eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.3هزار دنبال‌کننده
7.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
12 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ ☀️صبحی نو سر زد و زندگی به برکت نفس های زهرایی شما آغاز شد و این نهایت امیدواری است که در هوای یادتان، نفس می کشیم و در عطر نرگس بارانِ نامتان، دم می زنیم ... شکر خدا که در پناه شماییم 🤲 🍃✋ السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الامان (عج)♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
202030_1093546853.mp3
6.75M
📖 (تندخوانی) جزء قرآن کریم 🎙 با صدای جناب آقای
❤️ من این همه می آیم تا تو هم لحظه مرگ بیایی (متن سخنرانی شهید کافی) یک سال اربعین با دوستان از نجف پیاده به کربلا آمدیم. به حرم آقا سیداشهداء (ع) که رسیدیم،دیدم یک پیرزن عرب دارد ناله می کند. گوش دادم ببینم چه می گوید؟ دیدم این پیرزن می گوید: امام حسین (ع) من بچه هایم را رها کرده ام و اینجا آمده ام؛ شوهرم را هم رها کرده ام آمده ام؛خانه و زندگی و گوسفندهایم را هم گذاشته ام و آمده ام سال اولی هم نیست که می آیم بلکه هر سال دارم می آیم. می دانی چرا می آیم. حسین جان! من این همه می آیم  تا تو هم لحظه مرگ بیایی. امام حسین! این مردم هم صبح جمعه می گویند: این همه می آییم که تو هم بیایی. حسین! حسین!حسین جان! این همه می آیم که تو هم بیایی. خدا نظام رشتی را بیامرزد. از منبریهای آقا شناس و ارباب شناس بود،مولا شناس بود. نوکر سید الشهدا(ع) بود. گفتند: نظام رشتی وقت مردنش از بستر احتضار بلند شد و نشست. طبع شعری هم داشت. یک وقت دیدند خطاب به ابی عبدالله(ع) کرد:   به هنگام پیری مرانم زپیش که صرف تو کردم جوانی خویش   حسین جان! وقتی جوان بودم در خانه ات بودم. حسین! حالا که پیر شده ام می خواهی بیرونم کنی؟ حسین!حسین! این موی سر و صورت را در خانه ات سفید کرده ام. حسین! یک عمری گفتم: حسین! حالا کجا بروم؟   به هنگام پیری مرانم زپیش که صرف تو کردم جوانی خویش   ❤️ خدایا! به آبروی اهل بیت(ع) ما را از اهل بیت(ع) جدا نکن!
❤️ گریه دوستان و شفاعت زنان هنگامى که امام حسین علیه السلام متولّد شد، پیغمبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله پس از بشارت و تهنیت ، خبر از شهادت نوزاد و کیفیّت کشته شدنش را داد، حضرت زهراء سلام اللّه علیها سخت گِریست و اظهار داشت : در چه زمانى اتّفاق خواهد افتاد؟ پیامبر اسلام فرمود: زمانى که من و تو و پدرش ، علىّ و برادرش ، حسن نباشیم و او یعنى ؛ حسین تنها باشد. آن گاه گریه حضرت زهراء سلام اللّه علیها افزون یافت و گفت : چه کسى براى فرزندم گریه و عزادارى خواهد کرد؟ حضرت رسول فرمود: فاطمه جان ! زنان و مردان امّت من بر مصیبت او و اهل و عیالش مى گریند و نوحه سرائى و عزادارى خواهند کرد، و این نوحه سرائى و عزادارى هر سال تجدید خواهد شد؛ و چون روز قیامت برپا شود تو، زنان گریه کننده و عزادار بر حسین را شفاعت نموده و من ، مردانشان را شفاعت مى کنم . و اى فاطمه ! تمام چشم ها در قیامت گریان مى باشند، مگر آن چشمانى که در عزا و مصیبت حسین علیه السلام گریان بوده باشد که آنان خندان و خوشحال وارد بهشت خواهد شد. ➥. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 یک داستان یک پند دختر بچه کوچکی سوپر مارکت پدربزرگ خود رفت. خیلی ناز و شیرین بود و پدربزرگ عاشق نوه خود بود. روزی پدربزرگ به نوه‌اش گفت: برو یک مشت شکلات بردار. دختر بچه خیلی زرنگ و باهوش بود، دستی از شرم بر صورت خود نهاد و گفت: بابابزرگ اگر اجازه بدهید دوست دارم خودتان برای من بردارید و بدهید. می‌خواهم از دستان شما بگیرم. پدر بزرگ تبسمی کرد و از پشت قفسه‌های مغازه بیرون آمد و مشت خود را پر کرد و در جیب نوه نازنین خود خالی کرد.دختر کوچولو خنده‌ای کرد و گفت: پدر بزرگ عزیزم، دستان تو بزرگ است و مشت تو زیاد شکلات بر‌می‌دارد، و من اگر طالب شکلات زیادی بودم باید دست‌های خودم را کنار می‌کشیدم و از دست‌های تو استفاده می‌کردم. گاهی باید آن‌چه نیاز داریم خودمان برنداریم و به خدا بسپاریم که دست‌های او بزرگ است و بخشش زیاد. اگر باز شدن مشکلات را به دست خود ببینیم کارمان سخت و با تردید است اگر به او بسپاریم کارمان آسان و قطعی. حتی زمانی که می خواهیم کسی را به خاطر ظلم بزرگی که در حق ما کرده، مجازات کنیم بدانیم دستان ما برای مجازات و زدن او کوچک است، به دستان بزرگ و توانای منتقم واقعی بسپاریم و سکوت کنیم. که او می بیند و می داند و می تواند. ➥. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨ ✍پادشاهی دید که خدمتکاری بسیار شاد است، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت: قربان همسر و فرزندی دارم، غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن، بدین سبب من راضی و شادم. پادشاه موضوع را به وزیر گفت. وزیر گفت: قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است. پادشاه پرسید: گروه ۹۹ دیگر چیست؟ وزیر گفت: قربان یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلوی خانه وی قرار دهید. و چنین هم شد. خدمتکار وقتی به خانه برگشت با دیدن کیسه و سکه‌ها بسیار شاد شد و شروع به شمردن کرد، ۹۹ سکه؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا ۱۰۰ سکه نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود. او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس‌انداز کند. او از صبح تا شب سخت کار می‌کرد و دیگر خوشحال نبود. وزیر که با پادشاه او را زیر نظر داشتند، گفت: قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گروه کسانی هستند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند. 🔰 خوشبختی در سه جمله است: 🌿 تجربه از دیروز، 🌿استفاده از امروز، 🌿 امید به فردا. 🔰ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه می‌کنیم: 🔻حسرت دیروز، 🔻اتلاف امروز، 🔻ترس از فردا. ‌‌‌‌. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
♦️حکایت است که پادشاهی از وزیرخود پرسید: بگو خداوندی که تو می پرستی چه می خورد، چه می پوشد ، و چه کار می کند و اگر تا فردا جوابم نگویی عزل می گردی. وزیر سر در گریبان به خانه رفت . وی را غلامی بود که وقتی او را در این حال دید پرسید که او را چه شده؟ 💠و او حکایت بازگو کرد. 🧔🏻غلام خندید و گفت : ای وزیر عزیز این سوال که جوابی آسان دارد. 👱‍♂وزیر با تعجب گفت : یعنی تو آن میدانی؟ پس برایم بازگو ؛ اول آنکه خدا چه میخورد؟ - غم بندگانش را، که میفرماید من شما را برای بهشت و قرب خود آفریدم. چرا دوزخ را برمیگزینید؟ - آفرین غلام دانا. 🌟- خدا چه میپوشد؟ - رازها و گناه های بندگانش را - مرحبا ای غلام وزیر که ذوق زده شده بود سوال سوم را فراموش کرد و با شتاب به دربار رفت و به پادشاه بازگو کرد ولی باز در سوال سوم درماند، رخصتی گرفت و شتابان به جانب غلام باز رفت و سومین را پرسید. غلام گفت : برای سومین پاسخ باید کاری کنی. - چه کاری ؟ - ردای وزارت را بر من بپوشانی، و ردای مرا بپوشی و مرا بر اسبت سوار کرده و افسار به دست به درگاه شاه ببری تا پاسخ را باز گویم. وزیر که چاره ای دیگر ندید قبول کرد وبا آن حال به دربار حاضر شدند پادشاه با تعجب از این حال پرسید ای وزیر ای چه حالیست تو را؟ و غلام آنگاه پاسخ داد که این همان کار خداست ای شاه که وزیری را در خلعت غلام و غلامی را در خلعت وزیری حاضر نماید. پادشاه از درایت غلام خوشنود شد و بسیار پاداشش داد و او را وزیر دست راست خود کرد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 داستان دفاع از حریم تشیع مرحوم سید شرف‌الدین از علمای بزرگ شیعه، هنگامی‌که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه‌ی خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. زمانی‌که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه‌ای به او داد که هدیه‌اش عبارت بود از یک قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود. ملک، هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف‌الدین ناگهان گفت: ای پادشاه! چگونه این جلد را می‌بوسی و تعظیم می‌کنی، در حالی‌که چیزی جز پوست یک بز نیست!؟ ملک گفت: غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد، نه خود جلد! آقای شرف‌الدین فوراً گفت: احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا درب اتاق پیامبر -صلی‌الله علیه و آله-را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند؛ ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول الله -صلی‌الله علیه و آله- را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می‌خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد. حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن‌جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجّاج با آثار رسول خدا -صلی‌الله علیه و آله- تبرّک جویند، ولی آن‌که پس از او آمد، به قانون گذشته‌ی‌شان بازگشت ➥ . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
📚حکایت چند خط روزه سيّد شرف الدّين جبل عاملى صاحب كتاب «المراجعات» مى گويد: يكى از مسيحيان ثروتمند لبنان نزدم آمد و گفت: مى خواهم مسلمان شوم، وظيفه ام چيست؟ گفتم: دو ركعت نماز صبح بخوان و سه ركعت نماز مغرب.گفت: مسلمانان هفده ركعت نماز مى خوانند! گفتم: مسلمانى آن ها يك مقدار قوى شده اسـت، از اين جهت پيامبر اسلام براى تازه مسلمانان، بنابر نقل تواريخ، دو ركعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب را دستور می دادند، اكنون كه شـما مسلمان شده ايد، همين اعمال را انجام بدهيد كافى اسـت. كم كم اين شخص تازه مسلمان، قوى شد، و بـه مساجد مى رفت و مانند ساير مسلمانان، نمازهاى پنجگانه را بـه جا مى آورد. تا اينكه ماه رمضان فرارسيد، ايشان سراسيمه نزد من آمد و گفت: آيا من هم بايد روزه بگيرم؟ گفتم: خير، روزه مربوط بـه كهنه مسلمان ها اسـت، مسلمانان صدر اسلام، پس از مدّت طولانى كه از بعثت پيامبر گذشت، بـه روزه گرفتن مأمور شدند گفت: مى خواهم روزه بگيرم. گفتم: هر اندازه كه آمادگى دارى روزه بگير. همين روش باعث گرديد كه درسال دوّم، تمام ماه رمضان را روزه گرفت، و اكنون او از مسلمانان نيرومند لبنان اسـت، نماز شبش ترك نمى شود، و مهم‌ترين بودجه ها و كمبودهاى مالى جنوب لبنان را تأمين مى كند. . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande