❤️حکایت های قرآنی و اخلاص در عمل
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام صادق (ع) است حکایت کرد: روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده و به وی نگو توسّط چه کسی فرستاده شده است.
خثعمی گوید: زمانی که نزد آن شخص تهیدست رسیدم و کیسه پول را تحویل وی دادم، پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من ارسال شده است؟
و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه، هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم، ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد، توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد و هرگز به یاد ما فقراء نیست.
منبع: امالی شیخ طوسی:ج۲ ص۲۹۰
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#جنازهاى_كه_من_نبودم!
🌷اتفاقی که برای من افتاد شاید در شهرستان منحصر بفرد باشد، وقتی بعد از عملیات فتح المبین به شهرستان برگشتم در حال پیاده شدن از ماشین بودم که یک مرتبه پوستر و عکس شهادتم را بر روی دیوار دیدم خیلی تعجب کردم درحالیکه آنقدر شوک زده شدم که متوجه نبودم الان کجا هستم. آن موقع ساکن راویز بودم خودم را به ژاندارمری رفسنجان رساندم و از پرسنل خواستم که به پاسگاه راویز بیسیم بزنند و به خانواده اطلاع بدهند که من زنده هستم. لحظهای که وارد زادگاهم شدم جمعیتی نزدیک به ۱۵۰۰ نفر که جهت مراسم تشییع آمده بودند، پس از سه روز منتظر جنازه بودند که منجر به استقبالم شد.
🌷در بین جمعیت بودم، ازدحام بسیار زیاد بود! دیدم نمیتوانم حرکت کنم پشت سرم را که نگاه کردم دیدم پیرزن ۹۰ سالهای با کمر خمیده با دهانش پیراهن بسیجی مرا گرفته تا قسمتی از آن را به عنوان تبرک ببرد، ایران به پشتوانه و عقیده چنین افرادی بر دشمن متجاوز پیروز شد. وقتی وارد روستا شدم در میان جمعیت دنبال پدر و مادرم میگشتم. جمعیت زیادی به سوی من هجوم آورده بود. در صد متری جمعیت، زنی را میدیدم که مدام بلند میشود که به طرفم بیاید و دوباره به صورت به زمین میافتاد، فهمیدم که مادرم است، جمعیت را شکافتم و به سمت او رفتم. مادر پس از یک هفته به جای جنازه، فرزندش را سالم میبیند، کاش مادرم مرا میبوسید بلکه او با چنگ و دندان مرا به آغوش گرفته بود.
🌷دوستانم قبر حفر شدهام را به من نشان دادند که برای خاکسپاریم کنده شده بود. یکی میگفت: برویم مسجد هنوز سماور مسجد روشن و مردم در حال برگزاری مراسِمت بودند!! موضوع از این قرار بود که نام مرا به عنوان شهید از یک هفته قبل رادیو اعلام کرده بودند. براى اولين بار ۱۸ شهید در شهرستان تشییع شدند كه در میان آنها یک شهید با تمام مشخصات بنام من بود اما جنازهاش من نبودم، بلکه....
🌷بلکه فردی ۲۵ ساله بود که به خانوادهام خبر شهادتم را داده بودند، به واسطه یکی از دوستانم که جنازه را دیده بود، متوجه شدند که این جنازه محمد طهماسبی نیست اما ٣ روز مسئولین بسیج و بنیاد شهید که تصور میکردند جنازه شهید با سایر شهدای شهرستانهای استان کرمان اشتباه شده دنبال جنازه من میگشتند. زیرا از نظر بسیج قطعاً من شهید شده بودم. در همین زمان که خانوادهام منتظر جنازه من بودند و مسئولین نیز در شهرستانها به دنبال جنازه واقعی من بودند پس از سه روز من از راه رسیدم.
#راوى: جانباز شيميايى سرافراز محمد طهماسبى
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴رفتارهایي كه شيطان را ضعيف ميكند!!
روزى شيطان در گوشه مسجد الحرام ايستاده بود. حضرت رسول (ص) هم سرگرم طواف خانه كعبه بودند. وقتى آن حضرت از طواف فارغ شد، ديد ابليس ضعيف و نزار و رنگ پريده، كنارى ايستاده است، فرمود: تو را چه مى شود كه چنين ضعيف و رنجورى ؟! گفت : از دست امت تو به جان آمده و گداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه كرده اند؟ گفت : يا رسول الله ! چند خصلت نيكو در ايشان است، من هر چه تلاش مى كنم اين خوى را از ايشان بگیرم نمى توانم. فرمود: آن خصلت ها كه تو را ناراحت كرده كدام اند؟ گفت:
1⃣اول اين كه هرگاه به يكديگر مى رسند سلام مى كنند و سلام يكى از نامهاى خداوند است. پس هر كه سلام كند حق تعالى او را از هر بلا و رنجى دور مى كند و هر كه جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او مى گرداند.
2⃣دوم اين كه وقتى با هم ملاقات كنند به هم دست مى دهند و آن را چندان ثواب است كه هنوز دست از يكديگر برنداشته حق تعالى هر دو را رحمت مى كند.
3⃣سوم، وقت غذا خوردن و شروع كارها "بسم الله" مى گويند و مرا از خوردن آن طعام و شركت در آن دور مى كنند.
4⃣چهارم، هر وقت سخن مى گويند: "ان شاءالله" بر زبان مى آورند و به قضاى خداوند راضى مى شوند و من نمى توانم كار آنها را از هم بپاشم، آنان رنج و رحمت مرا ضايع مى كنند.
5⃣پنجم، از صبح تا شام تلاش مى كنم تا اينان را به معصيت بكشانم. باز چون شام مى شود، توبه مى كنند و زحمات مرا از بين مى برند و خداوند به اين وسيله گناهان آنان را مى آمرزد.
6⃣ششم، از همه اينها مهمتر اين است كه وقتى نام تو را مى شنوند با صداى بلند "صلوات"مى فرستند و من چون ثواب صلوات را مى دانم، از ناراحتى فرار مى كنم؛ زيرا طاقت ديدن ثواب آن را ندارم
7⃣هفتم ؛ ايشان وقتى اهل بيت تو را مى بينند، به ايشان مهر مى ورزند و اين بهترين اعمال است...
📚انوارالمجالس
→
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
❤️ شوخى زن و شوهر با رضایت خداوند
سمان فارسى حکایت نماید:
روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها بر پدرش ، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله وارد شد.
وقتى رسول خدا چشمش بر چهره فاطمه افتاد، او را گریان و غمگین دید، به همین جهت علّت را جویا شد؟
حضرت زهراء سلام اللّه علیها در پاسخ پدر اظهار داشت : اى رسول خدا! روز گذشته بین من و همسرم ، علىّ بن ابى طالب علیه السلام جریانى اتّفاق افتاد که با یکدیگر ضمن صحبت ، شوخى و مزاح مى کردیم و من جمله اى را به عنوان شوخى به شوهرم گفتم ، که موجب ناراحتى او شد.
و چون احساس کردم که همسرم ناراحت است ، از سخن خویش غمگین و پشیمان گشتم و از او خواهش کردم تا از من راضى و خوشحال گردد.
و او نیز عذر مرا پذیرفت و شادمان شد و با خنده روئى با من مواجه گشت و احساس کردم که از من راضى مى باشد؛ ولى اکنون از خداى خود وحشت دارم که مبادا از من خشمگین و ناراضى باشد.
رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله با شنیدن چنین مطالبى اظهار نمود: اى دخترم ! همانا رضایت و خوشنودى شوهر همانند رضایت و خوشنودى خداوند متعال خواهد بود و غضب و ناراحتى شوهر سبب نارضایتى و ناراحتى خدا مى گردد.
و سپس افزود: هر زنى که خداوند را همچون حضرت مریم عبادت و ستایش کند؛ ولیکن شوهرش از او ناراضى باشد، عبادات و اعمال او مقبول درگاه خدا قرار نمى گیرد.
اى دخترم ! بدان که بهترین اعمال ، فرمان بُردارى و تبعیّت از شوهر است ، البتّه در مواردى که خلاف اسلام و قرآن نباشد بعد از آن ، بهترین کارها براى زن ریسندگى است ، یعنى کارهاى سبک و فردى ، به دور از نامحرمان را انجام دهد.
اى دخترم ! هر زنى که زحمات و مشقّات خانه دارى را تحمّل کند و خانه دارى نماید و براى رفاه و آسایش اعضاء خانواده اش تلاش نماید، همانا او اهل بهشت خواهد بود
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
بسم الله الرحمن الرحیم
السلامُ علیکَ یا بنَ البُدُور المُنیرَة!
یابن الحسن، این روزها که آسمان قلبتان ابریست و اشکتان خون آلود...!
ما در سپیده دمان امروز نیز، ندبه خوان، گریه کنان و اَیْنَ اَیْنَ گویان به درگاه خداوند متعال، تعجیل در ظهورتان را مسئلت می کنیم تا التیامی باشد بر قلب جريحه دار شما...!
صبح آدینه ی شما بخیر پدر جان و التماس دعا!
برای سلامتی و تعجیل در ظهور مولا جانمان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🖤یا زهرا🖤
13.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ خاطره ای شنیدنی و پند آموز از مرحوم آیت الله #میرزا_جواد_تهرانی رضوان الله علیه از لسان استاد #قرائتی
#اخلاص
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
📚داستان زیبا
رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربدهکشهای تهران بود،اما عاشق امام حسین علیهالسلام بود.در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرقخوری و آبروی ما را میبری!حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترکها جوابم کرد، شما چه میگویی، شما هم میگویی نیا؟!
اول صبح در خانهاش را زدند، رفت در را باز کرد، دید، ناظم ترکهاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم، گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمیآیم! ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمهها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیهالسلام بروم، دیدم یک سگ از خیمهها پاسداری میکند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم میشود امام حسین علیهالسلام تو را به قبول کرده است.
ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمیکنم، توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد. شبی عدهای از اهل دل جلسهای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در میزنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت: بیبی آدرس را به من داده است، شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونهای!گفت: عزرائیل آمده، او را میبینم، ولی منتظرم اربابم بیاید.
✾
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#داستان_آموزنده
🔆اسلام كليددار كعبه
كليددارى كعبه از مناصب و مقامهاى بزرگ در ميان قريش و مكيان بود، قبل از فتح مكّه شخصى از مشركان بنام عثمان بن ابى طلحه ، كليددار كعبه بود.
پس از آنكه در سال هشتم هجرت ، مكّه بدست مسلمين به فرماندهى رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) فتح گرديد، عثمان ، در كعبه را بسته بود و به پشت بام كعبه رفته بود.
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كليد در كعبه را از او طلبيد، او گفت : اگر مى دانستم كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) كليد را از من مى خواهد، از دادن كليد به آن حضرت ، خوددارى نمى كردم .
از او گرفت و در كعبه را باز كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) وارد خانه كعبه شد، و دو ركعت نماز خواند، وقتيكه از كعبه بيرون آمد، عباس (عموى پيامبر- ص ) از آن حضرت خواست كه كليد را به عثمان بن ابى طلحه بدهد، و در اين هنگام اين آيه نازل شد:
ان اللّه يامركم ان تودوا الامانات الى اهلها: بى گمان خداوند فرمان مى دهد شما را كه امانتها را به صاحبش باز گردانيد (نساء- 58)
پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) دستور داد، كليد را به عثمان بدهند و از او عذرخواهى كنند.
عثمان به على (ص ) عرض كرد: نخست چهره ات نسبت به من درهم و خشن بود، ولى اينك مى بينم با چهره اى باز و نگاهى مهرآميز به من مى نگرى ؟!.
حضرت على (ص ) جريان نزول آيه را به اطلاع او رساند، و به او فرمود:
در شأ ن تو آيه قرآن نازل شد، و آيه را براى او خواند.
عثمان بن ابى طلحه تحت تأ ثير ارزشهاى عالى اسلامى قرار گرفت ، و قبول اسلام كرد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) كليد كعبه را به دست او داد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
✨﷽✨
♨️دوستی با حضرت امام زمان علیه السلام با عمل است نه حرف!!!
✍وقتی به کودکی می گویی: «دوستت دارم» می گوید: «اگر راست می گویی، برایم بستنی بخر!» این سخن نشان می دهد که بچه ها هم به خوبی می دانند که دوستی و عشق، علامت و نشانه دارد و نشانه آن عمل و حرکت است.ما هم اگر حضرت امام زمان(عجل الله) را دوست داریم، باید دست به کار شویم و به دستورات خداوند متعال که از راه حضرت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام به دست ما رسیده است، عمل کنیم.
حضرت امام زمان علیه السلام در نامه خود خطاب به شیخ مفید می فرمایند: «هر یک از شما شیعیان باید کارهایی انجام دهد که دوستی ما را به دنبال آورد و از کارهایی که باعث ناراحتی و عدم رضایت ما است، دوری کند.»اگر منتظر او هستی، باید کاری انجام دهی؛ چرا که انتظار فرج، خود، عمل و بلکه افضل اعمال است.حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
«هر کس دوست دارد از اصحاب قائم علیه السلام باشد، انتظار او را بکشد و تقوا پیشه کند و به محاسن اخلاق، پای بند باشد که در این حالت، او منتظر (واقعی) است.»
زمان تلاش و تحرک، همین حالاست.
قرآن آشکارا می گوید: «کسانی که پیش از پیروزی، انفاق و جهاد می کنند، با کسانی که پس از پیروزی، جهاد و انفاق می کنند، برابر نخواهند بود؛ بلکه فضیلت گروه اول، بیشتر از گروه دوم است.»امروز که روزگار پیش از ظهور است، هنگام حرکت، کار و اقدام و قیام است. بیداری امروز، هنر است و ارزش دارد؛ وگرنه در فردای روزگار- که ایام با برکت ظهور است - همه، اهل حرکت و تلاش خواهند بود. بیداری پیش از آفتاب ، ارزشمند است والا با آمدن آفتاب، همه بیدار می شوند و نماز قضا خواهد شد.
↶
وادی السلام پر از نور شد!
▫️آیت الله شیخ مرتضی #حائری:
از بعضی از موثقین شنیده ام که بعد از مرحوم شیخ انصاری، فضلاء درجه اوّل جلسه ای برای تعیین مرجع نموده اند در آن جلسه بیشتر آراء متوجه مرحوم آقا حسن نجم آبادی بود
مرحوم آقا حسن خواهش می کند که میرزای شیرازی این مسؤولیت را قبول نماید میرزا می گوید مرا معاف بدارید چون گذشته از آنکه رساله ندارم فتوی در مسائل ندارم با این ادله ای که دست ما هست جواب مردم را چه بگویم؟ و جواب خدا را چه بگویم؟
بالاخره به اصرار زیاد و تأیید سایر حاضرین به ایشان محول می شود و مرحوم آقا حسن نجم آبادی کنار می رود
حاجی نوری در (کتاب) دار السلام بنابر آنچه به نظرم می رسد نقل می کند که یکی از اهل مکاشفه گفت: جنازه آقا حسن را که به وادی السلام نجف آوردند من دیدم که وادی السلام پر از نور شد
آقا حسن به طوری کنار رفت که اهل علم هم او را نمی شناسند!
✅عمده اعتقاد به مبدأ و معاد است که در نظر مؤمن شناسایی مردم ارزش ندارد و خدا باید او را به خوبی بشناسد.
وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ (عنکبوت / ۶۴) دنيا جز بازیچه ای بیش نیست حیات و زندگی حقیقی در سرای دیگر است.
❤️ داستانهایبحارالانوار
چرا امام زمان سهم امام را قبول نکرد؟!
عثمان بن سعید میگوید: مردی از اهالی عراق نزد من آمد، و سهم امام خود را آورد خدمت امام زمان فرستاده شود.
من آن را به امام عصر(علیه السلام) رساندم. حضرت آن را قبول نکرد و رد نمود، و فرمود که به آن مرد بگویید: «حق پسر عمویت که چهار صد درهم است از میان آن بیرون کن!»
آن مرد از این پیشامد مبهوت شد و سخت تعجب کرد (چون نمی دانست بدهکار است) به خانه که برگشت، به حساب اموال خود رسیدگی نمود معلوم شد، زمین زراعتی پسر عمویش در اختیار او بوده، که قسمتی از حق او را رد کرده، و قسمتی را تا آن وقت نپرداخته است.
به دقت حساب کرد معلوم شد، باقی مانده سهم پسر عمویش از همان زمین، چهار صد درهم است، همان طور که امام فرموده بود.
مرد عراقی آن مبلغ را به عمو زاده اش رد کرد، و بقیه را فرستاد، آنگاه مورد قبول واقع گردید.
📚بحارالانوار، ج ۵۱ ص ۳۲۶.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande