eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.4هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
8 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
💞ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻧﻤﯽ ﺯﻳﺒﺎ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺭﺋﻴﺲ ﺷﺮﻛﺖ ﺍﻣﺮﻳﻜﺎﯾﯽ ﺝ ﭖ ﻣﻮﺭﮔﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﺑﺪﻳﻦ ﻣﻀﻤﻮﻥ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ 24ﺳﺎﻝ ﺩﺍﺭﻡ. ﺟﻮﺍﻥ،ﺯﻳﺒﺎ،ﺧﻮﺵﺍﻧﺪﺍﻡ،ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺗﺤﺼﯿﻼﺕ ﺁﮐﺎﺩﻣﯿﮏ ﻫﺴﺘﻢ .... ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻢ ﺑﺎﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺷﻤﺎﺩﺭﺁﻣﺪﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﺪﻳﺮﺷﺮﻛﺖ ﻣﻮﺭﮔﺎﻥ : ﺍﺯ ﺩﻳﺪ ﻳﮏ ﺗﺎﺟﺮ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺑﺎﺷﻤﺎ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺍﺳﺖ ﺁﻧﭽﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭﺳﺮ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻣﺒﺎﺩﻟﻪ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ " ﺯﻳﺒﺎﺋﯽ " ﺑﺎ " ﭘﻮﻝ " ﺍﺳت ﺯﻳﺒﺎﯾﯽ ﺷﻤﺎ ﺭﻓﺘﻪﺭﻓﺘﻪ ﻣﺤﻮﻣﻴﺸﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﭘﻮﻝ ﻣﻦ ﺑﻌﻴﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺑﺎﺩﺭﻭﺩ . ﺩﺭﺁﻣﺪ ﻣﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﻓﺖ ﺍﻣﺎ ﭼﯿﻦ ﻭﭼﺮﻭﮎ ﻭﭘﯿﺮﯼ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺪﺷﺪ . ﻣﻦ ﻳﮏ " ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﺷﺪ " ﻫﺴﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﯾﮏ " ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﺭﻭﺑﻪ ﺯﻭﺍﻝ ." ﭘﺲ ﺁﺩﻡ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺎﺷﻤﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﺪ. ﻣﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﺎﺍﻣﺜﺎﻝ ﺷﻤﺎ ﻗﺮﺍﺭﻣﯿﮕﺬﺍﺭﻳﻢ ﺍﻣﺎ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻫﺮﮔﺰ . ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﻋﻼﻭﻩ ﺑﺮﺟﻮﺍﻧﯽ ﻭ ﺯﯾﺒﺎﺋﯽ ﮐﺎﻻﻫﺎﯼ ﺑﺎﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﺜﻞ " ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﺖ، ﭘﺎﮐﺪﺍﻣﻨﯽ، ﺷﻌﻮﺭ، ﺍﺧﻼﻕ، ﺗﻌﻬﺪ،ﺻﺪﺍﻗﺖ، ﻭﻓﺎﺩﺍﺭﯼ، ﺣﻤﺎﯾﺖ ﻭﻋﺸﻖ " ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺜﻞ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ ﻣﻦ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﺷﺪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﻌﺎﻣﻠﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻧﯿﺰﺳﻮﺩ ﺍﻭﺭ ﺍﺳﺖ .... ﻭﺍﯾﻦ ﮐﻞ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ
*⚘﷽⚘ ✨🌷 🌷✨ 👌دلیل زیبایی چشم ها همسر حاج ابراهیم : یه روز نگاه کردم به چشمای حاجی گفتم حاج همت خیلی چشمات زیباست .(محبت زبانی) خدا هم که زیبا پسند، نمی گذاره چیزای زیبا تو این دنیا بمونه و اونو برای خودش برمی داره؛ حاجی اگر روزی شهید شدی مطمئنم خدا این چشمارو با خودش می بره همسر شهید همت می گفت : این چشما یکی به خاطر این زیبا بود که به بود و یکی به خاطر اینکه هر پا می شدم می دیدم این چشما در خونه خدا چه میریزن گفتم مطمئنا این چشما رو خدا خاطرخواه شده آخر در عملیات خیبر خدا این چشمارو با قابش برد.از بالای لبهاش رفت …رفت پیش خدا🌷 ════‌‌‌‌༻‌🖤༺‌‌‌════     📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
کــنار خـوشـحــال ترینم 😍 نه به قدیم مدیما که سر هر چیزی بحث و داشتیم 😶 نه به الان که جونمون به جون هم بنده💑 🙈 همشو مدیون این کانالیم که راه و رسم رو یادمون داد و کنار هم به خوبی رسیدیم👇😍 https://eitaa.com/joinchat/3538157822C6a6381778c خیلی ها با خوندن مطالبش به زندگی و برگشتن☺️☝️☝️☝️
📚 ❤️ روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویان گفت: "امروز می خواهیم بازی کنیم" سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود . خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگی اش را روی تخته بنویسد. آن خانم اسامی اعضای خانواده،بستگان، دوستان،همکلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفری را پاک کند که کمتر از بقیا مهم بودند. زن اسامی همکلاسیهایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند: نام مادر،پدر،همسر و تنها پسرش... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود چون حالا همه میدانستند این برای آن خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای آن خانم بود. او با بی میلی تمام نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت :"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید. "زن مضطرب ونگران شده بود و با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد. و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست... استاد از او خواست سرجایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟ والدینتان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را بدنیا آوردید. شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!" دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن رابشنوند زن به آرامی و با لحنی نجوا مانند پاسخ داد: " روزی والدینم از دنیا خواهند رفت. پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری ترکم خواهد کرد . پس تنها فردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند، همسرم است!" همه‌ی دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آن زن که حقیقت زندگی اش را با آنان در میان گذاشته بود، کف زدند.... . . 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم' 🖌 اموزنده🎐 🕯📖 https://eitaa.com/joinchat/2597912663C7cbd2ba099 ☕️🌿•
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند