eitaa logo
داستان آموزنده 📝
17.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
6 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا مسلمانان گوشت خوک نمی خورند❓❓❓ یکی از دوستانم کە بیشتر از 25سال است در آلمان است برایم تعریف میکرد؛ گفت: همکاری آلمانی دارم یه بار از من سوال کرد چرا شما مسلمانان گوشت خوک نمیخورید؟! میخواهم دلیل علمی اش را برایم بگویی که قانع شوم نه دلیلی شرعی. منم در جواب گفتم فقط یک ساعت وقت میخواهم تا با توکل به خدا با زبان آلمانی جوابی مناسب و قاطع خواهم داد. از سایتهای اینترنت شروع کردم به جست و جو بخصوص در سایتهای علمی به زبان انگلیسی ، آلمانی و دیگر زبانها.. آنچه را که پیدا کردم مرا شوکه کرد در یکی از سایتهای آلمانی جواب سوالم را پیدا کردم ( شبکه المانی در امور مراقبتهای ارزشهای غذایی) مختصری درمورد گوشت خوک نوشته بود👇👇👇 1⃣ خوک جسد و مردار گندیده میخورد حتی اگر مردار پدرش باشد.😱 2⃣ خوک همه چیز میخورد حتی ادرار و مدفوع خود و دیگر حیوانات 3⃣ مقدار سم کشنده در گوشت خوک 30 برابر گوشت گوسفند است. 4⃣ خوک عرق نمی کند ،پوست خوک اسفنجی است بە همین دلیل تمام کثیفی ها را جذب خود میکند این خود فاجعە است. 5⃣ برای هضم کردن گوشت گوسفند به(٦-9)ساعت زمان نیاز است و جگر انسان برای جذب کردن مقدار کمی از سم زمان زیادی نیاز دارد؛ اما برای هضم گوشت خوک به(1-2) ساعت زمان نیاز است به همین دلیل جگر پوشیده و مملو از آن سم کشنده خواهد شد. 7⃣ 3ساعت بعد از کشتن خوک کِرم از بدنش خارج میشود .. 8⃣ نوعی کِرم در گوشت خوک موجود است کەنە با پختن نە سرخ کردن(برشتە) از بین نمی رود. 9⃣ پختن گوشت خوک نیاز بە 6ساعت زمان دارد گوشت خوک قابل سرخ کردن نیست زیرا کم کم آب میشود تا چیزی از آن باقی نمی ماند (مانند گوشت انسان) 🔟 در سر خوک خون لختە زیادی جمع شدە است چون خوک تنها حیوانی است کە نمی تواند سرش رابە طرف بالا بلند کند. 1⃣1⃣ کرک و موی خوک جز با سوزاندن از بین نمی رود. 2⃣1⃣ خوک هرگز چیزی را که می خورد بو نمی کند بلکە اگر خوراکش پاک هم باشد قبل از خوردن آب دهان و بینی اش را به آن می مالد. 3⃣1⃣ کسانی که سازننده تاتو هستن اول روی پوست خوک آن را تست میکنند. دوستم گفت: منم این گزارش را برای دوست آلمانی ام ارسال کردم همراه با ذکر منبعش ،او هم بعد از مطالعه آن تصمیم به ترک خوردن گوشت خوک گرفت و این متن را در بسیاری از سایتهای آلمانی بخش کرد با موضوع 👇👇 چرا مسلمانان گوشت خوک نمی خوردند؟... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍ اگر دفتر زندگی‌ات بدخط و ناخواناست، مقصر خودت هستی 🔹ملانصرالدین چندی بود که شغل کاتبی را برگزیده بود. 🔸روزی همکار بدخطش به او گفت: آن‌قدر نوشته‌های من ناخواناست که صد دینار برای نوشتن می‌ستانم و صد دینار دیگر نیز برای خواندن. 🔹ملا آهی کشید و گفت: افسوس که من از صد دینار دوم محرومم، چون من از خواندن نوشته خود هم عاجزم. 🔸زندگی ما یک کتاب است و ما نویسنده آن. چیزی که در رابطه با انسان همیشه مایه شگفتی بوده این است که چقدر او نقش خود را در شکل‌گیری و شرایط زندگی‌اش نادیده می‌گیرد و در قالب یک بی‌گناه مظلوم از جور ایام و نارفیقی دوستان می‌نالد. 🔹از زندگی و زشتی و پلشتی (بدخطی) آن می‌نالد، در حالی که متوجه نیست خودش نویسنده داستان زندگی خویش است. 🔸اگر شرایط دلچسب نیست (بدخط و ناخواناست) محصول انتخاب‌های ماست. 🔹انتخاب‌های گذشته ما را به شرایط اکنون رسانده، حتی کسانی که با قبول این واقعیت مشکل دارند و از دیگران می‌نالند، اگر منصفانه به گذشته‌شان نگاه کنند، متوجه می‌شوند با انتخاب‌های بهتر می‌توانستند اکنون در شرایط بهتری باشند. ↶ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 برای جذب ریزش‌های اول باید مشمول مغفرت خدا شد! 🔸 و برای جذب مغفرت، اول باید از شبکه اسم غفور خدا در عالَم، رد شد! چگونه؟
✍استاد فاطمی نیا : از صبح که پا میشه؛ فلان کس چی گفت، فلان کس چیکار کرد، فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن! روایت داریم که اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند... فکر نکنید همه شراب می خورند و از در و دیوار مردم بالا می روند. نه! یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم... ▩ امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند : اگر هر چه را که می شنوی بگویی، دروغگو هستی! ▣ سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا میداد... از آیت الله بهاءالدینی راز سید سکوت را پرسیدم! با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند : "درِ آتش را بسته بودند..." ▩ علامه حسن زاده آملی : تا دهان بسته نشود، دل باز نمیشود و تا عبدالله نشوی، عندالله نشوی آنگاه از انسان اگر سَر برود، سِر نرود...!
🔆حکایت پند آموز زیبا و خواندنی امید 🦋سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند. به هر سه، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد. 🦋در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد. آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند.   🦋نفر اول گفت: من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام. اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم. 🦋می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم. چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام. کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام.   🦋نفر دوم می گوید: من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام. 🦋اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم. در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم. در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیرخواهانه و عام المنفعه بکنم و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند.   🦋نفر سوم با شنیدن سخنانه دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت: من مثل شما هنوز ناامید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام. من می خواهم سال های سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم این است که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای باتجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم
❣ 📖 السَّلامُ عَلَیْکَ یا قاطِعَ الْبُرْهانِ... 🌱سلام ‌بر تو‌ ای مولایی که در برابر کلام نافذت، همه دلیلها رنگ می بازد؛ سلام بر تو و بر روزی که برهان های محکمت، جایی برای تردید باقی نخواهند گذاشت... 📚 صحیفه رضویه زیارت امام زمان عجّل تعالی فرجه در حرم شریف امام رضا علیه السلام.
💠شاید عزرائیل عجله داشته باشد !💠 بسم الله الرحمن الرحیم 🌀مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان و نماز جماعتش در تهران محل انس بندگان خوب خدا بود . ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه ای می کرد و یکی دوتا مسئله شرعی می گفت . یک بار وقتی شب از مسجد به منزل بر میگردد و راساله را می بیند ، متوجه می شود که مسئله شرعی را اشتباه به مردم گفته است . شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آن ها را می شناخت ، می زند و می گوید : آقا من مسائله را اشتباه گفتم و درست آن چنین است . یکی از اهالی می گوید : حاج آقا ، حالا چه عجله ای داشتید ؟ خودتان را به زحمت انداختید . فردا شب بعد نماز تصحیح می کردید و درستش را می گفتید . آقا شیخ مرتضی زاهد می گوید : عزیزم شما عجله ندارید . شاید حضرت عزرائیل (علیه السلام) عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم ! چنین کسانی همیشه آماده اند . قشنگ زندگی می کنند و چون می دانند راهشان طولانی هست و بدون راهنما نمی توانند این راه بی نهایت را بروند ، دائم مضطر به اولای الهی و متوسل به آنها هستند. مهدویت ، برنامه سمت خدا، مسعود عالی ، ص 68 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍 💥ماجرای عجیب پسری که برای دختربازی🔞به مشهد رفت ولی.... فوووق العادس حتمااا گوش بدین و نشر بدین👍 😎 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande ⏺ استوری‌ ویژه 🎦 کلیپ تصویری 📶 مداحی‌‌و‌سخنرانی‌ 🔢 پادڪـسـت مـذهبی 📻¦ @padcast110
📚 مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد. فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد. در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد. روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟ در جواب میگفت: زندگی من به کسی ربط ندارد. تا اینکه او مریض شد احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد. هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود... همسرش به تنهایی او را دفن کرد اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد. او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!! قضاوت کار ما نیست... 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
«پيشگويى ولادت مولا امیرالمومنین علی علیه السلام؛ توسط راهب نصرانی» در زمان حضرت ابوطالب (عليه السلام) راهبى زندگى مى كرد بنام «مثرم بن دعيت بن شيتقام» اين مرد در عبادت معروف بود و صد و نود سال خداوند را عبادت كرده بود و هرگز حاجتى از خداوند نخواسته بود. تا اينكه از خدا خواست ، خداوندا! يكى از اولياء خود را به من نشان ده ؛ خداوند حضرت ابوطالب را نزد او فرستاد تا چشم مثرم به حضرت افتاد از جا برخاست و سر او را بوسيد و او را در مقابل خود نشانيد و گفت : خدا تو را رحمت كند، تو كيستى؟ حضرت فرمود: مردى از منطقه تهامه. پرسيد از كدام طايفه عبد مناف؟ فرمود: از بنى هاشم. راهب بار ديگر برخاست و سر حضرت ابوطالب (عليه السلام) را بوسيد و گفت: خدا را شكر كه خواسته مرا اعطا كرد و مرا نميراند تا ولى خود را به من نشان داد. سپس گفت: تو را بشارت باد! خداوند به من الهام نموده كه آن مژده اى به توست. حضرت ابوطالب (عليه السلام) پرسيد آن بشارت چيست؟ گفت: فرزندى از صُلب تو بوجود مى آيد كه ولىُّ الله است. اوست ولىِّ خدا و امامِ متَّقين و وَصىِّ رسولِ رَبِّ العالمين. اگر آن فرزند را ملاقات كردى از من به او سلام برسان و از من به او بگو: مثرم به تو سلام مى گويد: و شهادت مى دهد كه خدايى جز الله نيست، يگانه است و شريكى ندارد و محمد بنده و فرستاده خداست و تو جانشين بر حق او هستى نبوت با محمد و وصايت با تو كامل مى شود. در اينجا حضرت ابوطالب (عليه السلام) گريه كرد و فرمود: نام اين فرزند چيست؟ او گفت: نامش على(علیه السلام) است. روضة الواعظين، صفحه ۶۸؛ بحارالانوار، جلد ۳۵، صفحه ۱۰. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌸نقش نماز در درمان بیماری ها 🔸 آیت الله بهجت(ره) : شخصی می گفت: من بیمار شده و به دکتر مراجعه کردم . دکتر گفت: شما باید ورزش کنید، اگر چه به زیاد نماز خواندن! من هم زیاد نماز خواندم و بیماری ام که سردرد بود خوب شد. نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد. خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد. مدت زمان ذکر رکوع باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمت‌های مختلف بدن کمک می کند. 📚منبع: توصیه های پزشکی عارفان، آیت الله بهجت،ص ۳۷ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌹 واقدی می‌گوید: در یکی از زمان‌ها تنگدستی بمن رو آورد، ناگزیر شدم از یکی از دوستانم که علوی بود در خواست قرض کنم مخصوصاً که ماه رمضان نزدیک شده بود. نامه‌ای برای آن دوستم نوشتم؛ و او کیسه ای که هزار درهم در آن بود برایم فرستاد. . اندکی گذشت که نامه‌ای از دوست دیگری بمن رسید که تقاضای قرض نمود. من آن کیسه هزار درهمی که قرض گرفته بودم را برایش فرستادم تا کمک کارش شود و خداوند گشایشی فرماید. . روز دیگر آن دوست علوی و این دوست که کیسه پول را به او دادم، نزدم آمدند و آن علوی پرسید: پول‌ها را چه کردی؟ گفتم در راه خیری صرف کردم. او خندید و کیسه پول را نزدم گذاشت؛ بعد گفت نزدیک ماه رمضان جز این پول نداشتم که برایت فرستادم و از این دوست درخواست پول کردم دیدم همان پول را که برایت فرستادم به من داد که به مهر خودم به کیسه پول زده بودم. . حال آمدیم با هم پول‌ها را قسمت کنیم تا خداوند گشایشی فرماید. پول را سه قسمت کردیم و از یکدیگر جدا شدیم. چند روز از ماه رمضان گذشت پول‌ها تمام شد روزی یحیی بن خالد مرا طلب کرد، چون نزدش رفتم گفت: در خواب دیدم که تو تنگدست شدی، حقیقت حال خود را بیان کن؛ من هم قضایای گذشته خود را نقل کردم، او متعجب از این قضایا شد و دستور داد سی هزار درهم به من بدهند و به دوست علوی و دیگری هم هر کدام ده هزار درهم بدهند و همگان بخاطر قضاء حوائج برادران گشایشی در کارمان 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
زمان پیامبر همه تو مسجد نشسته بودن یهو یه خانم بلند شد و گفت آقآاااااا چه وضعشه 😠😡 همه متعجب که یعنی چی؟😳 چی چه وضعشه؟🤔 خانمه ادامه داد آقا چه وضعشه همش میگید هر کی بره جهاد اینقدر ثواب داره😕 هر کی زخمی بشه اینقدر گناهاش بخشیده میشه😬 هرکی شهید بشه اووون درجات رو داره و....😮 خب اینایی که میگید که همش مال مرداست😏🤨 پس زنها چی؟ ؟ ؟ ؟ پس زنان این سرزمین کجای در این معادله قرار دارند؟(جمله خیلی باکلاس شد😁 فکر نکنم اون بنده خدا هم اینطور گفته باشه😂) 👈 پیامبراکرم حضرت محمد (صلوات الله علیه و آله) فرمودن( نقل به مصمون میکنم): بله درست میگید شما زنها هم حقی دارن اگه این ثواب ها بهشون نرسه نامردیه!! ولی زن ریحانه هست دیگه😊🌸 (منظور این نیست که فقط ریحانه زن خوبیه ها😁 یعنی زن مثل گله🌸🌺) نباید بره جنگ ولی میتونه همین ثواب ها رو تو خونه به دست بیاره!😳😳🤔 چطور؟ با همسرداری😊 👈 میشه دو تا برداشت کرد😄🤚 ۱. همسرتون مثل دشمنه پیروزی و ثواب خیلی زیادی داره زندگی باهاش😂 ۲. خدمت به همسر خیلی مبارزه سختیه البته با دشمن اصلی ( یعنی نفسمون) فکر کن تو خونه بابا با خیال راحت نشسته بودی مامانم غذا درست میکرد میرفتی با رفقا بیرون و درس و پارک و... حالا باید یه مرد بشه رییس زندگیت😏😉 بعد چه کارهایی ثواب داره؟؟ مثلا روایت داریم به جای جهاد در راه خدا برو یه لیوان آب بده شوهرت از سر کار اومده، خداثوابشو بهت میده👌 و از این دست موارد.... زن_زندگی_آزادی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 داستانهایی از امام رضا (ع) صحبت گنجشک با امام علیه السلام راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام ) حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند. گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند. یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست. نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت. امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند: « سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!... با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم...با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!» 📚گنجینه معارف پایگاه اطلاع رسانی حوزه 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴ترس از دارو و مرگ مرحوم شيخ مفيد رضوان اللّه تعالى عليه حكايت نموده است : روزى شخصى از حضرت جوادالا ئمّه ، امام محمّد تقى عليه السلام سؤ ال شد: چرا اكثر مردم از مرگ مى ترسند و و از آن هراسناك مى باشند؟ امام جواد عليه السلام در پاسخ اظهار داشت : چون مردم نسبت به مرگ نادان هستند و از آن اطّلاعى ندارند، وحشت مى كنند. و چنانچه انسان ها مرگ را مى شناختند و خود را از بنده خداوند متعال و نيز از دوستان و پيروان و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام قرار مى دادند، نسبت به آن خوش بين و شادمان مى گشتند و مى فهميدند كه سراى آخرت براى آنان از دنيا و سراى فانى ، به مراتب بهتر است . پس از آن فرمود: آيا مى دانيد كه چرا كودكان و ديوانگان نسبت به بعضى از داروها و درمان ها بدبين هستند و خوششان نمى آيد، با اين كه براى سلامتى آن ها مفيد و سودمند مى باشد؛ و درد و ناراحتى آن ها را برطرف مى كند؟ چون آنان جاهل و نادان هستند و نمى دانند كه دارو نجات بخش خواهد بود. سپس افزود: سوگند به آن خدائى ، كه محمّد مصطفى صلى الله عليه و آله را به حقّانيّت مبعوث نمود، كسى كه هر لحظه خود را آماده مرگ بداند و نسبت به اعمال و رفتار خود بى تفاوت و بى توجّه نباشد، مرگ برايش بهترين درمان و نجات خواهد بود. و نيز مرگ تاءمين كننده سعادت و خوش بختى او در جهان جاويد مى باشد؛ و او در آن سراى جاويد از انواع نعمت هاى وافر الهى ، بهره مند و برخوردار خواهد بود اختصاص شيخ مفيد: ص 55 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدئو را ✨ مقام کسی که زیاد می فرستد... 💬 نقل خاطره‌ای از ملاعلی معصومی همدانی ره توسط 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. 💫در دعای جوشن کبیر یه عبارت هست که میگیم؛ '' یا کریم الصَّفْح '' معناش خیلی جالبه؛ یه وقتایی کسی شما را میبخشه اما یادش نمیره که فلان خطار و کردی و همیشه یه جوری نگات میکنه که تو میفهمی هنوز یادش نرفته، یه جورایی که انگار سابقه بدت رو مدام به یادت میاره و سرزنشت میکنه. . . ولی یه وقتی، یه کسی شما را میبخشه و طوری کار و خطای ترا فراموش میکنه انگار نه انگار که تو خطایی مرتکب شدی، اصلا به روت نمیاره. . . به این بخشش میگن صَفح کریم صفح یه جورایی یعنی: شتر دیدی ندیدی 🌹خدای ما کریم الصَفح 💕امیر المؤمنین علی(علیه السلام) فرمودند: در عجبم از کسی که از رحمت خدا ناامید می شود و حال آنکه محو کننده گناهان را در اختیار دارد. . . از حضرت پرسیده شد محو کننده گناهان چیست؟ حضرت فرمودند: توبه و استغفار. . . و نیز فرمود: خود را با استغفار معطر و خوشبو سازید تا بوهای بد گناهان شما را رسوا نکند. (عین الحیوه صفحه ١٨٧) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌹 داستان آموزنده🌹 مرحوم حاج محمدعلی فشندی تهرانی(ره) از نیکانی است که تشرفاتی به محضر حضرت(ع) داشته و در اعتبار او همین بس که شهید آیت الله دستغیب(ره) شخصاً با ایشان دیدار نموده و در کتاب داستان های شگفت خویش، نمونه ای ازتشرفات او را ذکر فرموده است. در دوره ای که ایشان به نیت دیدار امام زمان(ع)،مکرر به مسجد مقدس جمکران می رفتند یک بار در بین آب دادن به زائران در فصل گرما، با سیدی خوش سیما روبه رو شده، به خود می گوید شاید این سید، تازه از راه رسیده و تشنه باشد... و پس از نوشاندن آب به ایشان عرضه می دارد: «آقا! شما که از سادات هستید، دعا بفرمایید که خداوند فرج آقا امام زمان(ع) را زودتر برساند»، سید نظری به آب دوخته و می فرماید: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند، اگر می خواستند، دعا می کردند و فرج می رسید؛ و از نظر پنهان می شود. (شیفتگان حضرت مهدی(ع)، ج1 🌹 نامة مبارک امام زمان خطاب به شیخ مفید در زمان غیبت کبری با توجه به طولانی بودن متن نامة حضرت خطاب به شیخ مفید به مهم ترین فراز آن اشاره می گردد: «اگر شیعیان ما که خداوند ایشان را به اطاعت خویش موفق بدارد، با یک دل بر وفای به عهد خویش اجتماع می کردند، ملاقات ما برای آنها به تأخیر نمی افتاد و سعادت دیدار با معرفت ما برای آن ها به سرعت حاصل می شد. همانا چیزی که آنان را از دیدار ما محروم می کند، خبرهای بد و ناخوشایندی است که از آن ها به ما می رسد و ما چنین توقع و انتظاری از آنها نداشتیم. (احتجاج، جلد 2، ص499، بحارالانوار، ج53، ص177، ح8.) 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
💥 داستان زیبا در مورد چشم برزخی ❇️از حوزه ی درس مرحوم «آیت حق آخوند ملامحمد کاشی» معروف به آخوند کاشی نقل می کردند: 🔶یک روز مرحوم آخوند قرار گذاشت که «تفسیر کشاف» را برای شاگردان درس بدهند، و بعد هم اعلام کردند در فلان تاریخ مثلاً سر هفته هر کس که می خواهد سر درس بیاید حتماً باید با خودش کتاب بیاورد. مرحوم آخوند حرفشان لایتغیر بود و حرفی که میزد از حرفش روگردان نبود، روز موعود هم می رسد، طلبه ها حاضر می شوند. 🔹 در میان طلبه ها، طلبه ای بود که مشهور به قدس و تقوی بود که خیلی تحویلش می گرفتند. این طلبه اتفاقاً آن روز کتاب را نیاورده بود، مرحوم آخوند درسشان را می دهند، بعد یک نگاهی می کنند که کی کتاب دارد و کی ندارد، می بینند این طلبه معروف کتاب ندارد مرحوم آخوند هم تندخو بود فرمودند: کتابت کو؟ گفت نیاوردم. مرحوم آخوند هر چه ناسزا بود به آن طلبه می گویند که تمام طلبه ها به ایشان شک می کنند، و ناراحت و منزجر می روند. وقتی آخوند عصبانی می شد، کسی جرئت نداشت از ایشان سئوال کند، 🔸تا اینکه دو سه روز از ماجرا گذشت، یک روز آخوند قلیان می کشید (هر وقت آخوند قلیان می کشید سرحال بود.) یکی از خِصیصین مرحوم آخوند که ظاهراً مرحوم خراسانی بوده اند می گوید: آقا این طلبه را شما چرا اینقدر اذیتش کردید این توی طلاب مشهور به قدس و تقوی است، خلاصه به استاد ایراد می گیرد، مرحوم آخوند این شعر را که حافظ گفته می خواند. تو مو می بینی من پیچش مو تو ابرو بینی و من اشاره های ابرو. جوابی نمی دهد. 🔹چیزی نمی گذرد که آخوند مرحوم می شود و بعد از دو هفته می بینند چیزهای این طلبه را از توی حجره ی مدرسه نیم آور دارند بیرون می ریزند کاشف به عمل می آید ایشان مُبلّغ بابی ها و بهایی هاست و این گرگی بصورت میش بوده، توی این مدت مرحوم آخوند با چشم برزخی دیده بوده. تازه می گویند شاگردان مرحوم آخوند توبه می کنند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
یه مقایسه بسیار عجیب ۱_ چون اون آقا اهل هست و فلان اشتباه رو کرد، پس من دیگه مسجد نمیرم!😶 ۲_ چون فلان کس که میخونه، فلان کار رو انجام داد، پس من دیگه نماز نمی‌خونم!😐 ۳_ چون فلان خانم که هست، فلان اشتباه رو انجام داد، پس من دیگه چادر نمی پوشم!😑 *یه سوال خیلی مهم:*⁉️ ۱_ چرا هیچ کس نمیگه (چون فلانی که چلوکباب می خوره، فلان اشتباه رو کرد من دیگه چلوکباب نمیخورم؟)😜🥙 ۲_ چرا هیچ کس نمیگه (چون فلانی که بنز آخرین سیستم رو سوار هست، دزدی کرد ، من دیگه بنز سوار نمی شم؟)🚖 ۳_ چرا هیچ کس نمیگه( چون فلان خانم ، فلان اشتباه رو کرد، من دیگه باحجاب میشم؟)😉 *چرا ما سریع از دین مایه میذاریم، نه از دنیا؟!*🤫 هیچ کس به غیر از اسلام صل الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم ‌السلام نیست. پس هر کسی ممکنه اشتباه کنه.(انسان ممکن الخطاست، جایز الخطا نیست) پس بخاطر دین و ایمان، سر خدا و خداپرستها منت نذاریم. انقدر هم سریع دین گریز نشیم.
✍ اگر دفتر زندگی‌ات بدخط و ناخواناست، مقصر خودت هستی 🔹ملانصرالدین چندی بود که شغل کاتبی را برگزیده بود. 🔸روزی همکار بدخطش به او گفت: آن‌قدر نوشته‌های من ناخواناست که صد دینار برای نوشتن می‌ستانم و صد دینار دیگر نیز برای خواندن. 🔹ملا آهی کشید و گفت: افسوس که من از صد دینار دوم محرومم، چون من از خواندن نوشته خود هم عاجزم. 🔸زندگی ما یک کتاب است و ما نویسنده آن. چیزی که در رابطه با انسان همیشه مایه شگفتی بوده این است که چقدر او نقش خود را در شکل‌گیری و شرایط زندگی‌اش نادیده می‌گیرد و در قالب یک بی‌گناه مظلوم از جور ایام و نارفیقی دوستان می‌نالد. 🔹از زندگی و زشتی و پلشتی (بدخطی) آن می‌نالد، در حالی که متوجه نیست خودش نویسنده داستان زندگی خویش است. 🔸اگر شرایط دلچسب نیست (بدخط و ناخواناست) محصول انتخاب‌های ماست. 🔹انتخاب‌های گذشته ما را به شرایط اکنون رسانده، حتی کسانی که با قبول این واقعیت مشکل دارند و از دیگران می‌نالند، اگر منصفانه به گذشته‌شان نگاه کنند، متوجه می‌شوند با انتخاب‌های بهتر می‌توانستند اکنون در شرایط بهتری باشند. ↶【 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌟سلام آقاجانم! ☘این قصّه کمی دگر به سر می آید ☘آن یار که رفته از سفر می آید ☘با پرچم سرخ و ذوالفقار حیدر ☘با سیصد و سیزده نفر می آید 🤍الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🤍
🌸 داستان تشرف جناب شیخ علی حلاوی در شهر حله 🌸 💠 حکایت 💠 شیخ علی حلاوی، مردی عابد و زاهد بود که همواره منتظر بوده است. آن جناب در مناجات هایش به مولایمان می گفت: «مولا جان، دیگر دوران غیبت تو به سر آمده و هنگامه ظهور فرار رسیده است. یاوران مخلص تو به تعداد برگ درختان و قطره های باران در گوشه و کنار جهان پراکنده اند. اینک بیا و بنگر که در همین شهر کوچک حله یاوران پا به رکاب تو بیش از هزار نفرند. آقا جان، پس چرا ظهور نمی کنی تا دنیا را لبریز از عدل و داد نمایی؟» شیخ علی حلاوی، عاقبت روزی از رنج فراق سر به بیابان می گذارد و ناله کنان به امام زمان (عج) می گوید: «غیبت تو دیگر ضرورتی ندارد. همه آماده ظهورند. پس چرا نمی ایی؟» در این هنگام، مردی بیابان گرد را می بیند که از او می پرسد: «جناب شیخ، روی عتاب و خطابت با کیست؟» او پاسخ می دهد: «روی سخنم با امام زمان(عج) حجت وقت است که با این همه یار و یاور که بیش از هزار نفر آنان در حله زندگی می کنند و با وجود این همه ظلم که عالم را فراگرفته است، ظهور نمی کند.» مرد می گوید: «ای شیخ، منم صاحب الزمان(عج)! با من این همه عتاب مکن! حقیقت چنین نیست که تو می پنداری. اگر در جهان 313 نفر از یاران مخلص من پا به عرصه گذارند، ظهور می کنم، اما در شهر حله که می پنداری بیش از هزار نفر از یاوران من حاضرند، جز تو و مرد قصاب، احدی در ادعای محبت و معرفت ما صادق نیست. اگر می خواهی حقیقت بر تو آشکار شود، به حله بازگرد و خالص ترین مردانی را که می شناسی، به همراه همان مرد قصاب، در شب جمعه به منزلت دعوت و برای ایشان در حیاط خانه خویش مجلسی آماده کن. پیش از ورود مهمانان، دو بزغاله به بالای بام خانه ات ببر و آن گاه منتظر ورود من باش تا حقیقت را دریابی!» شیخ علی حلاوی، با شادی و سرور فراوان، بلافاصله به حله باز می گردد و یک راست به خانه مرد قصاب می رود و ماجرای تشرفش را می گوید. این دو نفر، پس از بحث و بررسی فراوان، از میان بیش از هزار نفر که همه از عاشقان و منتظران حقیقی مهدی موعود (عج) بودند، چهل نفر را انتخاب و برای شب جمعه به منزل شیخ دعوت می کنند تا به فیض دیدار مولایشان نایل شوند. شب موعود فرا رسید و چهل مرد برگزیده پس از وضو و غسل زیارت، در صحن خانه شیخ جمع شدند و ذکر و صلوات فرستادند و دعا برای تعجیل فرج خواندند، چون شب از نیمه گذشت، به یک باره تمام حاضران نوری درخشان دیدند که بر پشت بام خانه شیخ فرود آمد. قدری نگذشت که صدایی از پشت بام بلند شد. حضرت مرد قصاب را به بالا بام فرا خواند. مرد قصاب بلافاصله به پشت بام رفت و به دیدار مولای خویش نایل گشت. پس از دقایقی امام زمان(عج) به مرد قصاب دستور داد که یکی از آن دو بزغاله روی بام را در نزدیکی ناودان سر ببرد، به گونه ای که خون آن در میان صحن جاری شود. وقتی آن چهل نفر خون جاری شده از ناودان را دیدند، گمان کردند حضرت سر قصاب را از بدن جدا کرده است. در همان هنگام، حضرت جناب شیخ را فرا خواند. جناب شیخ بلافاصله به سوی بام شتافت و ضمن دیدار مولایش، دریافت خونی که از ناودان سرازیر شده، خون بزغاله بوده است، نه خون قصاب. امام زمان (عج) بار دیگر به مرد قصاب امر فرمود تا بزغاله دوم را در حضور شیخ ذبح کند. قصاب نیز طبق دستور بزغاله دوم را نزدیک ناودان ذبح کرد. هنگامی که خون بزغاله دوم از ناودان به داخل حیاط خانه سرازیر شد، چهل نفری که در صحن حیاط حاضر بودند، دریافتند که حضرت گردن جناب شیخ علی را زده و قرار است گردن تک تک آن ها را بزند. با این پندار، همه از خانه شیخ بیرون آمدند و به سوی خانه هایشان شتافتند. در آن حال، امام زمان (عج) به شیخ علی حلاوی گفت: «اینک به صحن خانه برو و به این جماعت بگو تا بالا بیایند و امام زمانشان را زیارت کنند!» جناب شیخ، غرق شادی و سرور، برای دعوت حاضران پایین آمد، ولی اثری از آن چهل نفر نبود. پس با ناامیدی و شرمندگی نزد امام بازگشت و فرار آن جماعت را به عرض آن حضرت رساند. امام زمان(عج) فرمود: «جناب شیخ، این شهر حله بود که می پنداشتی بیش از هزار نفر از یاوران مخلص ما در آن هستند. چه شد که تنها تو و این مرد قصاب ماندند؟ پس شهرها و سرزمین های دیگر را نیز به همین سان قیاس کن.» حضرت این جمله را فرمود و ناپدید شد. اینک در خانه جناب شیخ علی حلاوی، بقعه ای موسوم به مقام صاحب الزمان (عج) ساخته شده که روی سر در ورودی آن، زیارت مختصری از امام زمان(عج) نگاشته شده است. مردمان آن سامان، از دور و نزدیک برای دعا و تضرع به بارگاه الهی به سوی این مکان می شتابند. 📚منابع: ➖نهاوندی، شیخ علی اکبر، العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان علیه السلام، ج 2، ص 77-78. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند. به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و آرام بر روی زمین افتادند. شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد، تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد. برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد. در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید آن را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد. وقتی باغبان چشمش به آن شاخه افتاد، با دیدن تنها برگ آن از قطع کردنش صرف نظر کرد. بعد از رفتن باغبان، مشاجره بین شاخه و برگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین بار خودش را تکاند، تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد، از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت. باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به آن شاخه افتاد، بی درنگ با یک ضربه آن را از بیخ کند. شاخه بدون آنکه مجال اعتراض داشته باشد، بر روی زمین افتاد. ناگهان صدای برگ جوان را شنید که می گفت: “اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود، ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت، که فراموش کنی نشانه حیاتت من بودم!!!” 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 نجات شهید ثانی در بیابان توسط امام زمان ✍شهید ثانی به همراه کاروانی در حال سفر بود. در بین راه به جایی به نام رمله رسیدند. شهید خواست به مسجدی که معروف است به جامع ابیض برود، بخاطر زیارت کردن انبیایی که در آنجا مدفون هستند. پس دید که در، قفل است و در مسجد هیچ کسی نیست. پس دستش را بر روی قفل گذاشت و کشید. به اعجاز الهی در باز شد. او داخل شد و در آنجا مشغول به نماز و دعا گردید و بخاطر توجّه وی بسوی خداوند متعال، متوجّه حرکت کاروان نشد و از قافله جا ماند. پس متوجّه شد که کاروان رفته و هیچ کسی از آنها نمانده است. نمی دانست چه کار باید بکند و در مورد رسیدن به آنها فکر می کرد، با توجّه به اینکه وسایل او نیز بار شتر بوده و همراه کاروان رفته است. بنابراین شروع کرد پیاده به دنبال کاروان راه رفتن تا اینکه از پیاده راه رفتن خسته شد و به آنها نرسید و از دور هم آنها را ندید. وقتی در آن وضعیّت سخت و دشوار گرفتار شده بود ناگهان مردی را دید که به طرف او می آمد، و آن مرد بر سوار استری بود. وقتی آن سوار به او رسید گفت: «پُشت سر من سوار شو.» پس شهید ثانی را پشت خود سوار کرد و مثل برق در مدّت کوتاهی او را به کاروان رساند و او را از استر پیاده کرد و فرمود: «پیش دوستانت برو.» و او وارد کاروان شد. شهید می گوید: «در جستجوی آن بودم که در بین راه او را ببینم ولی اصلاً او را ندیدم و قبل از آن هم ندیده بودم.» 📚 منبع : نجم الثاقب 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande