eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.2هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
༻﷽༺ ‍ داستانی عبرت انگیز در مورد (اثر بداخلاقی) یکی از بزرگان اصفهان خدا رحمتش کند معلم علم اخلاق بود و همه رویش حساب می کردند. وی در میان مردم زود عصبانی می شد، ولی در خانه اش را نمی دانم... یادم نمی رود با وجود این که به من لطف داشت، یک وقت چرایی گفتم که به من برگشت و زود هم پشیمان شد! مقداری عصبانی منش و بداخلاق بود، خودش مثل باران گریه می کرد.. می گفت: "شبی در خواب دیدم که مُردم و مرا در قبر گذاشتند، ناگهان سگ سیاهی آمد و بنا بود که همیشه با من باشد!! در همان خواب حس کردم که این سگ سیاه، بداخلاقی های دنیای من است که به این صورت در آمده و تمثُّل پیدا کرده است..." مثل باران گریه می کرد و می گفت: "خیلی ناراحت بودم که حالا چطور می شود...که یک دفعه دیدم آقا امام حسین (علیه السلام) آمدند..." البته بگویم که این آقا با آن که از علمای بزرگ اصفهان بود، اما ارادت خاصی به اهل بیت (علیهم السلام) داشت و در جلسات خصوصی روضه شرکت می کرد و به منبر می رفت و می گفت: "برای این که از روضه خوان های امام حسین محسوب شوم منبر میروم و روضه می‌خوانم" می فرمود: "فهمیدم که برای آن نوکری که به این خاندان داشتم، آقا امام حسین (علیه السلام)به فریادم رسیده، به آقا امام حسین عرض کردم که این سگ چطور می شود؟ فرمودند: من تو را از دستش نجات میدهم...و با اشاره‌ای که به او کردند، رفت. از خواب بیدار شدم. نظیر این قضیه را زیاد داریم..! جهاد_با_نفس (استاد مظاهری) ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔮اینجا آدرس تولیدی 👆👆 تمام کارها ب قیمت تمامی لباس‌های بهاره و لباس بچگانه جنس بازار رو حراج زدیم فقط 😱 🔥با ۱۰۰تومان کلیی لباس بخر🔥 ها رو اینجا گذاشتم👇👇👇😍 https://eitaa.com/joinchat/3350069271C05342fa952 اینم کانال عمده امون از 👆👆
روزي حضرت داوود از يك آبادي ميگذشت. پيرزني را ديد بر سر قبري زجه زنان. نالان و گريان. پرسيد: مادر چرا گريه مي كني؟ پيرزن گفت: فرزندم در اين سن كم از دنيا رفت. داوود گفت: مگر چند سال عمر كرد؟ پيرزن جواب داد:350 سال!! داوود گفت: مادر ناراحت نباش. پيرزن گفت: چرا؟ پيامبر فرمود: بعد از ما گروهي بدنيا مي آيند كه بيش از صد سال عمر نميكنند. پيرزن حالش دگرگون شد و از داوود پرسيد: آنها براي خودشان خانه هم ميسازند، آيا وقت خانه درست كردن دارند؟ حضرت داوود فرمود: بله آنها در اين فرصت كم با هم در خانه سازي رقابت ميكنند. پيرزن تعجب كرد و گفت: اگر جاي آنها بودم تمام صد سال را به خوشی و خوشحال کردن دیگران ميپرداختم. برچرخ فلک مناز که کمر شکن است بررنگ لباس مناز ک آخر کفن است مغرور مشو که زندگی چند روز است در زیرزمین شاه و گدا یک رقم است ‌‌‌‌ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
📣🔴 لپ تاپ استوک 💻 🔺Microsoft Surface pro 3 🔶به همراه قلم 🖊 ⭐️پردازنده : i5 ، نسل چهارم ⭐️رم : 8 گیگابایت ⭐️هارد : 256 گیگابایت (پر سرعت) ⭐️ صفحه نمایش 12.3 اینچی لمسی ⭐️قیمت عادی : ۱۲/۵۰۰/۰۰۰ تومان 🔴قیمت‌ Price :💰قیمت:12/000/000تومان‼️ ▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄▄ 🔻 👨‍💻مشاوره و خرید 👏👏👇👇 https://eitaa.com/joinchat/528744619C42db2d6480 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 آدرس: تهران،پل مدیریت،مرکز نوآوری دانشگاه امام صادق (ع)،عالی فناور
😂 🌸خوراک مرغ در يكي از روزهاي مردادماه سال 1366، بعد از انجام عمليات نصر7 برادر فتوحي كه جانشين تيپ الغدير بودند براي سركشي به خط آمده بودند. عده اي از برادران رزمنده به اصرار از ايشان خواستند تا ناهار را كه مي گفتند خوراك ماهي است با آنها بخورند. ايشان هم پذيرفتند. سفره پهن شد. همه منتظر بوديم تا ناهار را بياورند. بعد از مدتي چند ظرف پر از آب همراه با قاشق در وسط سفره گذاشتند. ما كه متوجه موضوع نشده بوديم اما برادر فتوحي متوجه شدند و گفتند: خب درست است ديگر، خوراك ماهي آب است و شروع به خوردن كردند. دو سال بعد از اين ماجرا، در پادگان شهيد عاصي زاده اهواز بوديم. برادر فتوحي كه يك چادر حصيري جلوي دژباني داشتند. بعد از نماز ما را براي ناهار دعوت كردند. آن هم خوراك مرغ! نكته عجيب اين بود كه غذاي پادگان آن روز خوراك مرغ نبود.  به هرحال با خوشحالي روانه چادر برادر فتوحي شديم. سفره پهن و بعد از مدتي بشقابها روي آن گذاشته شد. وقتي نگاه كرديم بشقابها پر بود از گندم و ذرت. برادر فتوحي گفت: چرا شروع نمي كنيد؟! مگر خوراك مرغ نيست؟! اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فوق العاده 😂😂😂😂 🙄🙄 در یڪی از دانشگاه ها پیرامون سخنرانی میڪردم ناگهان دختری جوان از وسط جمعیت فریاد زد حاجاقااااااااااااااااا چرا شما حجاب را ساختید؟!!!! گفتم ؛ حجاب ، بافتهء ذهن ما نیست حجاب را ما نساختیم بلکه در کتاب خدا یافتیم گفت ؛ حجاب اصلا مهم نیست چون ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه کافیه گفتم ؛ آخه چرا یه حرفی میزنی ڪه خودت هم قبول نداری؟!!!! گفت : دارم گفتم : نداری گفت : دارم گفتم : ثابت میڪنم ڪه این حرفی ڪه گفتی خودت قبول نداری گفت : ثابت ڪن گفتم : ازدواج ڪردی گفت : نه گفتم : خدایا این خانم ازدواج نڪرده و اعتقاد داره ظاهر مهم نیست دل پاڪ باشه پس یه شوهر زشت زشت زشت قسمتش بفرما فریاد زد : خدا نڪنه گفتم : دلش پاڪه 🙄 گفت : اشتباه ڪردم حاجاقاااااااا😢😭 چـــــــون رفتـــــارت میشـــــــود اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از سابقه گسترده کرامت( امام مجتبی ع )
⭕️نامه سر گشاده پرویز پرستویی به رهبر انقلاب ⁉️😳 ❌چند ساعت پیش پرویز پرستویی با انتشار نامه ای سرگشاده خطاب به رهبر انقلاب گلایه هایی را مطرح کرد 🔇از شما دعوت می‌کنیم 🎥 این بازیگر را بدون سانسور ببینید↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1 چرا اینطوری کرد 😳☝️
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
⭕️بی شرمی جدید فائزه هاشمی😡⁉️😳 ❌بعد از چندین مورد هتاکی و توهین به پیامبر و انقلاب،این شخص پا را فراتر گذاشت و از خط قرمز عبور کرد 📛😡🚷 🔇از شما دعوت می‌کنیم 🎥 گستاخانه و جنجالی فائزه هاشمی را بدون سانسور ببینید↙️↙️ https://eitaa.com/joinchat/43384916C535fee03b1 چطور تونست این حرفو بزنه 😳☝️
🌸☄🌸 روزی پیامبر اکرم(ص) یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر داد. سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد پیامبر دستور داد آتشی افروختند. سنگی نیز روی آن گذاشتند. همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله‌های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر را فراخواند و فرمود: «هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس بدهید.» سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد. وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت. از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت. پیامبر فرمود: « از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌انجامد، ‌ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ داغ‌تر است». 📚 اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ♦️رضایت مادر، مشکلات شما را از بین می برد ✍جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای سید محمود مؤمنی می گفتند: روزی یکی از آقایان اهل علم که سید بودند، نزد آقای مجتهدی آمده و گفتند: حاجتی دارم که به خاطر انجام آن هر چه توسل پیدا کرده ام و ذکر گفته ام ، نتیجه نگرفته ام و پیوسته در زندگی برایم مشکل پیش می آید. حتی یک بار مقدمات سفر به مکه را مهیا کردم اما موفق نشدم. ایشان که به سادات احترام خاصی می گذاشتند، با شنیدن این مطلب، نگاهی به صورت آن آقا انداختند و فرمودند: نمی خواهد به این طرف و آن طرف بروید، مشکل شما به دست مادرتان حل می شوند؛ ایشان از شما یک ناراحتی دارند و همان ناراحتی باعث شده است که این مشکلات برای شما پیش آید. اگر حل مشکلات را میخواهد باید از مادرتان حلالیت بطلبید و دست ایشان را ببوسید !! که با گفتن این مطلب رنگ و روی آن سید اهل علم بسیار سرخ شد. سر خدا که عارف سالک به کس نگفت در حیرتم که باده فروش از کجا شنید؟ ساقی بیا که عشق ندا می کند بلند کان کس که گفت قصه ی ما هم ز ما شنید پند حکیم عین صوابست و محض خیر فرخنده بخت آن که به سمع رضا شنید 📚لاله ای از ملکوت ↶【به ما بپیوندید 】↷ اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🔹نشر_صدقه _جاریست🔹
هدایت شده از تبلیغات حلال
🔮حراجی بزرگ بهاره👆👆👆 از تا 😍 🔰ارسال فوری با پست رایگان 🔰ضمانت مرجوعی 🎀 عرضه مستقیم تولیدی📢 ⛔️اینجا حراجستون ایتا 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1923416072Ca2edbca61f https://eitaa.com/joinchat/1923416072Ca2edbca61f رایگان😳😳
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔴📣 این خـرید عـالـی از دست نـدیـن😍 ♥️ اجناس این کانال عرضه می شود 😉😊👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1923416072Ca2edbca61f https://eitaa.com/joinchat/1923416072Ca2edbca61f ♥️♥️ در این کانال عرضه می شود😍