eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹داستان آموزنده🌹. در عصر حضرت سليمان، پرنده‌اى براى نوشيدن آب به سمت بركه‌اى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آنجا متفرق شدند. . همين كه قصد فرود به سوى بركه را داشت اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آنجا آمده. پرنده با خود انديشيد كه اين مردى با وقار و نيكوست و از سوى او آزاری به من نمی‌رسد؛ پس نزديك شد اما آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد! پرنده شكايت نزد حضرت سليمان برد. . حضرت آن مرد را احضار و محاكمه کرد و دستور به كور كردن چشم او داد. . آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت: "چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد و گمان بردم كه از سوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 افتخار_بوسه روزی رسول خدا به مسجد رفتند و فرمودند: ای مردم! کدام یک از شما بر گردن من حقی دارید؟ میل دارم در این دنیا تلافی کنید. شخصی به نام «سواد» از میان مردم بلند شد و گفت: ای رسول خدا! روزی شما از سفر طائف برمیگشتید و من برای استقبال از شما آمده بودم. شما بر شتری سوار بودید، خواستید شتر را برانید که چوب دستی تان به بدن من خورد. حالا می‌خواهم تلافی کنم. رسول خدا (ص) به بلال فرمودند: همین حالا به خانه ی زهرا سلام الله علیها برو و آن چوب دستی را بیاور. بلال رفت و چوب دستی را از دست دختر گرامی پیامبر گرفت و به مسجد برگشت. «سواد» پیش آمد و چوب را گرفت. پیامبر فرمودند: بیا تلافی کن. همه منتظر بودند ببینند «سواد» با پیامبر (ص) چه می‌کند. «سواد» جلو آمد و مؤدبانه عرض کرد: به خدا پناه می‌برم از این که بر بدن رسول خدا (ص) چوب بزنم و تلافی کنم. می‌خواستم به این بهانه بوسه ای بر بدن. مبارک رسول خدا (ص) بزنم، آن گاه با اجازه ی پیامبر (ص) شانه ی ایشان را بوسید. 📙هزار و یک حکایت خواندنی ۱/ ۱۲۸. ➥ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام امام زمانم✋️ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ... سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! بپذیر سلام کسی را که قلبش، خانه محبت توست و چشمهایش مشتاق دیدار تو... عج
🔴 آیه های آتش افزا احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند. روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند. گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود. گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد. گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟ بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید. ر. ک: روایت ها و حکایت ها / 132 131 به نقل از: داستان های پراکنده 2/ 55. ➥ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
27.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ماجرای تولد و ازدواج پیامبر اسلام سخنران شهید کافی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✍« ذكر بسيار مجرب جهت برآورده شدن حوائج مهم » 🌸1.از اين ذكر بى خانه اى خانه دار شد. 🌸2. طلبكارى به طلبش رسيد. 🌸3. حاجتمندى به كربلا رفت. 🌸4. بى ماشينى ماشين دار شد. 🌸5. مجردى داماد شد. شما هم اگرحاجتى داريد ، بسم الله ... ✍آقا امام صادق عليه السلام فرمودند: هر كه صد مرتبه بگويد: 🌹يا رب صل على محمد و آل محمد🌹 خداوند صد حاجت او را برآورده مى كند ، حاجت در دنيا و حاجت در آخرت. 📚« اصول كافى ، جلد 4 از عارفی پرسيدند : چرا اينقدر ذکر "صلوات" در منابع دينی ما تاکيد شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند؟! سر و راز اين ذکر چيست؟؟؟! فرمود: اگر به قرآن نگاه کنيد، فقط و فقط يکجا در قرآن هست که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند . يعنی از انسان مي خواهد که بياید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن اين آيه ست: "انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما" خدا و ملائکه اش دارند براي پيامبر صلوات ميفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• خانواده ازدواج تربیت فرزند 🌟ارتباط با مشاورخانواده و‌زوجین🔰 🆔 @DAYANII 🆔 @Alnafs_almotmaenah ♦️مشاوره انلاین و تلفنی باهزینه می باشد ┏━━━ 💞 💫 🦋 ━━━┓    🏡 @khaneh_norani ✨ ┗━━━ 🦋 💫 💞 ━━━┛
❤️ مژده یزدگرد به ظهورمنجی ابن عيّاش در كتاب «مقتضب الاثر»از «نوشجان بن بود مردان» نقل كرده كه چون ايرانيان در جنگ «قادسيه» شكست خوردند، و يزدگرد از كشته شدن «رستم فرّخ‏زاد» سردار لشكرش و عدالت عرب مطلع گشت و دانست كه پنجاه هزار تن از سپاهش در نبرد با مسلمين كشته شده ‏اند. در حالى كه با كسانش عزم فرار داشت در ايوان كاخ خود ايستاد و گفت:هان اى ايوان! درود من بر تو باد! آگاه باش! هم اكنون از تو روى بر ميتابم تا وقتى كه من يا مردى از فرزندان من كه هنوز زمان وى نزديك نشده و موقع آمدن او فرا نرسيده است، برگرديم. سليمان ديلمى ميگويد: خدمت امام جعفر صادق عليه السّلام رسيدم و عرض كردم:قربانت گردم مقصود يزدگرد از «يا مردى از فرزندان من» چيست؟ حضرت‏ فرمود : او مهدى صاحب الزمان است كه بفرمان خدا قيام خواهد كرد. و او ششمين فرزند من و اولاد دخترى يزدگرد است. او از فرزندان يزدگرد است و يزدگرد نيز پدر وى ميباشد. « ميدانيم كه شاه زنان دختر يزدگرد معروف به« شهربانو» مادر امام زين العابدين( ع) است». ➥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش لقمه های نــــــــونی مدرسه ای🌯🌮 مخصوص مامانایی که و تو کیفِ بچه نمیزارن😒👇 ۲۰ مدل نون پفکیِ مغزدار🥙🥯 ۲۰ مدل سوته بدونِ فر🍩 ۲۰ مدل تورکی و لقمه سرپایی🫔 ۲۰ مدل ساندویچِ خشک و سرد🌯 فقط مامانایی که ۵ ساعت بچه رو با یه کیک شیر از سر باز نمیکنن بیان🥰👇 https://eitaa.com/joinchat/3365077283Cd7e8e93d81 آموزشها سرپایی و تو ماهیتابس بیا👌
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
دخترم اشتهاش آدمو دق میداد! ینی تو مدرسه هرچی براش میزاشتم همونجوری با مشماش برمیگردوند خونه! چند باری توپ و تَشَر بهش اومدم فکر کردم اشتها افتاده اما دوستش گفت خاله مهلا خوراکیاشو میده دوستاش! دود از سرم داشت پامیشد تا اینکه مامان یکی از بچه ها بهم لینک این کانالو داد😍دخترم دیگه سیرمونی نداره 😅👇 https://eitaa.com/joinchat/3365077283Cd7e8e93d81
✨﷽✨ ✍مبلغی پول در بانک گذاشتم تا سودش را بگیرم، گفتند: در قرآن آمده که ربا است. پول را برداشتم و سکه خریدم، آیه‌ای از قرآن خواندم کسانی که طلا و نقره جمع می‌کنند اگر انفاق نکنند در آتش هستند؛ دیدم اگر انفاق کنم سودی دیگر باقی نمی‌ماند. رفتم بنگاه ماشین، دیدم همه به یکدیگر کلک می‌زنند و عیب می‌پوشانند و سود کلانی می‌خورند.خواستم بساز و بفروش شوم؛ گفتند: اگر مصالح درجه‌ی یک و کارگر ماهر بکار بگیری، آخر کار سودی برایت نمی‌ماند.خواستم تجارت کنم، گفتند: اگر دروغ نگویی سرت کلاه می‌گذارند. در آخر به این مطلب رسیدم که فقط اسم ربا بد در رفته است، بقیه مکاسب هم کمتر از ربا حرام‌خواری ندارند. واقعا پیدا کردن کسب حلال چه سخت است. به فرمایش امام صادق (ع): «به خدا قسم نبرد در میدان جنگ با شمشیر برای من از کسب حلال آسانتر است.» حالا فهمیدم چرا روستایی‌ها وقتی نام امام حسین (ع) می‌آید زودتر از شهری‌ها گریه می‌کنند! به این رسیدم کاش می‌شد انسان بالای کوهی می‌رفت و چوپانی می‌کرد و یا در دامنه‌ای گندم می‌کاشت و غیر از این دو، کسب حلالی در این جامعه ندیدم. در حديث ديگری، پيامبر اكرم «صلي‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم» فرموند: «يكي از شما دست به سوي آسمان بلند می‌كند و مي‌گويد: يا ربّ يا ربّ، و حال آن‌كه طعام و لباس او از حرام است. پس براي چنين شخص چه دعايي مستجاب شود و چه عملي از او پذيرفته گردد، او (براي بندگي خدا) پول خرج مي‌كند ولي از حرام، اگر حج به‌جا مي‌آورد، از حرام است؛ اگر صدقه مي‌دهد، از حرام اگر ازدواج مي‌كند، از حرام است؛ اگر روزه مي‌گيرد، با حرام افطار مي‌كند؛ واي بر او! آيا نمي‌داند كه خداوند پاك و طيّب است و تنها پاكي را مي‌پذيرد، (مگر نه آن است) كه در قرآن فرموده است: (خداوند تنها، عمل پرهيزگاران را مي‌پذيرد.) از معصوم است که عبادت 10 جز دارد که 9 جز آن کسب روزی حلال است. واقعا اگر چوپانی بودم و در کوه بزچرانی می‌کردم و فقط دو رکعت نماز خالی می‌خواندم؛ 10 جز عبادت را انجام داده بودم. ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
عارفی می گوید:که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند،پس نشستند ومشغول طعام خوردن شدند. یکی از ان ها را دیدم که چیزی نمیخورد به اوگفتم که چرا با آنه در غذا خوردن شریک نمی‌شوی؟ گفت :من امروز روزه ام، گفتم : دزدی وروزه گرفتن عجب هست. گفت :اي مرد!این راه،راه صلح هست که با خدای خود واگذاشته ام،شاید روزی سبب شود وبا او آشنا شدم. ان عارف می گویدکه سال دیگر وی را در مسجد الحرام دیدم که طواف میکند وآثار توبه از وی دیدن کردم؛رو به من کرد وگفت: دیدی که ان روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆سقراط و دانش آموز مشتاق 🌾زمانی دانش آموز مشتاقی بود که می خواست به خرد و بصیرت دست یابد. به نزد خردمند ترین انسان شهر؛ سقراط؛ رفت تا از او مشورت بخواهد. سقراط فردی کهنسال بود و در باره بسیاری مسائل آگاهی زیادی داشت. پسر از پیر شهر پرسید: 🌾چگونه او هم می تواند به چنین مهارتی دست پیدا کند؟"سقراط زیاد اهل حرف زدن نبود، تصمیم گرفت صحبت نکند و عملاً برای او توضیح دهد." 🌾او پسر را به کنار دریا برد و خودش در حالی که لباس به تن داشت، مستقیماً به درون آب رفت. شاگرد با احتیاط دستور او را دنبال کرد و به درون دریا قدم برداشت و همراه سقراط پیش رفت. آب تا زیر چانه اش می رسید سقراط بدون گفتن کلمه ای دستش را دراز کرد و بر روی شانه پسر گذاشت، سپس عمیقاً در چشمان شاگردش خیره شد و با تمام  توانش سر او را به زیر آب فرو برد. 🌾تلاش و تقلای پسر به نتیجه نرسید ولی پیش از آنکه زندگی پسر پایان یابد، سقراط سرش را بالا آورد. پسر به سرعت به روی آب آمد و در حالی که نفس نفس می زد و به دلیل خوردن آب شور به حال خفگی افتاده بود به دنبال سقراط گشت، تا انتقامش را از پیر خردمند بگیرد! در نهایت تعجب دانش آموز،  پیرمرد صبورانه در ساحل منتظر ایستاده بود. دانش آموز وقتی به ساحل رسید، با عصبانیت داد زد:  چرا خواستی مرا بکشی؟ 🌾مرد خردمند با آرامش سئوال او را با سئوالی جواب داد: وقتی زیر آب بودی و مطمئن نبودی که روز دیگر را خواهی دید یا نه، چه چیز را در دنیا بیش از همه می خواستی؟ دانش آموز لحظاتی اندیشید سپس به آرامی گفت:می خواستم نفس بکشم. 🌾سقراط چهره اش گشاده شد و گفت: آری پسرم هر وقت برای خرد و بصیرت همین قدر به اندازه این نفس کشیدن مشتاق بودی آن وقت به آن دست می یابی. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🟢برکت دعای حضرت صاحب الزمان عجل الله 🔸یكی از علما به نام آشیخ حسین تویسركانی نقل می‌كنند: «زمانی كه در نجف طلبه بودم معیشت بسیار سختی داشتم، برای گشایش در امور زندگیم به كربلا رفتم تا از حضرت اباعبدالله علیه‌السلام یاری بطلبم. اولین شب ورودم به كربلا در عالم رویا امام عصر عجّل‌الله‌فرجه را در حرم اباعبدالله علیه السلام دیدم كه به من فرمودند: «بالای سر برو و دعا كن.»‌ من هم بالای سر رفتم و با جد و جهد فراوان دعا كردم. پس از دعاهای فراوان، خدمت حضرت ولی عصر عجّل‌الله‌فرجه آمدم و پرسیدم: «آیا دعا هم وكالت بردار است؟» حضرت فرمودند: «بله». عرض كردم: «آقا می‌شود از شما خواهش كنم به عنوان وكیل من، برایم دعا كنید؟» همان زمان حضرت دستهایشان را به آسمان بلند كرده وبرای حل مشكلاتم دعا كردند. 🔸پس از برگشتم به نجف ، متوجه شدم یكی از تجار بزرگ تویسركان خدمت آمیرزا حبیب الله رشتی رسیده و ایشان از من خیلی تعریف كرده‌اند. آن تاجر هم گفته بود مال زیادی در اختیار من می‌گذارد و مایل است كه دخترش را هم به عقد من در آورد. از آن زمان به بعد، به بركت دعای حضرت حجت عجّل‌الله‌فرجه شرایط زندگیم كاملاً‌ تغییر كرد. 📌ما هم به اماممان عرض می‌كنیم:‌ آقا جان! یقین داریم با دعای وجود مقدس شما، در زندگیمان فتح المبین صورت می‌گیرد. تمنا می‌كنیم با وجود همه بی‌لیاقتی‌ها و ناشایستگی‌هایمان ، وكالت‌ ما را هم بپذیرید و برای ما هم دست به دعا بردارید. 🖋استاد بروجردی 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
💠 این داستان مربوط به قبرستان تخت فولاد اصفهان است یکی از آقایان نقل می کند: برادرم را که مدتی پیش فوت کرده بود در خواب دیدم با وضع و لباس خوبی که موجب شگفتی بود. گفتم: داداش دیگر آن دنیا کلاه چه را برداشتی؟! گفت: من کلاه کسی را برنداشتم. گفتم: من تو را می شناسم. این لباس و این موقعیت از آن تو نیست. گفت: آری . دیشب، شب اول قبرِ مادر قبرکن بود. آقا سید الشهدا(ع) به دیدن آن زن تشریف آوردند و به کسانی که اطراف آن قبر بودند خلعت بخشیدند و من هم از آن عنایات بهره مند شدم. بدین جهت از دیشب وضع و حال ما خوب شده و این لباس فاخر را پوشیده امااز خواب بیدار شدم ، نزدیک اذان صبح بود. کارهای خود را انجام داده و حرکت کردم به سمت تخت فولاد. برای تحقیقات سر قبر برادرم رفتم. بعضی قرآن خوان ها کنار قبرها قرآن می خواندند. از قبرهای تازه پرسیدم، قبر مادر قبرکن را معرفی کردند. رفتم نزد آقای قبر کن احوال پرسی کردم و از فوت مادرش سوال کردم، گفت: دیشب شب اول قبر او بود گفتم: روضه خوانی می کرد؟ روضه خوان بود؟ کربلا رفته بود؟ گفت: خیر ، برای چه می پرسی؟ داستان را گفتم ، او گفت: هر روز زیارت عاشورا می خواند 📚حکایاتی از عنایات حسینی، ص111 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
بـرای اهـل بـیـت(ع) چـه مـی‌کـنـیـد؟ کریم فیضی: وقتی می‌رفتم خدمت استاد محمدرضا حکیمی می‌‎گفتند: چه می‌کنید؟ می‌گفتم:مثلاِ درس منطق و فلسفه می‌دهم. می‌گفتند: این‌ها که هیچ، برای اهل بیت(ع) چه می‌کنید؟ یعنی انتظار داشتند آن افرادی که به نظرشان اهل قلم و فضل هستند غیر از کار، معیشت و شغل‌شان، برای اهل بیت(ع) هم کاری انجام دهند آخرین بار از من پرسیدند: چه می‌نویسی؟ گفتم: یک کاری در باب امام حسین(ع) ان شالله! گفتند: از چه جنبه‌ای؟ یعنی می‌خواستند بدانند کار، تکراری نباشد گفتم: علامه جعفری از جوانی آرزویی داشتند و می‌گفتند: حاضرم تمام سرمایه زندگی‌ام را بدهم، تا کسی مثل ویکتور هوگو برای حسین بن علی(ع) کتابی بنویسد! گفتم:آقا به سرم زده است چنین کاری کنم. گفتند:فکر خوبی است، دنبال کن! 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🔆نذر شیطانی 🌱روزی شخصی پیش پسر عمر آمد و گفت: «من نذر کرده‌ام که یک روز از صبح تا شب بالای کوه «حراء» برهنه بایستم.» پسر عمر به او گفت: «اشکالی ندارد، برو نذرت را ادا کن.» آنگاه آن شخص به نزد ابن عباس رفت و جریان را گفت. ابن عباس به او گفت: «ای مرد! مگر نماز نمی‌خوانی؟» 🌱آن مرد گفت: «چرا نماز می‌خوانم.» ابن عباس گفت: «پس می‌خواهی برهنه نماز بخوانی؟» آن مرد گفت: نه. 🌱ابن عباس گفت: «مگر چنین عهدی نکرده‌ای؟ شیطان خواسته است تو را به بازی بگیرد، خودش و سربازانش به ریش تو بخندند.» آن مرد که از آن صحبت به خود آمده بود و از آن نذر خود پشیمان شده بود، گفت: 🌱«حال چه کنم؟» ابن عباس گفت: «برو، یک روز معتکف شو و کفاره ب عهدی را که بسته‌ای بده.» آن مرد برگشت و سخن ابن عباس را به پسر عمر نقل کرد. 🌱پسر عمر گفت: «ابن عباس حرف درستی زده است، هیچ‌یک از ما نمی‌توانیم استنباط‌های فقهی او را داشته باشیم.» 📚تجلی امیر مؤمنان علیه‌السلام، ص 223 -الغدیر، ج 19، ص 70 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🖇 شفای مفلوج ✿ یکی از بزرگان در زمان طاغوت دو پسر خود را از دست داده بود. همسرش بابت بی تابی های زیاد فلج شد و چشم ها و جوانی خود را نیز تقریبا از دست داد و به نوعی پیری زودرس گرفت. بنا شد این زن را به تهران ببرند بخوابانند و درمان شود. شوهرش میگفت: دیدم فردا اول صبح قراره همسرم را ببرند، بچه ها هم بی سرپرست اند. نگران شدم و به امام زمان متوسل شدم و به خدا گفتم لطفی کن که امام زمان زمان به ما عنایت بکنند. میبینی که وضع ما ناراحت کننده است... ◇ نصف شب دیدم چراغ ها روشن شد و سر و صدا بلند شد. گفتم چه شده؟ آمدم پایین یک دخترِ کوچک داشتم جلو آمد و گفت بابا، مامانم خوب شد. جلو رفتم دیدم سالم است، پیری زودرس او هم برگشته و جوان شده و چشم هایش هم خوب شده. بعدا خود زن قضیه را تعریف کرد و گفت: 〽️ تنها در اتاق خواب بودم یکدفعه اتاق روشن شد نور مقدس حضرت مهدی رو به من کرد و فرمود: برخیز به شرطی که دیگر بی تابی نکنی. بلند شدم، آقا از اتاق بیرون آمدند و من هم به همراهش رفتم یک وقت متوجه شدم که من سالم هستم. ❗️ زنی که فلج بود به تمام معنی سالم شد، چشم ها و جوانی اش هم برگشت. وقتی ما چنین آقایی را داشته باشیم حیف است به آقا امام زمان بی توجه باشیم و اتفاقا همه ما هم بی توجه ایم. 📚جهاد با نفس؛ (آیت الله مظاهری) ص432 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌼داستان بسیار زیبا ✍️چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه‌ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می‌برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و صوتش را رو به بالا کرد و گفت: «ای خدا گله‌ام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.» قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی‌تری دست زد و جای پایی پیدا کرد و خود را محکم گرفت. گفت: «ای خدا راضی نمی‌شوی که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می‌دهم و نصفی هم برای خودم.» قدری پایین‌تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: «ای خدا نصف گله را چطور نگهداری می‌کنی؟ آن‌ها را خودم نگهداری می‌کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می‌دهم.» وقتی کمی پایین‌تر آمد گفت: «بالاخره چوپان هم که بی‌مزد نمی‌شود. کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.» وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به آسمان کرد و گفت: «چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد.» در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده است؟! ‌‌‌‌ ‌‌‌‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عمریست‌نمک‌سفره‌ۍتورامی‌خوریم وبازیادمان‌می‌رود درهمین‌آشفته‌بازارهم به‌یُمن‌نفس‌هاۍتوست‌که‌هنوزماجرای "رُزِقَ الوَریٰ "جاری‌ست! ای‌صاحب‌نفسِ‌زمین؛ حالمان‌خوب‌نیست! تکانی‌بده‌مارا، تاباچشمان‌بیدار به‌لحظه‌ی‌طلوعت برسیم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📘 پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد. شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند. پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد. شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید چه دعایی کردی که اشکت آمد؟ جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم، خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن می‌رسد، با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات می‌دهد و به آن می‌رسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش نوشین شده است. گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان می‌بینی مرا می‌کشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند. ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بنده‌ات بی‌نیازی، تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمی‌توانم برسانم. ای بی‌نیاز مرا به حق بی‌نیازی‌ات قسم می‌دهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به بی‌نیازی‌ات سوگند می‌دهم رهایم کنی. شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برخیز و برو . من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح می‌دهم. شاه با چشمانی اشک‌آلود سمت جوان آمده و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بی‌نیاز مرا هم شفا داده و بی‌نیازم از خلایقش کند. ❣️جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆بلند همتی در دعا روزي حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ در مسافرت به شخصي برخوردند و ميهمان او شدند. آن شخص پذيرائي شاياني از حضرت نمود، هنگام حركت آن جناب فرمود: چنانچه خواسته‌اي از ما داشته باشي از خداوند درخواست مي‌كنم تو را به آرزويت نائل نمايد. عرض كرد: از خداوند بخواهيد به من شتري بدهد كه اسباب و لوازم زندگي‌ام را بر آن حمل نمايم و چند گوسفند كه از شير آنها استفاده كنم، پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ آنچه مي‌خواست برايش تقاضا نمود. آن گاه رو به اصحاب كرده فرمودند: اي كاش همت اين مرد نيز مانند پيرزن بني اسرائيل بلند بود و از ما مي‌خواست كه خير دنيا و آخرت را برايش بخواهيم. عرض كردند: ‌داستان پيرزن بني اسرائيل چگونه بوده است، آن جناب فرمود: هنگامي كه حضرت موسي خواست با بني اسرائيل از مصر به طرف شام برود ...از هر كس جوياي محل قبر يوسف شد اظهار بي‌اطلاعي مي‌نمود به آن جناب اطلاع دادند كه پيرزني است ادعا دارد من قبر يوسف را مي‌دانم در كجاست، دستور داد او را احضار كنند... عجوزه گفت: يا موسي «علم قيمت دارد»، من سالها است اين مطلب را در سينه خود پنهان كرده‌ام، در صورتي براي شما اظهار مي‌كنم كه سه حاجت از براي من برآوري. حضرت فرمود: حاجت‌هاي خود را بگو. گفت: اوّل آنكه جوان شوم؛ دوّم: به ازدواج شما درآيم؛ سوّم: در آخرت هم افتخار همسري شما را داشته باشم. حضرت موسي از بلند همتي اين زن كه با خواسته‌خود جمع بين سعادت دنيا و آخرت مي‌كرد متعجب شد، از خداوند درخواست نمود هر سه حاجت او برآورده شد. 📚منبع: كتاب داستانها و پندها ، آيت الله محمد محمدي اشتهاردي ، جلد چهارم صفحه 57 ** 😃لطيفه: شخصي تعريف میكرد كه: روزي با بچه ي كوچكم به حرم امام رضا رفتم . او را روي شانه ام گذاشتم و با سختي خود را به ضريح چسباندم و گفتم هر چه مي خواهي از امام رضا بخواه فرزندم هم با صداي بلند گفت: امام رضا لواشك مي خوام به راستي همت برخي در دعا كردن اينگونه است. 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️صحبت های شنیدنی استاد فاطمی نیا درباره‌ی چشم زخم 💠امروزه به وجود انرژهای منفی در علوم مادی رسیده اند که قرن ها پیش دین به آن اشاره کرده... •┈┈••✾•💚•✾••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔻 یکی از دوستان می‌گفت: «من در جوانی از دولت‌آباد اصفهان به سمت مشهد و زیارت حضرت رضا علیه السلام راه افتادم و در راه در شهرهای مختلف کار می‌کردم تا بتوانم خرج سفر خود را تامین کنم». 🔸 قبلا گاهی مردم هزینه‌های لازم برای خرج زیارت را از راه کار کردن در مسیر به دست می‌آوردند. شما نگاه کنید که اینگونه سفرهای زیارتی با پای پیاده و تحمل سختی‌ها چقدر کم‌کم حسّ طلب را در فرد احیا می‌کند!؟ 🔹 بهره‌ی کسی که این‌گونه به زیارت آقا علی‌بن‌موسی‌الرضا (علیه‌السلام) مشرف می‌شود، چقدر خواهد بود! تا کسی که در هواپیما بنشیند و دو ساعت بعد در مشهد پیاده شود؟ 🔸 اینکه برای خیلی افراد در موقع زیارت هیچ آمادگی و حس حضور به دست نمی‌آید، برای همین است که ما هزینه‌ی لازم را پرداخت نمی‌کنیم و آماده این سفر نیستیم. 🔹 آمادگی برای هر کاری یک اندازه و حدی دارد؛ اگر ما این مسافت و مسیر را پیاده برویم، بهره‌های خودمان بیشتر خواهد شد. منظور از پیاده روی یعنی سختی‌های لازم برای این ملاقات را بکشیم تا پاک و آماده شویم. 🔸 هر چه که انسان در مسیر ملاقات، سختی تحمل کند، ملاقات بهتری برایش خواهد بود. بیهوده نیست که ما وقتی به آنجا می‌رویم و می‌خواهیم به حرم وارد شویم، حس حضور و تهیأ و آمادگی نداریم و اصلاً احساس اِذن دادن از طرف امام نمی‌کنیم و نمی‌دانیم به ما اذن دادند یا ندادند؟ حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
آموزش بــــافتنی فقط با یکی زیر یکی رو!😍 🧶🧶 ساده بافی بدونِ پترن👇 بافت جـــــــــیب اُریب✅ بافت یــــقه ۱۰ سانتی(برگردان)✅ بافت مُچ آســــــتین انگلیسی✅ راه جـــــــــادکمه انداختن✅ بافت چـــــــــیندار کِشی✅ فقط خانمایی که میخوان با راحتترین روش زیلامب زولومبای بافتنی رو یادبگیرن بیان☺️😅👇 https://eitaa.com/joinchat/3140812830Cfe254a5e79 راهکار تنه به آستین با قلّاب😉