🌷 #هر_روز_با_شهدا_3782🌷
#ترس_عراقیها_از_رزمنده_۱۳_ساله!
🌷ساعت یازده – دوازده شب بود که با بچههای گردان به خط شدیم و به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم. تا ساعت چهار – پنج صبح پیادهروی کردیم. سپس نماز صبح را با تیمم و با تجهیزات کامل خواندیم. هوا که روشن شد، دیدیم عراقیها دارند ما را محاصره میکنند. ما هم سریع سنگر کندیم و در مقابل آنها موضع گرفتیم. در همین حین، فرمانده گردان دستور پیشروی داد. اما میدانستیم که این کار را در نظر میگرفتند. همین که از جایمان بلند شدیم، دیدیم تانکها و نفربرهای زرهی دشمن، از هر طرف به سمت ما میآیند. از حرکاتشان معلوم بود جای دقیق ما را نمیدانند؛ اما تا موضع ما را پیدا کردند، آرایش نظامی گرفتند و با گلولههای مستیم تانک، ما را زیر آتش گرفتند.
🌷در همان چند لحظه اول، سه – چهار نفر از بچهها با تیر مستقیم تانک به شهادت رسیدند و تکه تکه شدند. با شهادت این عزیزان، عزم ما جزم شد که هرطور شده، جلو عراقیها بایستیم؛ آنها با گلوله تانک، ما با ابتداییترین سلاحهای موجود! بچههای آر.پی.جیزن و تیربارچی در چند منطقه مستقر شدند تا بتوانیم یک خط دفاعی تشکیل بدهیم. در همین حین، برادر «حسوند» مسئول گروهان گفت: «بچههای آر.پی.جیزن اینجا بمانند و جلو پیشروی تانکها را بگیرند تا بقیه بچهها عقبنشینی کنند.» بچههای آر.پی.جیزن همینکه به زانو مینشستند تا تانکها و نفربرهای دشمن را بزنند، مورد اصابت مستقیم گلولههای تانک قرار میگرفتند و در نهایت مظلومیت به شهادت میرسیدند.
🌷تعداد تانکها و نفربرهای زرهی دشمن، بیش از صد و پنجاه دستگاه بود. من به همراه گروهی از بچهها به سمت عقب حرکت کردم. بین راه، برادر «سیربانی» را – که بچه دزفول بود و سیزده سال بیشتر نداشت – دیدم. گفت: «بچهها بروید جلو. نگذارید این نامردها بچهها را شهید کنند.» گفتم: «سیربانی بیا اینجا سنگر بگیر.» حرفم را برید و گفت: «مگر نمیبینی چطور آر.پی.جیزنهای ما را لت و پار میکنند؟ من باید بروم و انتقام این بچهها را بگیرم.» و درحالیکه فقط یک اسلحه کلاشینکف به دست داشت، به سمت نفربرها و تانکهای دشمن شروع کرد به دویدن. ما نگرانش بودیم و چشم از او برنمیداشتیم. او همینطور به سمت تانکهای دشمن میدوید که یکدفعه....
🌷یکدفعه در نهایت تعجب دیدیم چهار دستگاه تانک و خودرو عراقی دور زدند و فرار کردند. به این ترتیب، ما چند نفر از محاصره دشمن خارج شدیم؛ اما چند صد متر آن طرفتر، دوستان ما بدون مهمات در محاصره دشمن بودند. به همین جهت، ما مقداری مهمات و موشک آر.پی.جی برداشتیم و دوباره به سمت بچههایی که به محاصره بودند، حرکت کردیم؛ ولی در بین راه، به اسارت نیروهای دشمن در آمدیم....
#راوی: آزاده سرافراز علیرضا بُستاک
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande