هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
وقتی شوهرت یا مامانت خونه نبود گوشیتو باز کن و خیلی اروم بزن رو انگورا😉
ببین کجا میبرتتت🙈 🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇
سورپرایز داریم♨️
⛔️بچه مچه نیاد⛔️
🔴 پندی از ابلیس!!
امام صادق (ع) برای حفص بن غیاث حکایت فرمودند که: روزی ابلیس بر حضرت یحیی (ع ) ظاهر شد در حالی که ریسمان های فراوانی به گردنش آویخته بود، حضرت یحیی (ع) پرسید: این ریسمان ها چیست؟
ابلیس گفت: اینها شهوات و خواسته های نفسانی بنی آدم است که با آنها گرفتارشان می کنم. حضرت یحیی (ع) پرسید: آیا چیزی از ریسمان ها هم برای من هست؟
ابلیس گفت: بعضی اوقات پرخوری کرده ای و تو را از نماز و یاد خدا غافل کرده ام. حضرت یحیی (ع) فرمود: به خدا قسم، از این به بعد هیچ گاه شکمم را از غذا سیر نخواهم کرد.
ابلیس گفت: به خدا قسم، من هم از این به بعد هیچ مسلمان موحدی را نصیحت نمی کنم. امام صادق (ع) در پایان این ماجرا فرمود: حفص! به خدا قسم، برجعفر و آل جعفر لازم است هیچ گاه شکم شان را از غذا پر نکنند.
(صراط سلوک ص 41)
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📌تشرف تاجر اصفهاني و طي الارض با جناب هالو
آقاي حاج آقا جمال الدين (ره) فرمودند: من براي نماز ظهر و عصر به مسجد شيخ لطف اللّه، كه در ميدان شاه اصفهان واقع است، مي آمدم.
روزي نزديك مسجد، جنازه اي را ديدم كه مي برند و چند نفر ازحمالها و كشيكچي ها همراه او هستند.
حاجي تاجري، از بزرگان تجار هم كه ازآشنايان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گريه مي كرد و اشك مي ريخت.
من بسيار تعجب كردم چون اگر اين ميت از بستگان بسيار نزديك حاجي تاجر است كه اين طور براي او گريه مي كند، پس چرا به اين شكل مختصر و اهانت آميز او راتشييع مي كنند و اگر با او ارتباطي ندارد، پس چرا اين طور براي او گريه مي كند؟ تا آن كه نزديك من رسيد، پيش آمد و گفت: آقا به تشييع جنازه اولياء حق نمي آييد؟ باشنيدن اين كلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم.
(اين محل سابقا غسالخانه مهم شهر بود) وقتي به آن جا رسيديم، از دوري راه و پياده روي خسته شده بودم.
در آن حال ناراحت بودم كه چه دليلي داشت كه نماز اول وقت و جماعت را ترك كردم و تحمل اين خستگي رانمودم آن هم به خاطر حرف حاجي.
با حال افسردگي در اين فكر بودم كه حاجي پيش من آمد و گفت: شما نپرسيديد كه اين جنازه از كيست؟ گفتم: بگو.
گفت: مي دانيد امسال من به حج مشرف شدم.
در مسافرتم چون نزديك كربلا رسيدم،آن بسته اي را كه همه پول و مخارج سفر با باقي اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد ودر كربلا هم هيچ آشنايي نداشتم كه از او پول قرض كنم.
تصور آن كه اين همه دارايي را داشته ام و تا اين جا رسيده ام، ولي از حج محروم شده باشم، بي اندازه مرا غمگين وافسرده كرده بود.
در فكر بودم كه چه كنم.
تا آن كه شب را به مسجد كوفه رفتم.
در بين راه كه تنها و از غم و غصه سرم را پايين انداخته بودم، ديدم سواري با كمال هيبت و اوصافي كه در وجودمبارك حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف توصيف شده، در برابرم پيدا شده و فرمودند: چرا اين طور افسرده حالي؟ عرض كردم: مسافرم و خستگي راه سفر دارم.
فرمودند: اگر علتي غير از اين دارد، بگو؟ با اصرار ايشان شرح حالم را عرض كردم.
در اين حال صدا زدند: هالو.
ديدم ناگهان شخصي به لباس كشيكچي ها و با لباس نمدي پيدا شد.
(در اصفهان دربازار، نزديك حجره ما يك كشيكچي به نام هالو بود) در آن لحظه كه آن شخص حاضر شد، خوب نگاه كردم، ديدم همان هالوي اصفهان است.
به او فرمودند:اثاثيه اي را كه دزد برده به او برسان و او را به مكه ببر و خود ناپديد شدند.
آن شخص به من گفت: در ساعت معيني از شب و جاي معيني بيا تا اثاثيه ات را به توبرسانم.
وقتي آن جا حاضر شدم، او هم تشريف آورد و بسته پول و اثاثيه ام را به دستم داد وفرمود: درست نگاه كن و قفل آن را باز كن و ببين تمام است؟ ديدم چيزي از آنها كم نشده است.
فرمود: برو اثاثيه خود را به كسي بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مكه برسانم.
من سر موعد حاضر شدم.
او هم حاضر شد.
فرمود: پشت سر من بيا.
به همراه او رفتم.
مقدار كمي از مسافت كه طي شد، ديدم در مكه هستم.
فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مكان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقاي خودبگو با شخصي از راه نزديكتري آمده ام، تا متوجه نشوند.
ضمنا آن شخص در مسير رفتن و برگشتن بعضي صحبتها را با من به طور ملايمت مي زدند، ولي هر وقت مي خواستم بپرسم شما هالوي اصفهان ما نيستيد، هيبت اومانع از پرسيدن اين سؤال مي شد.
بعد از اعمال حج، در مكان معين حاضر شدم و مرا، به همان صورت به كربلابرگرداند.
در آن موقع فرمود: حق محبت من بر گردن تو ثابت شد؟ گفتم: بلي.
فرمود: تقاضايي از تو دارم كه موقعي از تو خواستم انجام بدهي و رفت.
تا آن كه به اصفهان آمدم و براي رفت و آمد مردم نشستم.
روز اول ديدم همان هالو وارد شد.
خواستم براي او برخيزم و به خاطر مقامي كه از او ديده ام او را احترام كنم اشاره فرمود كه مطلب را اظهار نكنم، و رفت در قهوه خانه پيش خادمها نشست و درآن جا مانند همان كشيكچي ها قليان كشيد و چاي خورد.
بعد از آن وقتي خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: آن مطلب كه گفتم اين است: در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده، من از دنيا مي روم و هشت تومان پول با كفنم در صندوق منزل من هست.
به آن جا بيا و مرا با آنها دفن كن.
در اين جا حاجي تاجر فرمود: آن روزي كه جناب هالو فرموده بود، امروز است كه رفتم و او از دنيا رفته بود و كشيكچي ها جمع شده بودند.
در صندوق او، همان طوركه خودش فرمود، هشت تومان پول با كفن او بود.
آنها را برداشتم و الان براي دفن اوآمده ايم.
بعد آن حاجي گفت: آقا! با اين اوصاف، آيا چنين كسي از اولياءاللّه نيست و فوت اوگريه و تاسف ندارد .
📚برکات حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف خلاصه عبقری الحسان .
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#شهید_شناسی
🔹🔷این شخص را میشناسید؟!
♦️او احمد بیابانی ست.
یکی از گنده لاتهای سه
راه ورامین شهرری.
🔻احمد عادت به شراب خوردن داشت، چاقو کشی و دعواهای وحشتناک از کوچکترین هنرهای احمد بود. در یک دعوا ۲۲ شاکی خصوصی داشت!
روز ۲۲ بهمن که کلانتری شهرری در آتش سوخت، ایستاده بود و می خندید! می گفت ۷۰ تا پرونده های من سوخت!!
🔻یه روز بچههای سپاه شهرری دستگیرش میکنند و بهش میگن: "تو خجالت نمیکشی؟ جوونای مردم دارن تو جبههها تیکه پاره میشن اونوقت تو توی تهران داری الواتی میکنی؟!"
🔹احمد به غیرتش برمیخوره به اون پاسدار میگه: "منو آزاد کنید، نامرده اگه کسی فردا نره جبهه!"
🔹فرمانده گردان مالک، آقای راسخ این حرفو میشنوه به احمد میگه: "من فردا ساعت صبح از میدان شهرری میرم برای جبهه. اگه خیلی مردی ۶صبح اونجا باش."
🔹احمد ساک به دست ۶صبح میدان شهرری بود! رفت جبهه و...
به گفتهی یکی از رزمنده ها احمد متحول شده بود و از خدا خواسته بود اگر بناست شهید بشوم پیکرم را کسی نبیند، چون بدنش پُر بود از جای چاقو و خالکوبی و...
میگفت: "این بدن آبروی رزمنده ها را میبرد."
🌷در یکی از عملیاتها که احمد به همراه چند تن از فرمانده هان برای شناسایی منطقه بازی دراز رفته بودند گلوله مستقیم تانک به خودروی آنان برخورد میکند و بدن احمد در آتش سوخت و به شهادت رسید.
🔷از کتاب بامرام.
خاطرات شهید احمد بیابانی
شادی روحش صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
#آموزش_آشپزی_و_شیرین_پزی
💕 آشپزی از صفر تا صد
❤️ #خوشمزه_ترین کیک ها
❤️ #خوشمزه_ترین خوراکی ها
❤️ غذاهای فوری و آسان
❤️ انواع #کیک_و_شیرینی
❤️ انواع #بستنی ، انواع #دسر
کلی غذا و کیک و شیرینی با آموزش خیلی آسان یاد بگیر و خودت #سر_آشپز باش به جمع کانال #آشپزی_و_شیرین_پزی بانوان بپیوندید کافیه بر روی لینک زیر کلیک کنید و گزینه تایید بزنید
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3400466562C0ca0042bdf
👆👆👆👆👆👆
داستان آموزنده 📝
#آموزش_آشپزی_و_شیرین_پزی 💕 آشپزی از صفر تا صد ❤️ #خوشمزه_ترین کیک ها ❤️ #خوشمزه_ترین خوراکی ها ❤️
🌸 #پست_ویژه
برای شما، کلی آموزش آشپزی و کیک و شیرینی به صورت رایگان در کانال زیر گذاشتم ، این کانال را از دست ندهید، کافیه بر روی لینک آبی رنگ زیر کلیک کنید
👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3400466562C0ca0042bdf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴سرانجام کانال { شهید کافی } وارد ایتا شد!
از همه ی شما عزیزان دعوت میکنم با بروزترین مطالب و آثار ماندگار حاج شیخ احمد کافی(ره)، همراه ما باشید
🔽🔽
https://eitaa.com/joinchat/4033609749C6033d49560
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
🔴صلوات خاصه قبرستان
"هر کس این صلوات را 1 بار در قبرستان بخواند به مدت 10 سال عذاب از تمام قبرستان برداشته میشوداگر 2 بار بخواند به مدت 40 سال و
اگر 3 بار بخواند برای همیشه عذاب برداشته میشودهمچنین هرکس این صلوات را بر سر قبر والدین خود بخواند حقوق ایشان را ادا نموده است."
متن صلوات اینجاست👇
https://eitaa.com/joinchat/4033609749C6033d49560
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
#داستان_آموزنده
🔆 طعام را بردار و به سائل بسپار!
⚡️در احوالات حضرت علی علیه السلام آورده اند که روزی امیرالمؤمنین اشتها کردند که جگر کباب شده ای را با نان نرم بخورند. همین طور این امر تا یک سال طول کشید و ابراز نمی کردند. روزی از روزها، در حالی که روزه بودند، به حضرت امام حسن علیه السلام این مطلب را گفتند.
⚡️امام حسن برای حضرت، غذای مورد نظر را آماده کرد. وقتی هنگام افطار شد، سائلی به در خانه آمد و درخواست غذا کرد. علی علیه السلام فرمود:
⚡️«ای نور دیده من! این طعام را بردار و به این سائل بسپار؛ برای آنکه ما فردای قیامت در صحیفه اعمال خود نخوانیم که «و یوم یعرض الذین کفروا علی النّار اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدّنیا و استمتعتم بها فالیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تستکبرون فی الارض بغیر الحق و بما کنتم تبسقون؛ (احقاف، 20) آن روز که کافران را بر آتش عرضه می کنند (به آنها گفته می شود) از طیبات و لذائذ در زندگی دنیای خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استکباری که در زمین به ناحق کردید و به خاطر گناهانی که انجام می دادید جزای شما خواهد بود.»
📚منبع : هزار و یک داستان از زندگانی امام علی، ص419
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
خانم خونه برای نونوار کردن خونه و زندگیت بلدی؟👇👇👇
💜تمیز و نو کردن کابینت و سینک وکاشی🔥
💜ترفند خشک کردن آلو و زردآلو🦋
💜کشمش خونگی🍇
💜گردگیری حرفه ای🧹🪣
💜چیدن کمد لباس👗👚
🌈کلی ایده برای نظم دهی خونه و زندگیت هست که تو غافلی ازشون🤦♀️
https://eitaa.com/joinchat/664142326C0582640c04
🔴یه سر بیا بدون جاری و خواهرشوهر و مادرشوهر😄
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
لامپ 💡سوخته رو دور نـنـداززززززز ... 🚫😱💡
😌خانمای مال جمع کن💰 با این #ترفند دیگه مطمئنم شوهراتون بال درمیارن از بس که خفنه 😅
سه سوته😗 لامپ 💡سوخته😔 رو فقط با یک مـداد ✏️ زنده کن...😍
👌فرصتو از دست نده سریع بیا 👇🏻👇🏻
💥آموزش ببین👇👇
https://eitaa.com/joinchat/664142326C0582640c04
🙈
#ارزش_مردم❄
منشی گفت کارتخوان نداریم، ۶٠ تومان از عابر بانک بگیرید بیایید!
فاصله عابر بانک تا مطب زیاد بود.
گفتم چرا دستگاه پُز ندارید؟
خانم منشی گفت: خودت این را از آقای دکتر بپرس...!
گفتم: لابد برای فرار از مالیات است دیگر... این جناب آقای دکتر مگر بورد تخصصش را از فرانسه نگرفته؟ آنجا یادش ندادند برای مالیات نباید مریضهایش را آواره کند؟ این مالیات مگر چند درصد از درآمد ایشان است!؟
فضا متشنج شد... جناب دکتر سخنانم را شنید و از مطب آمد بیرون و به من گفت: من شما را ویزیت نمیکنم... لطفاً بروید بیرون...
من نرفتم...
جناب آقای پزشک به منشی اش گفت: تا این آقا نرود مریضی را داخل نفرست...!!
پنج دقیقه گذشت... فقط پنج دقیقه.!!!
توی این پنج دقیقه چند تن از مریضها آمدند جلو و به من گفتند: بخدا حالمان خوب نیست، بروید بیرون بگذار ما هم به زندگیمان برسیم!!
همه به من اعتراَض کردند!!!
هیچ کسی اما به دکتر اعتراض نکرد!!!
حس بدی به من دست داد... حس بازندهها را داشتم.
به خودم گفتم: رضا؛ از حقوق چه کسانی داری دفاع می کنی؟ برای کی و چه کسانی داری دست و پا میزنی؟ اینها یکیشان حتی حاضر نیست از تو حمایت کند.!
زدم بیرون...
با خودم گفتم: جداً برای کیها دارم دست و پا میزنم؟ این مردم...!؟
✍ یادداشتی از: رضا جلودار زاده؛ نویسنده و روزنامه نگار عضو فدراسیون بین المللی روزنامه نگاران «IFJ».
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
┄┄┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄┄┄
🔴 صلهي امام رضا عليه السلام به يك شاعر
آيت الله حائري نقل مي كرد كه يك بار مشهد مقدس مشرف شدم و مدتي در آنجا اقامت گزيدم . پولم تمام شد و كسي را هم براي رفع مشكل خويش نميشناختم. از اين رو قصيدهاي در مدح حضرت رضا عليه السلام سرودم و فكر كردم كه بروم و آن را براي توليت آستان مقدس بخوانم و صله بگيرم با اين نيت حركت كردم، اما در ميان راه به خود آمدم كه چرا نزد خود حضرت رضا عليه السلام، نروم و آن را براي وي نخوانم ؟! به همين جهت كنار ضريح رفتم و پس از استغفار و راز و نياز با خدا، قصيدهي خود را خطاب به روح بلند و ملكوتي آن حضرت خواندم و تقاضاي صله كردم .ناگاه ديدم دستي با من مصافحه نمود و يك اسكناس ده توماني در دستم نهاد . بيدرنگ گفتم :« سرورم ! اين كم است » ده توماني ديگر داد باز هم گفتم : « كم است » تا به هفتاد تومان كه رسيد، ديگر خجالت كشيدم تشكر كردم و از حرم بيرون آمدم .
كفشهاي خود را كه مي پوشيدم، ديدم آيه الله حاج شيخ حسنعلي تهراني، جد آيت الله مرواريد، با شتاب رسيد و فرمود :« شيخ ابراهيم ! » گفتم : « بفرماييد آقا !» گفت:«خوب با آقا حضرت رضا عليه السلام روي هم ريختهاي، برايش مدح ميگويي و صله ميگيريد. صله را به من بده » بيمعطلي پولها را به او تقديم كردم و او يك پاكت در ازاي آن به من داد و رفت وقتي گشودم ديدم دو برابر پول صله است يعني يكصد و چهل تومان .
📚کرامات الصالحین ، ص 216.
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
سلوک الی الله بدون توسّل به حضرت زهرا- سلام الله علیها- ممکن نیست!
.
مرحوم آیت الله حاج آقا نصرالله شاه آبادی میفرمودند:
مرحوم والد- آیت الله محمد علی شاه آبادی- ارادت خاصی به حضرت زهرا- سلام الله علیها- داشتند، تا حدّی که بردنِ نام حضرت زهرا، با جاری شدن اشک ایشان مساوی بود.
حتی در مقام استخاره، تنها عبارتی که به زبان میآوردند این بود:
«الهی به عصمتِ زهرا، به نورِ زهرا، به شرفِ زهرا، به حیثیتِ زهرا »و آن وقت اشک از چشمانشان جاری میشد و سپس استخاره میکردند.
به عقیده ایشان سلوک الی الله، بدون ارتباط و توسل به حضرت زهرا ممکن نیست، لذا میفرمودند:
همان طور که ائمه- علیهم السلام- در مقاماتِ عالیه نیازمند توسّل به مادرشان هستند، ما نیز در مقام سیر الی الله، نیازمندِ توسل به حضرت زهرا(ع)هستیم!
حدیث نصر- یادنامه آیت الله نصرالله شاه آبادی، ص ۱۹۰
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔷️💠 حراج تمامی مدل ها💠🔷️
📢حراج مانتو عبایی ۲۹۰ تومن به تعدادمحدودفقط تا اخرهفته 😱
‼️این قیمتامحاله😳😱🤗
🔵 شومیز۱۸۰تومن ♨️
🔴 چادر عربی ۳۹۰تومان 💯
🔵 چادر دانشجویی ۳۳۰ تومن ♨️
🔴چادر ساده سنتی ۳۹۰ تومن ‼️
❌بزن رولینک کانال حراجیمون👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1209467075Cfe94c10681
❌فقط یک هفته با40درصد off❌
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
هرچی مانتو داریم فقط ۲۵۰ تومن😍👆
فروش انلاین و حضوری❌سراسر کشور با پرداخت کرایه ماشین✅
https://eitaa.com/joinchat/1209467075Cfe94c10681
#سلام_امام_زمانم🖤
📖 السَّلامُ عَلَيْكَ يا فِلْذَةَ كَبِدِ رَسُولِ الله صَلَّى الله عَلَيْهِ وَآلِهِ...
🌱سلام بر تو ای مولایی که قلب مهربان آخرین فرستاده خدا، مملو از محبت و انتظار توست.
🌱سلام بر تو و بر روزی که جهان را با آفتاب محمدی روشن خواهی کرد.
📚 صحیفه مهدیه، زیارت حضرت بقیة الله ارواحنا فداه در سختیها
اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
🌹🍃🌹🍃
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
❌بلایی که سر دختر 12 ساله مشهدی
بعد از ازدواج با پسرخاله آمد❌
حوادث رکنا: من که در این سن و سال
نمیتوانستم برای آینده ام تصمیم بگیرم
درواقع هیچ گونه آگاهی از ازدواج نداشتم
فقط تحت تاثیر حرف های خاله ام قرار
گرفتم که مدعی بود پدر خواستگارم
ثروت زیادی دارد و برای پسرش منزل
مسکونی خودرو شغل فراهم می کند اما...
این یک تجربه است ادامه را حتما بخوانید👇😔
https://eitaa.com/joinchat/3068199434C3a9f31d9f9
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
👁تست بینایی 👁
بنظر شما رنگ کدام یک از مثلثها با بقیه فرق میکند⁉️🤔
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚫عمرا اگه بتونی اینو تشخیص بدی😁✋
حتما بزن رو مثلثها، مثلثهای سنجاق شده کانالو ببین و بیناییتو تست کن😍
✨﷽✨
🏴امام حسن مجتبی علیه السلام
✍قَالَ رَجُلٌ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي مِنْ شِيعَتِكُمْ، فَقَالَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ: يَا عَبْدَ اَللَّهِ إِنْ كُنْتَ لَنَا فِي أَوَامِرِنَا وَ زَوَاجِرِنَا مُطِيعاً فَقَدْ صَدَقْتَ وَ إِنْ كُنْتَ بِخِلاَفِ ذَلِكَ فَلاَ تَزِدْ فِي ذُنُوبِكَ بِدَعْوَاكَ مَرْتَبَةً شَرِيفَةً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهَا لاَ تَقُلْ: أَنَا مِنْ شِيعَتِكُمْ وَ لَكِنْ قُلْ: أَنَا مِنْ مَوَالِيكُمْ وَ مُحِبِّيكُمْ وَ مُعَادِي أَعْدَائِكُمْ وَ أَنْتَ فِي خَيْرٍ وَ إِلَى خَيْرٍ
امام حسن عليه السلام ـ در جواب مردى كه عرض كرد : من از شيعيان شما هستم ـ فرمود : اى بنده خدا! اگر مطيع اوامر و نواهى ما باشى ، راست مى گويى ولى اگر چنين نباشى پس با ادعاى چنين منزلت والايى كه اهلش نيستى ، بر گناهانت ميفزاى . مگو : من از شيعيان شما هستم ، بلكه بگو : من از دوستداران شما و دشمن دشمنان شما هستم . در اين صورت، تو آدم خوبى هستى و به خوبى گرايش دارى.
📗تنبيه الخواطر و نزهة النواظر ج2 ص106
↶【
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات گسترده ریحون
خانمی به پزشک مراجعه کرد و گفت که سه سال هست که ازدواج کرده ام و سه فرزند دارم که دارای چهره های عجیب و غریب هستن خانم میخواست از او آزمایش بگیرن تا دلیل این مشکل را پیدا کنن وقتی آزمایش گرفتن چیز وحشتناکی فهمیدن ... 😱😳👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2299330923C76fb65ed50
افرادی که ناراحتی قلبی دارند وارد نشوند🔞
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
لامپ 💡سوخته رو دور نـنـداززززززز ... 🚫😱💡
😌خانمای مال جمع کن💰 با این #ترفند دیگه مطمئنم شوهراتون بال درمیارن از بس که خفنه 😅
سه سوته😗 لامپ 💡سوخته😔 رو فقط با یک مـداد ✏️ زنده کن...😍
👌فرصتو از دست نده سریع بیا 👇🏻👇🏻
💥آموزش ببین👇👇
https://eitaa.com/joinchat/664142326C0582640c04
🙈
❌ خیانت یک زن
⚔پس از آن که جنگ خیبر پایان یافت و اموال خیبر به عنوان غنیمت، طبق دستور پیغمبر اسلام (ص) بین مسلمین تقسیم گردید، یک زن یهودی به نام زینب دختر حارث که دختر برادر مَرحَب باشد برّه ای کباب شده را به عنوان هدیه تقدیم آن حضرت و همراهانش کرد.
زن یهودی پیش از آن که برّه را تحویل دهد، از اصحاب سؤال کرد که پیغمبر خدا کجای گوسفند را بهتر دوست دارد؟
اصحاب اظهار داشتند: پیامبر خدا (ص)، دست آن را بهتر از دیگر اعضایش دوست دارد.
پس آن، زن یهودی تمامی برّه را آغشته به زهر نمود، مخصوصاً دست آن را بیشتر به زهر آلوده کرد و جلوی حضرت و یارانش نهاد.
حضرت مقداری از دست برّه را تناول نمود و سپس به اصحاب خود فرمود: از خوردن آن دست بکشید، زیرا که گوشت این برّه مسموم است.
🔮پس از آن، حضرت رسول (ص) آن زن یهودی را احضار و به او فرمود: چرا چنین کردی؟
🗣او در جواب گفت: برای آن که من با خود گفتم، اگر این شخص پیغمبر باشد به او آسیبی نمی رسد وگرنه از شرّ او راحت می شویم.
👈و چون حضرت سخنان او را شنید، او را بخشید، ولی پس از آن جریان، حضرت به طور مکرّر می فرمود: غذای خیبر مرا هلاک، و درونم را متلاشی کرده است.
📚( بحارالا نوار: ج 21، ص 5 6)
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
💠حضرت موسی به عروسی دو جوان مومن و نیک سرشت قومش دعوت شده بود، آخر شب در هنگام خداحافظی عزرائیل را بر بالای خانه بخت و حجله عروس و داماد دید!!!
از او پرسید تو اینجا چه میکنی؟
عزراییل گفت امشب آخرین شب زندگی این عروس داماد است ماری سمی در میان بستر این دو جوان خوابیده و من باید در زمان ورود و همبستر شدن آنها در این حجله جان هر دو را به امر پروردگار در اثر نیش مار بگیرم . موسی با اندوه از ناکامی و مرگ این دو جوان نیکوکار و مومن قومش رفته و صبحگاهان برای برگذاری مراسم دعا و دفن آن دو بازگشت اما در کمال تعجب و خوشحالی عروس و داماد زنده و خندان از دیدن پیامبر خدا در حال بیرون انداختن جسد ماری سیاه دید!!! از خدا دلیل دادن این وقت و عمر اضافه به ایشان را پرسید؟ جبرییل نازل شد و گفت دلیل را خود با سوال از اعمال شب قبل ایشان خواهی یافت.
موسی از داماد سوال کرد دیشب قبل ورود بحجله چه کردند؟ جوان گفت وقتی همه رفتند گدایی=(سائلی) در زد و گفت من خبر عروسی شما را در روستای مجاور دیر شنیدم و تمام بعدازظهر و شب را برای خوردن و بردن یک شکم سیر از غذای شما برای خود و همسر بیمارم در راه بودم لطفا بمن هم از طعام جشنتان بدهید.
بداخل آمدم و جز غذای خودم و همسرم نیافتم غذای خود را به آن مرد گرسنه دادم خورد برایم دعای طول عمر کرد و گفت برای همسرم هم غذا بدهید او نیز چون من سه روز است غذای مناسبی نخورده است. با خجالت قصد ورود و بستن در را داشتم که همسرم با رویی خندان غذای خودش را بمرد داد و او در هنگام رفتن برای هردوی ما دعای طول عمر ،رفع بلا و شگون مصاحبت با پیامبر خدا در اولین روز زندگی مشترکمان را کرد و رفت.
وقتی قصد ورود بحجله را داشتیم مجمعه (سینی بزرگ و سنگین غذا از جنس مس ) از دست همسرم برروی رختخواب افتاد و باعث مرگ این مار سمی که در رختخواب مابود گشت، پس ما هردو دیشب را تا اکنون بعبادت گذارندیم و العجب شادی ما از اینست که دعای آنمرد بر شگون مصاحبت با شما نیز به اجابت رسید.
جبرییل ع فرمود ای موسی بدان صدقه و انفاق باعث رفع بلا و طول عمر شده این بر ایشان بیاموز و داستانشان برهمگان باز گو باشد که چراغی گردد بر خلق ما برای نیکی به دیگران و مصاحبت پیامبرانی چون تو در جنت.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande