کارهای بد بندگان می گذرد. ای محمد بن مسلم مبادا مؤمنان را از رحمت خدا نا امید سازی (۱) اصول کافی، ج ۱، باب توبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚مجموعه ده جلدی داستان های بحار الانوار 📙📘📗📕📒📔📓 📓جلد ۱👈دانلود 📔جلد۲👈دانلود 📒جلد ۳👈دانلود 📕جلد ۴👈دانلود 📗جلد۵👈دانلود 📘جلد۶👈دانلود 📙جلد ۷👈دانلود 📓جلد ۸ 👈دانلود 📔جلد۹👈دانلود 📒جلد ۱۰👈دانلود 📚جلد ۱ تا ۱۰ یکجا👈دانلود 🔗کتب دینی👇 🔻 @KotobeDini 🔺عضویت در کانال کتب دینی👇 🌐 https://eitaa.com/joinchat/2490564857Ce9647e6437