✍مے بینے؟
شده ایم همان ڪه میخواستی!
درست شبیهِ ڪسے ڪه به ستوه آمده است...
خیلی وقت است؛
ڪه قحطے به ما زده؛ یوسف
قحطے آرامش
قحطے عاطفه
قحطے لبخـــند
قحطے دلِ خـــوش...
تازه این حڪایتِ دل ماست؛
از حال زمین و آسمان مپرس، ڪه سنگِ تمام گذاشته اند...
قحطی آمده یوسف...
و ما همان مصریانِ بے چیزیم؛
ڪه پیمانه ے خالے را
به امید ڪرامتِ عزیزِمان، پیش آورده ایم!
یوسف اگر نبود...
حُڪمِ پایانِ ماجرایِ اهلِ مصر، جز نابودے نبود!
از ما نیـــز تا انحطاط،
راهـــے نمــــانده است!
أیْـــنَ فَرَجُـــــــڪَ الْقَــریـــبْ؟
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
داخل پفیلا صابون بریز😱
میپرسی چرا⁉️⁉️⁉️
بزن رو لینک تا بهت بگم چه کارایی داره🤩👇
https://eitaa.com/joinchat/2730623102C1f2570d188
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
خانم هایی که از بهم ریختگی
خونه کلافه میشن 😤
و دوست دارن همه جا برق بزنه و مرتب باشه ✨ ✨
دیگه نگران نباشید این کانال باکلی ایده منتظرشماست💥
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2730623102C1f2570d188
#یا_جواد_الائمہ_ع💔
اسمـے گرهگشا ٺر از اسم جـواد نیسٺ
پایاטּ هرچہ خواسٺم از او نـداد نیسٺ
بیـטּ ٺمام صحـטּ و سراها طلوع صبح
جایے بہ باصفائے بابالمـراد نیسٺ
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان🥀
#شهادت_امام_جواد(ع)🥀
تسلیت_باد.🥀
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو مهمونیا و تولدا اصن بلد نبودم یه ژست ساده بگیرم😔🤦🏻♀️مثل چوب خشک زل میزدم تو دوربین😐🤭
🥰تا اینکه دوستم این کانالو معرفی کرد😍🤩👇🏽👇🏽👇🏽
الان یه ژستایی میگیرم🤪 حرفه ای تر از بلاگرا بیا و ببین📸😎👸🏻👇🏽
📸📸📸📸📸📸📸📸
https://eitaa.com/joinchat/1348993266C37d14c1f1b
https://eitaa.com/joinchat/1348993266C37d14c1f1b
🎞️🎞️🎞️🎞️🎞️🎞️🎞️🎞️
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🪄
😎📸بیا بهت یاد بدم چطور تو عکسا خوشگلتر بشی😁 📱🤳👸🏻
همه چی قلق داره 😎😎
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1348993266C37d14c1f1b
https://eitaa.com/joinchat/1348993266C37d14c1f1b
📸📸📸📸📸📸📸📸
🌹داستان آموزنده🌹.
مرحوم کلینی از محمدبنمرازم نقل میکند که: امام صادق(علیهالسلام) بههمراه پدرم و مصادف از نزد منصور خارج شده و اول شب به منطقۀ سالحین (چهار فرسخیِ غرب بغداد) رسیدند.
پاسبان جسور آن منطقه با لحنی تند به حضرت گفت: «هرگز نخواهم گذاشت که از اينجا عبور کنی!»
امام صادق(علیهالسلام) با مدارا از او تقاضای عبور کردند! ولى پاسبان بهسختى جلوی حضرت را گرفته بود.
«مصادف» به امام عرض کرد: «اين پاسبان همچون سگی شما را مىآزارد و مىترسم شما را پیش منصور برگرداند! اگر اجازه دهید من و مرازم گردنش را بزنیم و جسدش را در رودخانه بیاندازیم!»
حضرت فرمودند: «كُفَّ يَا مُصَادِفُ»، اى مصادف، خويشتندار باش!
حضرت پيوسته با زبانی نرم از پاسبان تقاضای عبور مىكردند! سرانجام پس از معطلی زیاد، نزدیک صبح، پاسبان به امام اجازه عبور داد و حرکت کردیم.
پس از عبور، حضرت فرمود: اى مرازم، اين بهتر است يا آنچه شما گفتید؟!
حضرت در پایان یک دستورالعمل بسیار زیبا و آموزنده بیان فرمودند: «إِنَّ الرَّجُلَ يَخْرُجُ مِنَ الذُّلِّ الصَّغِيرِ فَيُدْخِلُهُ ذَلِكَ فِي الذُّلِّ الْكَبِيرِ»، چهبسا كه آدمى از ذلّت كوچكى بیرون میآید و به ذلّت بزرگترى گرفتار میشود».
🌹
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از اطلاع رسانی رهپویان🌼
امروز غم انگیز ترین روز عمر منه ،به عنوان یک پزشک به زایمان زنان باردار زیادی رسیدگی کردم
اما امروز خیلی گریه کردم چون یه مادر رو از دست دادیم ولی دلیل غم و اندوه و اشکم این بود که ماجرای این زن خیلی دردناک بود اما چرا ؟ الان میگم بهتون ،ایشون ۱۴سال بود که باردار نمیشد ،باروری ازمایشگاهی و کلی روش های دیگه که باعث شد خیلی مصیبت بکشه ،بالاخره خدا بهش عنایتی کرد و فرزند دار شد ،بعد از ۹ ماه موعد تولد فرزندش رسید،همسرش سریع رسوندش بیمارستان ....👇🏻😔
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
ای خدا چقدر صبر داری 😭❌
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔴ماجرای خنده دار ازدواج در حرم امام رضا🔴
یکی از رفقا می گفت : قصد ازدواج داشتم گفتم برم مشهد و از امام رضا (ع) یه زن خوب بخوام رفتم حرم و درخواستمو به آقا گفتم شب شد و جایی واسه خوب نداشتم هر جای حرم که میخوابیدم خادما مثه بختک رو سرم خراب میشدن که " آقا بلند شو .... " متوجه شدم کنار پنجره فولاد یه عده با پارچه سبز خودشونو به نیت شفا بستن کسی هم کاری به کارشون نداره . رفتم یه پارچه سبز گیر آوردم و تااا صبح راحت خوابیدم ...
صبح شد پارچه رو وا کردم پا شدم که برم دنبال کار و زندگیم ...چشتون روز بد نبینه یهو ....👇❌
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
فقط اونجاش که شلوارشو....🤣😂👆🙈
🟣موسی و بد ترین بنده خدا!
روزی حضرت موسی (ع)رو به بارگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود:بار الها، می خواهم بدترین بنده ات را ببینم.
ندا آمد: صبح زود به در ورودی شهر برو. اولین کسی که از شهر خارج شد، او بدترین بنده ی من است.
حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت. پدری با فرزندش، اولین کسانی بودند که از شهر خارج شدند.
پس از بازگشت، رو به درگا خداوند کرد و ضمن تقدیم سپاس از اجابت خواسته اش، عرضه داشت: بار الها ، حل می خواهم بهترین بنده ات را ببینم.
ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو. آخرین نفری که وارد شهر شود، او بهترین بنده ی من است.
هنگامی که شب شد، حضرت موسی به در ورودی شهر رفت...
دید آخرین نفری که از در شهر وارد شد، همان پدر و فرزندش است! رو به درگاه خداوند، با تعجب و درماندگی عرضه داشت: خداوندا!چگونه ممکن است که بد ترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد!؟
ندا آمد:
ای موسی، این بنده که صبح هنگام میخواست با فرزندش از در خارج شود، بدترین بنده ی من بود. اما... هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم افتاد، از پدرش پرسید:بابا! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟
پدر گفت:زمین.
فرزند پرسید: بزرگ تر از زمین چیست؟
پدر پاسخ داد: آسمان ها.
فرزند پرسید: بزرگ تر از آسمان ها چیست؟
پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت:فرزندم. گناهان پدرت از آسمان ها نیز بزرگ تر است.
فرزند پرسید: پدر بزرگتر از گناهان تو چیست؟
پدر که دیگر طاقتش تمام شده بود، به ناگاه بغضش ترکید و گفت:عزیزم ، مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست، بزرگتر و عظیم تر است.
شیخ حسین انصاریان
➥
هدایت شده از گسترده مارال
🔵تست عجیب اضطراب وافسردگی🤯
⛔️تصویر بالا برای شما متحرک است یا ثابت⁉️
1⃣متحرک〰〰〰〰〰〰〰〰
2⃣ثابت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💯حتما جواب رو ببینید عالیه 😳😱😲👇
https://eitaa.com/joinchat/1419051026Cc7733cbcda
https://eitaa.com/joinchat/1419051026Cc7733cbcda
جوابش عالیه
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
قوی ترین ماسک خانگی پوست🤯
فقط ۷ روز ازش استفاده کنی تمام چرک و جوشهات ازبین میبره 😳
ساخت خمیر خانگی فقط با #خمیر_دندون😌
خمیرخونگی زیبایی بساز👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1419051026Cc7733cbcda
https://eitaa.com/joinchat/1419051026Cc7733cbcda
🦋جذّاب شو☝️😘
YEKNET.IR - vahed - shahadat imam javad - 1400.04.20 - narimani.mp3
6.58M
🔳 #شهادت_امام_جواد(ع)
🌴جوادی و جود و کرم عادت دائم توئه
🌴اینکه بگیری دستمو کار مداوم توئه
🎙 #سید_رضا_نریمانی
⏯ #واحد
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴زبان هر انسان، بزرگترین کیسهٔ زر اوست
تاجری دو شاگرد برای تجارت داشت که در سفرهای تجاری، آن دو را همراه خود میبرد که بار تاجر بر شتر میزدند و از بار او مراقبت میکردند تا دزد و سارقی بر آن نزند یا در طول راه بر زمین نریزد. شرط یکی از شاگردان اخذ دستمزد، و شرط دیگری فقط اخذ پند و کلام از تاجر بود؛ و اگر تاجر به او دستمزدی میداد، آن را میگرفت ولی شرط کرده بود که اگر دستمزد از او دریغ کرد، پند و کلام و نصیحت را از شاگرد خود دریغ نکند.
شاگرد عاقل و طالب معرفت هر لحظه برای یادگرفتن درس و حکمتی همراه تاجر بود. روزی در بغداد به مردی برخورد کردند که مرد دیگری را ناسزا میگفت. مرد به نزد قاضی شکایت برد و قاضی به علت ناسزا حد قذف بر آن مرد رأی داد و چون مرد را توان شلاقخوردن در بدن نبود، شکایت را شاکی تغییر داده و بر اساس تغییر شکایت، رأی قاضی به جریمه 20 سکه طلا تغییر یافت.
تاجر روی به شاگرد خود گفت:
ای جوان! بدان چنانچه سیم و زر را در هر جا روی در کیسه و انبانی مینهی و درب کیسه را محکم میبندی و طلا در کیسه زندانی میکنی، باید زبان خود نیز پشت میلههای دندان خود در دهان زندانی کنی. اگر کیسۀ زر بند دهانش باز شود، همۀ زرها به فنا میرود و اگر کیسه سوراخ شود شاید فرصتی یابی و زود بفهمی و سکه یا سکههایی از تو فنا رود.
گاهی انسان سخن بیربطی در تجارت میگوید، گویی کیسه او سوراخ است و اندک سکهای ضرر میکند؛ ولی گاه کیسه زر باز میکند و زبان درنده از کام دهان رها میسازد و مثل آن مرد هرچه در کیسه زر داشت، بیرون میریزد. پس بزرگترین کیسۀ زر تو دهان توست که باید بیش از کیسۀ زر همراه خود، مراقبش باشی.
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆قانون خدا ...!
🎙#استاددانشمند
در بسطام یک مسیحی بود که مسلمان نمی شد. مردم هر چه اصرار کردند مسلمان شود تا شهر شان مسیحی نداشته باشد، قبول نمی کرد.
او را پیش بایزید آوردند، در پاسخ به بایزید گفت: من دوست دارم چون بایزید مسلمان شوم و گناه نکنم، لیک خود می دانم نمی توانم از شراب دست بردارم. ای بایزید،من بسیار آرزو داشتم که می توانستم چون تو مسلمان واقعی شوم، ولی می دانم نمی توانم. و نمی خواهم مانند بقیه مردم شهر مسلمان شوم و دروغ بگویم و آبروی تو را ببرم. حیف نیست به تو هم مسلمان گویند به من هم؟!!
بایزید را اشک در چشم جمع شد و گفت: برو مسلمان واقعی تو هستی که احترام دین مرا نگه می داری.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
🙄 دکتر غزال یزدانی ؟!؟!؟
بیا خودت ببین خانم دکتر زیبایی ایرانی چطور داره معجزه می کنه 💪😎
کمترین قیمت #ژل و #بوتاکس و تمام خدمات زیبایی خودت ببین 👌😍
اینجا ببین و دکمه پیوستن رو بزن 👇
https://eitaa.com/joinchat/2873426145C246141b6fa
ضمنا یادت باشه با لمس این پیشی ملوس هم می تونی از تخفیف های ژل و بوتاکس یزدانی شو کانال استفاده کنی 🐱
دکمه پیوستن رو بزن گمش نکنی 💪 👇
| ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ ̄ |
| 50% Dr Off 👈 |
|_____ ___|
(\__/) ||
(•ㅅ•) ||
/ づ
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🛐 کدوم رو واقعا آرزو داری ؟ صادقانه بگو
تضمینی بزن روش 👇
👈 ۵ برابر زیباتر بشی الان ؟!؟
👈 ۲۰ سال جوان تر بشی ؟!!
🙄 لمس کن فقط دکمه پیوستن از پایین کانال یادت نره بقیه اش معجزه 🤞👆
🌸 داستانی قابل تامل 🌸
☀️روزی پادشاهی همراه با درباريانش برای شكار به جنگل رفتند.هوا خيلی گرم بود و تشنگی داشت پادشاه و يارانش را از پا در می آورد.
☄ بعد از ساعتها جستجو جويبار كوچكی ديدند. پادشاه شاهين شكاريش را به زمين گذاشت، و جام طلایی را در جويبار زد و خواست آب بنوشد، اما شاهين به جام زد و آب بر روی زمين ريخت.
🌱برای بار دوم هم همين اتفاق افتاد، پادشاه خيلی عصبانی شد و فكر كرد ، اگر جلوی شاهين را نگيرم ، درباريان خواهند گفت: پادشاه جهانگشا نمی تواند از پس یک شاهين برآيد ؛ پس اين بار با شمشير به شاهين ضربه ای زد.
⚡️پس از مرگ شاهين پادشاه مسير آب را دنبال كرد و ديد كه ماری بسيار سمی در آب مرده و آب مسموم است.
💥او از كشتن شاهين بسيار متاثر گشت.
مجسمه ای طلایی از شاهين ساخت.
👈بر یکی از بالهايش نوشتند :
🌿«یک دوست هميشه دوست شماست حتی اگر كارهايش شما را برنجاند.»
🌿روی بال ديگرش نوشتند :
«هر عملی كه از روی خشم باشد محكوم به شكست است.»
•┈┈
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از 👇🏻 تبلیغات گسترده ونوس 👇🏻
ژلـــــــــه درست کردنی لَجَم میگرفت!😒
فقط بلد بودم بدو اَم یه بسته ژله بگیرم بریزم تو کاسه آخرشم تَهِش مثِ کِش تومبون لاستیکی میشد !😩
حالا عوضش جاریمو انگار از خوده کارخونه شیبابا آوردی😐😂 ینی یه #ژله_رنگیایی درست میکنه که فقط ماتِ هنرمندیش بمونی😳👌
ازش ک پرسیدم گفت اینجا یاد میده😁👇
http://eitaa.com/joinchat/3701800972Cd2b797408d
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
میدونستید ⁉️
شیرازیها چرا آرومتر و بچه سن تر و خوش خواب تر از بقیه خانمان؟!
میدونستید اونها تو فصل گرما اصلا شربت پرتقال و اناناس و آلبالو بیرونی نمیخورن و میگن پوست رو لک میندازه؟!😳👌
آموزش ۲۰ مدل شربت و نوشیدنی خنک و گیاهیِ شیرازی مخصوصِ پذیرایی که معجزه میکنه😍😉👇
http://eitaa.com/joinchat/3701800972Cd2b797408d
✅#آثار_انفاق_در_اولاد
💥از ابوحمزه ثمالی روایت شده است که مردی از فرزندان یکی از انبیاء، ثروت زیادی داشت و همه را در راه خدا انفاق میکرد.
به مادر گفت: «پدرم چه کرده که همه میگویند خدا رحمتش کند؟»
💥فرمود: «آدم صالحی بود و بر همه فقرا انفاق میکرد.» پسر گفت: پس مال پدرم چه شد؟ گفت: بیشترش را انفاق کردم. پسر گفت: تو مال غیر را انفاق کردی، ولی من تو را به خاطر این کارت بخشیدم. حال چقدر ثروت داریم؟ گفت: صد درهم. پس آن را گرفت و گفت: خداوند این صد درهم را برکت میدهد.
از خانه حرکت کرد و در راه جنازهای دید که افتاده است. پس هشتاد درهم خرج کفن و دفن جنازه کرد و گفت: «اگر خدا بخواهد به این بیست درهم باقیمانده برکت میدهد.»
در راه مردی نزد او آمد و گفت: «میخواهی تو را به فضل و کرم الهی دعوت کنم تا هر چه نصیب تو شود، سود آن را با من نصف کنی؟» گفت: بلی.
💥گفت: «در راه به خانهای عبور میکنی، تو را مهمان میکنند، (در آنجا) گربهی سیاهی است، آن را به بیست درهم از خادم خریداری کن. بعد گربه را ذبح کن و مغز سرش را بیرون بیاور و به فلان شهر که سلطانش کور شده است، ببر و بگو من چشم سلطان را علاج میکنم.
💥چون هر کس مدّعی علاج شد و نتوانست، دستور دادند آن مدّعی را به دار بزنند. تو هیچ نترس و تا سه روز، هرروز یک میل از مغز گربه به چشم سلطان بکش. (در این صورت) او خوب میشود.»
پسر، آنچه او گفت انجام داد و سلطان بینا شد؛ و دختر خود را به ازدواج او درآورد و او مدّتی در آنجا بماند.
💥سپس عیالش را با اموالی زیاد رهسپار منزل مادر کرد. در راه همان مرد را دید و به او گفت: بنا شد، سود را نصف کنی و الآن به وعدهات عمل کن.
پسر گفت: «مال عیبی ندارد، زوجه را چکار کنم؟»
💥 آن مرد گفت: «تو وفا کردی؛ من مَلَکی هستم، خدا مرا فرستاده بود تا جزای احسان و خرج کردنت را به آن جنازهای که روی زمین بود، بدهم و جزای تو را خداوند به تو داد.»
📚منتخب التواریخ، ص 817 -بحارالانوار، ج 15، چاپ قدیم
🌾🌾پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «دستها بر سه دستهاند: درخواست کننده، دهنده، مُمسک (بخیل)؛ و بهترین دستها، دست دهنده میباشد.»
📚الکافی، ج 4، ص 43
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 برای اطعام غدیر برنامهریزی کردید؟
❤️ نذری عید غدیر نذری محبته...اثرش از ۱۰۰تا سخنرانی بیشتره!
👈🏻 مشارکت در پویش #اطعام_غدیر:
🔖 جهت طبخ غذا غدیر برای محرومین میتونید به این کارت واریز بفرمایید:
6037-6976-4850-1218
به نام هیئت حضرت رقیه (س)
انشالله از همه قبول باشه🌹
داستان آموزنده 📝
🌱 برای اطعام غدیر برنامهریزی کردید؟ ❤️ نذری عید غدیر نذری محبته...اثرش از ۱۰۰تا سخنرانی بیشتره! 👈🏻
✅ هر بزرگواری هر چقدر که میخواد به این پویش کمک کنه تا ان شالله قدمی برای تبلیغ عیدغدیر برداشته بشه.
لطفا پس از واریز به آیدی زیر اعلام کنید:
@mahdisadgi4
انشالله از همه قبول باشه🌹
❤️ دلاك و خدمت پدر
عالم ثقه (شيخ باقر كاظمي ) مجاور نجف اشرف از شخص صادقي كه دلاك بود نقل كرد كه او گفت : مرا پدر پيري بود كه در خدمتگذاري او كوتاهي نمي كردم ، حتي براي او آب در مستراح حاضر مي كردم و مي ايستادم تا بيرون بيايد؛ و هميشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه كه به مسجد سهله مي رفتم ، تا امام زمان عليه السلام را ببينم . شب چهارشنبه آخري براي من ميسر نشد مگر نزديك مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم .
ثلث راه باقي مانده بود و شب مهتابي بود ، ناگاه شخص اعرابي را ديدم كه بر اسبي سوار است و رو به من كرد .
در نفسم گفتم : زود است اين عرب مرا برهنه كند . چون به من رسيد به زبان عربي محلي را من سخن گفت و از مقصد من پرسيد !
گفتم : مسجد سهله مي روم . فرمود : با تو خوردني همراه است ؟ گفتم : نه ، فرمود : دست خود را داخل جيب كن ! گفتم : چيزي نيست ، باز با تندي فرمود : خوردني داخل جيب تو است ، دست در جيب كردم مقداري كشمش يافتم كه براي طفل خود خريده بودم و فراموش كردم به فرزندم بدهم .
آنگاه سه مرتبه فرمود : وصيت مي كنم پدر پير خود را خدمت كن ، آنگاه از نظرم غائب شد .
بعد فهميدم كه او امام زمان عليه السلام است و حضرت حتي راضي نيست كه شب چهارشنبه براي رفتن به مسجد سهله ، ترك خدمت پدر كنم .
📚منتهی الآمال ج 2 ص 476
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#پندانه
♦️یکی ازشیعیان ساکن آمریکا نقل میکرد، دهه اول محرم مراسم روضه گرفته بودیم، شب اول یه سیاهپوستی ازسرکنجکاوی اومده بود تو جلسه، یکی از بچهها هم براش ترجمه میکرد روضه خوان چی میگه، فردا شب دیدیم باچندتا سیاه پوست دیگه اومدن، پس فردا تعدادشون بیشتر شد.
🔸همین جوری تعداد سیاهپوستها زیاد شد تا مجبور شدیم یه جای دیگه روهم برای مراسم در نظر بگیریم. شب آخر ۱۵۰تا سیاهپوست گفتن ما میخوایم مسلمون بشیم! پرسیدم: چیشده مگه؟ همشون نگاه کردن به اونی که شب اول اومده بود.
📌ازش پرسیدم چیشده؟ گفت: شب اول که اومدم یه تیکه از روضه جون، غلام سیاه اباعبدالله رو خوندین، همونی که اباعبدالله مثل پسرخودش سرشو گذاشت رو پاهای خودش، بلند بلند براش گریه کرد؛ همون شب رفتم به این سیاه پوستا گفتم بیاید یه دینی و یه آقایی رو پیدا کردم که توش سیاه و سفید فرقی نداره.
🌻💥🌻💥🌻💥🌻💥🌻
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖
🎥#تصویری
🔅برخی از گرفتاری ها بخاطر گناهه
✅داستان بیماری اسماعیل فرزند امام صادق عليه السلام بخاطر گناه
🔰#استاد_فرحزاد
🌺
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❣#سلام_امام_زمانم ❣
✋از قعر زمین به اوج افلاک، سلام؛
از من به حضور حضرت یار، سلام؛
عطر یاد زهرایی شما درخانه ی قلب هرکس پیچید ، از دیدار تمامی بوستانها بی نیازشد ...
... و هوای حضور حیدری تان دراندیشه ی هرکس راه یافت از تکیه برهر پشتوانه ای وارهید ...
شکر خدا که در پناه شما هستم ...🤲🌱
#امام_زمان(عج)♥️