eitaa logo
داستان آموزنده 📝
16.2هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
10 فایل
تبلیغات و ارتباط👇👇 @ad_noor1 داستانهای مذهبی و اخلاقی درسی برای زندگی روزمره را اینجا بخوانید👆👆 ☆مشاوره اخلاقی=> @Alnafs_almotmaenah . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ⭕️شهیدی که پیکرش با یک دکمه شناسایی شد شهید محسن اسحاقی فرمانده یگان دریایی لشکر ۲۵ کربلا مازندران، شهرستان بابل، در جريان حمله عراق به فاو در سال1367 که منجر به از دست رفتن اين شهر شد او به همراه يکی از همرزمان خود به نام اباذری در جبهه فاو حضور داشتند که او به اسارت نيروهای عراقی در آمد محسن بعد از گذشت پنج روز الی ده روز اسارت دوازده نفر از اسرای ايرانی را آماده فرار کرد آنان شبانه نگهبان عراقی را به قتل رساندند و از بصره به شلمچه رسيدند،اما در اين مکان بار ديگر به اسارت نيروهای بعثی در آمدند.نيروهای عراقی با ضربه تفنگ ،سر ،جمجمه و دندانهای وی را شکستند و پای راست او را قطع کردند و پس از شکنجه بسيار در ۲۸ فروردين1367 گلولة خلاص را بر قلب او شليک کردند و او را به شهادت رساندند. هفت ماه پس از شهادت محسن،گردان انصار پيکر او را در مرز شلمچه در 23 آبان 1367کشف کرد در شرايطی که قابل شناسايي نبود.چون جنازه قابل شناسايي نبود می خواستند آن را جزء شهدای گمنام ثبت کنند که ناگهان همسر او به خاطر آورد که شلوار اسحاقی سه دکمه داشت و دکمه وسطی را به هنگام عزيمت او به فاو از پيراهن خود کنده و به شلوار شوهر دوخته است به اين ترتيب همين دکمه باعث شناسايي پيکر شهيداسحاقی گرديد ✍فرازی از وصیت‌نامه شهید: هنگامى كه خبر شهادتم را شنيديد برايم گريه نكنيد تا باعث خوشحالی دشمنان نشود. اگر خواستيد گريه كنيد فقط و فقط براى مظلوميت حسين(ع)فرزند فاطمه و براى تنهايى و غربت آقايان امام زمان(ع) و براى مظلوميت زهرا(س)گريه كنيد. 🌷یاد شهدا با صلوات اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهدتا مناسب او باشد ..در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از اوخواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ...از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت واز دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .. هنگامی که بدنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز....ودزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد .. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد .و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد ، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت : خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی ،فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم ! 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❤️ توفیق انجام کار خیر به نیابت از صاحب الزمان (عج) مرحوم کافی نقل می کرد که: شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه میخواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. میخواست کمکش کنم. لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم : با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری؟ آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت عج به من دارند... 🔴وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز میکنی؛ ولو به جواب دادن سوال رهگذری.. 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande 🌻أللَّھُـمَ‌؏َـجِّـلْ‌لِوَلیِڪْ‌ألْـفَـرَج🌻 🔖 امام‌زمانےام³¹³⇩⇩ 🔖 @Emamezamani
✨﷽✨ 🌼آزار بچه و تب کردن مادر ✍️یکی از شاگردان بزرگوار شیخ رجبعلی خیاط گفت: فرزند دو ساله‌ام -که اکنون حدود چهل سال دارد- در منزل ادرار کرده بود و مادرش چنان او را زد که نزدیک بود نفس بچه بند بیاید. خانم پس از یک ساعت تب کرد، تب شدیدی که به پزشک مراجعه کردیم و در شرایط اقتصادی آن روز شصت تومان پول نسخه و دارو شد، ولی تب قطع نشد، بلکه شدیدتر شد. مجدداً به پزشک مراجعه کردیم و این بار چهل تومان بابت هزینه درمان پرداخت کردیم که در آن روزگار برایم سنگین بود. شب هنگام جناب شیخ را در ماشین سوار کردم تا به جلسه برویم همسرم نیز در ماشین بود، جناب شیخ که سوار شد، اشاره به خانم کردم و گفتم: والده بچه‌هاست، تب کرده، دکتر هم بردیم ولی تب او قطع نمی‌شود. شیخ نگاهی کرد و خطاب به همسرم فرمود: بچه را که آن طور نمی‌زنند، استغفار کن، از بچه دلجویی کن و چیزی برایش بخر، خوب می‌شود. چنین کردیم تب او قطع شد! 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
❤️ شربت صلوات می نوشم یکی از صلحا بر بالین بیماری آمد، و او را در سکرات موت دید، پرسید که: تلخی جان کندن را چگونه می یابی؟ جواب داد که: کام جان خود را شیرین می یابم، و هیچ تلخی در آن احساس نمی کنم. آن صالح، در عجب ماند، که موجب این چیست، که شربتی که در مذاق خاص و عام تلخ است، در مذاق این بیمار، شیرین می آید. آن بیمار گفت: از این در شگفت نمان، زیرا که به من رسیده بود که: رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرموده است که: هرکه بسیار بر من صلوات فرستد، از تلخی جان کندن ایمن باشد. و من مدتی است که شربت صلوات را می نوشم، لهاذا اثر تلخی در جان خود نمی بینم؛ و از این جهان، شیرین کام و نیکو سرانجام می روم. 📚 شرح صلوات اردکانی ص۱۱۴ ‌‎‌ 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
[حضرت] علی(علیه السلام) عرض کرد: من در خدمت شمایم! فرمود: چرا طلب این مرد را ادا نمی کنی؟ حضرت عرض کرد: اکنون آمده ام در خدمت شما بپردازم و کیسه سفیدی محتوی هزار اشرفی به او داد و فرمود: بگیر این حقّ تو است و از گرفتن خودداری مکن! بعد از این هر یک از فرزندان من قرض خواست به او بده، دیگر مستمند و فقیر نخواهی شد! ابو جعفر از خواب بیدار شد؛ دید کیسه ای که در دست دارد؛ آن را برداشت و به زوجه خود نشان داد؛ زنش ابتدا باور نکرد، گفت: اگر حیله ای به کار برده ای و با این وسیله می خواهی در حقوق مردم مسامحه کنی از خدا بترس و نیرنگ و تزویر را ترک کن! تاجر جریان خواب خود را شرح داد. زن گفت: اگر به راستی خواب دیده ای و حقیقت دارد، آن دفتر را نشان بده؛ چون دفتر را بررسی کردند، معلوم گردید هر جا قرض به نام علی بن ابی طالب(علیه السلام) بوده، مبلغ آن محو و ناپدید شده است![1]،[2] پی نوشت [1] الروضة فی فضائل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب(علیه السلام)، ابن شاذان قمی، أبو الفضل شاذان بن جبرئیل، محقق / مصحح: شکرچی، علی، مکتبة الأمین، قم، 1423 ق، چاپ اول، ص 27. [2] اسلام و کمکهای مردمی، مکارم شیرازی، ناصر، تهیه و تنظیم، فرازمند، جواهر السلطان، نسل جوان، قم، 1383 ش، چاپ اول، ص 185
💎در زمان های قدیم مرد جوانی در قبیله ای مرتکب اشتباهی شد .به همین دلیل بزرگان قبیله گرد هم آمدند تا در مورد اشتباه جوان تصمیم بگیرند در نهایت تصمیم گرفتند که در این مورد با پیر قبیله که تجربه بسیاری داشت مشورت کنند و هر چه که او بگوید عملی کنند. پیر قبیله از انجام این کار امتناع کرد .بزرگان قبیله دوباره فردی را به دنبال او فرستادند و پیام دادند که شما باید تصمیم نهایی را در مورد اشتباه این جوان بگیرید . پیر قبیله کوزه ای سوراخ را پر از آب کرد سپس آن را از پشت خود آویخت و به سمت بزرگان قبیله حرکت کرد . بزرگان قبیله بادیدن او پرسیدند : قصه این کوزه چیست؟ پیر قبیله پاسخ داد : گناهانم از پشت سرم به بیرون رخنه می کنند بی آنکه به چشم آیند و امروز آمده ام که درباره گناه دیگری قضاوت کنم. بزرگان قبیله با شنیدن این سخن چیزی بر زبان نیاوردند و گناه مرد جوان را بخشیدند. عیب مردم فاش کردن بدترین عیب هاست عیب گو اول کند بی پرده عیب خویش را 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔴 جالبه اگه دوست دارین گناه کنین بخونین !! فردی نزد امام حسین(ع)آمد و گفت: من گناه می کنم و از بهشت و جهنم خدا برایم نگو که من این ها را می دانم ولی نمی توانم گناه نکنم و باز گناه می کنم! امام حسین علیه السلام فرمودند: برو جایی گناه کن که خدا تو را نبیند، او سرش را پایین انداخت و گفت: این که نمی شود.(چون خداوند بر همه چیز ناظر است) امام حسین(ع) فرمودند: جایی گناه کن که ملک خدا نباشد. مرد فکری کرد و گفت: این هم نمی شود.(چون همه جا ملک خداوند است) امام فرمودند: حداقل روزی که گناه می کنی روزی خدا را نخور، گفت:نمی توانم چیزی نخورم... امام فرمودند: پس وقتی فرشته مرگ" عزرائیل" آمد و تو را خواست ببرد تو نرو. مرد گفت: چه کسی می تواند از او فرار کند. امام فرمودند: پس وقتی خواستند تو را به جهنم ببرند فرار کن، مرد فکری کرد و گفت: نمی شود. امام حسین(ع) فرمودند: پس یا ترک گناه کن یا فرار کن از خدا، کدام آسان تر است؟ او گفت: به خدا قسم که ترک گناه آسان تر از فرار کردن از خداست. 📚بحار الانوار؛جلد78؛صفحه؛126 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🍃🍃🍃 🔆جایی که غیر از من و تو کسی نباشد 🌱آهنگرى آهن تفتيده و داغ را با دست از كوره بيرون مى آورد و دستش ‍ نمى سوخت ، علت را به اصرار از او پرسيدند، گفت : در همسايگى من زنى خوش صورت و زيبا بود كه شوهرى فقير و پريشان و بى نام و نشان داشت . دلم به طرف او ميل پيدا كرد و گرفتار او شدم ، اما نمى دانستم چگونه عشق و علاقه ام را به او ابراز كنم . 🌱تا آن كه سالى قحطى شد و اهل بلد همه گرفتار شدند و چيزى براى خوردن نداشتند ولى وضع من خوب بود، آن زن روزى نزد من آمد و گفت : اى مرد! بر من و بچه هايم رحم كن كه خدا رحم كنندگان را دوست مى دارد. 🌱گفتم : ممكن نيست مگر آن كه كامى از تو حاصل كنم . زن گفت : حاضرم ولى بشرط آنكه مرا جايى ببرى كه غير از من و تو احدى در آنجا نباشد و از اين كار باخبر نشود، من قبول كردم و او را بجاى خلوتى بردم ، ديدم زن مثل بيد در معرض باد بهار مى لرزد، پرسيدم : چرا مى لرزى ؟ گفت : چون تو بشرطى كه با من كردى وفا ننمودى و اينجا غير از من و تو پنج نفر ديگر حاضرند؛ دو ملك موكل بر من و دو ملك موكل بر تو و خداى شاهد و آگاه بر همه چيز، ناگهان بخود آمدم و متنبه شدم ، از خدا ترسيدم و آتش شهوتم را خاموش ‍ نمودم و از مال و ثروت خود او را بى نياز كردم از آن موقع آتش در دست من اثر نمى كند. رياحين الشريعه ، ج 2، ص 130 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔆فضیل بن عیاض 🌼فضيل بن عياض دزد معروفى بود كه مردم از دست او خواب راحت نداشتند، شبى از ديوار خانه اى بالا مى رود، به قصد ورود به منزل روى ديوار مى نشيند. 🌼خانه از آن مرد عابد و زاهدى بود، كه شب زنده دارى مى كرد، نماز شب مى خواند، دعا مى نمود اما در آن لحظه به تلاوت قرآن مشغول بود، صداى حزين قرائت قرآنش به گوش مى رسيد، ناگهان اين آيه را تلاوت كرد: اءلم ياءن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله آيا وقت آن نرسيده است كه مدعيان ايمان ، قلبشان براى ياد خدا نرم و آرام شود؟ تا كى قساوت قلب ؟ تا كى تجرى و عصيان ؟ تا كى پشت به خدا كردن ؟! 🤔آيا وقت روى گرداندن از گناه و رو كردن به سوى خدا نرسيده است ؟ 🌼فضيل بن عياض همين كه اين آيه را از روى ديوار شنيد، گويى به خود او وحى شد و مخاطب شخص او است . 🌼از اين رو همانجا گفت : خدايا! چرا، چرا، وقتش رسيده است ، و همين الان موقع آن است . 🌼از ديوار پايين آمد و بعد از آن ، دزدى ، شراب ، قمار و هر چه را كه احيانا به آن مبتلا بود، كنار گذاشت . از همه هجرت كرد، از تمام آن آلودگيها دورى گزيد، تا حدى كه برايش مقدور بود اموال مردم را به صاحبانش پس داد، حقوق الهى را ادا كرد و كوتاهى هاى گذشته را جبران نمود. تا جايى كه بعدها يكى از بزرگان گرديد، نه فقط مرد باتقوايى شد كه مربى و معلمى نمونه براى ديگران گرديد. گفتارهاى معنوى ، ص 226 و روضات الجنات ، لفظ فضيل 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🔰 ✨ برکت 🌹 زنی بود که مهمان دوست نداشت...!! روزی همسر او به نزد حضرت محمد(صل الله علیه و آله وسلم)میرود و بازگو میکند که همسر من مهمان دوست ندارد...!!! حضرت محمد به مرد میگوید: برو و به همسرت بگو من فردا مهمان شما هستم... فردای آنرور حضرت محمد مهمان آن زن و مرد میشود... هنگام رفتن از آن خانه زن میبیند که پشت عبای حضرت محمد(ص) پر از و است. 🦂🐍 😱زن فریاد میزند یا محمد(ص) عبای خود را بیرون بیاورید... حضرت محمد(ص) می فرمایند... اینها و خانه شما است که من می برم... پس مهمان حبیب خداست و از روزی اهل خانه کم نمیشود و قضا و بلای اهل خانه را با خود می برد... 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande
🌲همت بلند دار ... برخی تصور می کنند پس از مدت کمی عبادت ، باید حالاتی فوق العاده مثل نزول ملائک یا رویاهای رحمانی و... برای آنها اتفاق بیفتد !! و چون در خود اثری از این امور نمی بینند از ادامه مسیر ناامید و منصرف می شوند. درحالیکه هدف از عبادت و بندگی ، رسیدن به مقامات والای انسانی و شایستگی ملاقات با پروردگار است ، که این مهم جز با اراده قوی و همت بلند ممکن نیست. 🔹ﺁﻣﻮﺧﺘﻦ ﻫﻤﺖ ﺍﺯ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﺟﻨﺎﺏ ﺁﺧﻮﻧﺪ ﻣﻠﺎ ﺣﺴﻴﻨﻘﻠﻰ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﺳﻴﺮ ﻭ ﺳﻠﻮﻙ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﺭﺳﻴﺪ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺁﻥ ﺟﻨﺎﺏ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ [فکر] ﻋﺪﻡ ﻭﺻﻮﻝ ﺑﻪ ﻣﺮﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻳﺪﻡ ﻛﺒﻮﺗﺮﻯ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﭘﺎﺭﻩ ﻧﺎﻧﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺧﺸﻜﻴﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻨﻘﺎﺭ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻧﻮﻙ ﻣﻰ ﺯﺩ ﺧﻮﺭﺩ ﻧﻤﻰ ﺷﺪ، ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﻓﺖ ﻭ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﮔﻔﺖ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﻯ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺗﻜﻪ ﻧﺎﻥ ﺁﻣﺪ ﺑﺎﺯ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻮﻙ ﺯﺩ ﻭ ﺷﻜﺴﺘﻪ ﻧﺸﺪ، ﺑﺎﺯ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﻯ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎﻟﺎﺧﺮﻩ ﺁﻥ ﺗﻜﻪ ﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﻘﺎﺭﺵ ﺧﺮﺩ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺨﻮﺭﺩ، ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻋﻤﻞ ﻛﺒﻮﺗﺮ ﻣُﻠﻬﻢ ﺷﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻭ ﻫﻤﺖ ﻣﻰ ﺑﺎﻳﺪ.۱ ۱-پندهای حکیمانه در اثار استاد حسن زاده املی 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° اموزنده🎐 📚 @Dastane_amozande