هدایت شده از گستردهتبلیغاتیترابایت
❌برسد به دست آقای رئیسی❌
جهت جلوگیری از بیکار شدن بیش از ۳۰۰۰ هزار نفر در این وضعیت اقتصادی!!😔
در این کارزار به جهت ورود و پیگیری آقای
#رئیس_جمهور به این موضوع ، ما را یاری کنید
فقط کافیه رو لینک سایت زیر کلیک کنید و حمایت میکنم رو بزنید
http://karzar.net/86870
http://karzar.net/86870
http://karzar.net/86870
هدایت شده از تبلیغات داستان&ترفند
👈 این تبلیغ عضویت در کانال نیست👉
این حمایت شما فقط ۳۰ ثانیه زمان میبره
فقط کافیه روی لینک کلیک کنید و داخل سایت از این پویش حمایت کنید تا از بیکار نشدن بیش از ۳۰۰۰ نفر جلوگیری بشه!
http://karzar.net/86870
http://karzar.net/86870
#داستان_آموزنده
🔆خبر از درون ميهمان مسافر و پذيرائى
🌺يكى از بزرگان شيعه معروف به ابومحمّد، عيسى بن مهدى جوهرى حكايت كند:
در سال 268 شنيدم كه حضرت مهدى ، امام زمان عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف از عراق به سوى مدينه طيّبه كوچ نموده است .
من نيز به قصد زيارت خانه خدا و انجام حجّ عازم مكّه معظّمه شدم ، به اميد آن كه بتوانم مولايم امام زمان (عجّ) را زيارت و ملاقات كنم ، چون به روستاى صِريا رسيدم ، بسيار خسته و بى حال گشتم و ميل خوردن ماهى با ماست و خرما پيدا كردم كه چيزى همراه نداشتم و به هر شكلى بود خودم را به مدينه رساندم .
🌺موقعى كه با دوستانم برخورد كردم ، مرا بر ورود امام زمان (عجّ) بشارت دادند و به ساختمانى راهنمائى كردند كه حضرت در آن جا ساكن شده بود، نزديك آن ساختمان رفتم و منتظر ماندم تا هنگام نماز مغرب و عشاء فرا رسيد، نماز را خواندم و بعد از سلام نماز، مشغول دعا و راز و نياز با خداى خود شدم كه بتوانم مولايم را زيارت كنم .
🌺ناگهان غلامى از ساختمان بيرون آمد و با صداى بلند گفت : اى عيسى بن مهدى جوهرى ! وارد ساختمان بشو، پس بسيار خوشحال شدم و با گفتن : لا إله إلاّ اللّه و تكبير و حمد و ستايش خداوند، داخل منزل رفتم .
وقتى به درون ساختمان رسيدم ، سفره اى را گسترده ديدم ، غلام مرا كنار آن سفره برد و نشاند و گفت : مولايت فرموده است : از اين غذاها آنچه ميل دارى تناول كن .
🌺با خود گفتم : چگونه غذا بخورم و حال آن كه هنوز مولايم را نديده ام ، ناگهان صدائى را شنيدم : اى عيسى ! از غذاهاى ما آنچه را اشتهاء كرده اى ، ميل كن و مرا خواهى ديد.
نگاهى بر سفره كردم ، ديدم همان چيزهائى است كه اشتهاء كرده بودم ، با خود گفتم : چگونه از درون من آگاهى يافت و آنچه را خواسته بودم بدون آن كه به زبان بياورم ، برايم آورده شده است ؟!
در همين لحظه صدائى شنيدم كه فرمود: اى عيسى ! نسبت به ما اهل بيت عصمت و طهارت در خود شكّ و ترديد راه مده ، ما به هر چيزى آشنا و آگاه هستيم .
🌺با شنيدن اين سخن گريان شدم و از افكار خود توبه كردم و مشغول خوردن ماهى و ماست با خرما گشتم و هر چه مى خوردم ، از غذا كم نمى شد؛ و چون در عمرم غذائى به آن لذيذى نديده و نخورده بودم ، بسيار تناول كردم و با خود گفتم : ديگر كافى است ، زشت است بيش از اين بخورم و خجالت كشيدم .
🌺نيز سخنى را شنيدم كه فرمود: اى عيسى ! خجالت نكش و آنچه كه ميل دارى تناول كن ، اين غذاى بهشتى است و دست انسان به آن نخورده است ، پس مقدارى ديگر ميل كردم و عرضه داشتم : اى مولا و سرورم ! كافى است ، سير شدم .
🌺صدائى ديگر را شنيدم : اكنون به نزد ما بيا.
هنگامى كه خواستم حركت كنم ، با خود گفتم : آيا با دست هاى نشسته نزد مولايم بروم !؟
حضرت از درون من هچون گذشته آگاه بود، لذا فرمود: اثر غذاى بهشتى باقى نمى ماند و نيازى به شستن نيست .
پس برخاستم و نزديك محلّى كه صدا از آن جا به گوشم مى رسيد، رفتم .
🌺ناگهان شخصى نورانى و عظيم القدر در مقابلم ظاهر گشت و من مبهوت جلالت و عظمت آن حضرت شدم ؛ در همين لحظه فرمود: چه شده است كه شما توان ديدن مرا نداريد؟
برو و دوستانت را نسبت به آنچه ديدى با خبر گردان و بگو: درباره ما شكّ نكنند.
🌺گفتم : برايم دعا كن تا ثابت قدم و با ايمان بمانم ، فرمود: اگر ثابت قدم و با ايمان نمى بودى ، اين جا نمى آمدى و مرا نمى ديدى .
📚هداية الكبرى حضينى : ص 373، بحار: ج 52، ص 68، ح 54، و ج 81، ص 395.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#پندانه 🌹❤️
دیوانه ای در شهر بود...
میگفتند از رفتن عشقش دیوانه شده است!
روزی دیوانه از کنار جمعی میگذشت
بزرگ جمع به تمسخر به دیوانه گفت:
آهای دیوانه!
میتوانی برای ما شعری بخوانی که ﺩﻩ ﺗﺎ ﮐﻠﻤﻪ " ﺩﻝ " ﺩﺍشته باشد ﻭ ﻫﺮ ﮐﺪاﻡ ﻣﻌﻧﯽ ﻣﺨﺘﻠﻔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟
دیوانه گفت:
بله میتوانم!!!
ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺩﻝ ﺍﺯ ﮐﻔﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﻫﺮﭼﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺩﻝ , ﺳﻨﮕﺪﻝ ﻧﺸﻨﯿﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺍﯼ ﺩﻟﺮﺑﺎ ﺩﻟﺒﺮ ﺯ ﺩﻝ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﻪ ﺳﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺮ ﻣﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﻝ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﺭﻓﺖ...
✾
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 تقوا، راه کسب روزی
✍ سعید جُعفی می گوید:
وضع مالی ام خیلی بد بود. به مکه نزد امام صادق (ع) رفتم و به ایشان از وضع بدم شکایت کردم.
وقتی از نزد ایشان برمی گشتم، از قضا در راه، کیسه اي پیدا کردم که هفتصد دینار در آن بود. فوراً نزد امام برگشتم و قضیه را به ایشان گفتم. ایشان به من فرمود: ای سعید! از خدا بترس و تقوا را رعایت کن! در ملأ عام اعلام کن تا صاحبش پیدا شود!
👈تصمیم گرفتم اعلام کنم که اگر کسی کیسه ای گم کرده، نزد من آید. لذا با صداي بلند گفتم: هر کس کیسه اي گم کرده، نشانه اش را بگوید و آن را بگیرد.
فردي آمد و نشانه هاي کیسه را گفت و کیسه اش را گرفت و در مقابل، هفتاد دینار با رضایت خود به من داد و گفت: این هفتـاد دینار حلال بهتر از آن هفتصد دینار حرام است.
❣دوباره به حضور امام صادق (ع) برگشتم و قضیه را گفتم. امام فرمود: وقتی از بی پولی نزد من شکایت کردی، دستور داده بودم سی دینار به تو بدهند.
بعد امام دستور داد سی دینار را به من بدهند و من آن را گرفتم. اما من امروز بهترین زندگی را در میان قومم دارم.
📚 بحار الانوار، ج 47، ص 385
↶【
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🌹داستان آموزنده🌹.
در عصر حضرت سليمان، پرندهاى براى نوشيدن آب به سمت بركهاى پرواز كرد، اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آنجا متفرق شدند.
.
همين كه قصد فرود به سوى بركه را داشت اين بار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آنجا آمده.
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى با وقار و نيكوست و از سوى او آزاری به من نمیرسد؛ پس نزديك شد اما آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد!
پرنده شكايت نزد حضرت سليمان برد.
.
حضرت آن مرد را احضار و محاكمه کرد و دستور به كور كردن چشم او داد.
.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت: "چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند، بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد و گمان بردم كه از سوى او ايمنم پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
🔴 افتخار_بوسه
روزی رسول خدا به مسجد رفتند و فرمودند: ای مردم! کدام یک از شما بر گردن من حقی دارید؟ میل دارم در این دنیا تلافی کنید.
شخصی به نام «سواد» از میان مردم بلند شد و گفت: ای رسول خدا! روزی شما از سفر طائف برمیگشتید و من برای استقبال از شما آمده بودم.
شما بر شتری سوار بودید، خواستید شتر را برانید که چوب دستی تان به بدن من خورد. حالا میخواهم تلافی کنم. رسول خدا (ص) به بلال فرمودند: همین حالا به خانه ی زهرا سلام الله علیها برو و آن چوب دستی را بیاور.
بلال رفت و چوب دستی را از دست دختر گرامی پیامبر گرفت و به مسجد برگشت. «سواد» پیش آمد و چوب را گرفت. پیامبر فرمودند: بیا تلافی کن. همه منتظر بودند ببینند «سواد» با پیامبر (ص) چه میکند. «سواد» جلو آمد و مؤدبانه عرض کرد: به خدا پناه میبرم از این که بر بدن رسول خدا (ص) چوب بزنم و تلافی کنم.
میخواستم به این بهانه بوسه ای بر بدن. مبارک رسول خدا (ص) بزنم، آن گاه با اجازه ی پیامبر (ص) شانه ی ایشان را بوسید.
📙هزار و یک حکایت خواندنی ۱/ ۱۲۸.
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
سلام امام زمانم✋️
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ...
سلام بر تو ای مولایم،
سلام بر تو از سوی قلبی،
که جز تو در آن راه ندارد!
بپذیر سلام کسی را که قلبش،
خانه محبت توست
و چشمهایش مشتاق دیدار تو...
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#امام_زمان عج
🔴 آیه های آتش افزا
احمد بن طولون یکی از پادشاهان مصر بود. وقتی که از دنیا رفت از طرف حکومت وقت، قاری قرآنی را با حقوق زیادی اجیر کردند تا روی قبر سلطان قرآن بخواند.
روزی خبر آوردند که قاری، ناپدید شده و معلوم نیست که به کجا رفته است پس از جست و جوی فراوان او را پیدا کردند و پرسیدند: چرا فرار کردی؟ جرأت نمی کرد جواب دهد. فقط می گفت: من دیگر قرآن نخواهم خواند.
گفتند: اگر حقوق دریافتی تو کم است دو برابر این مبلغ را می دهیم. گفت: اگر چند برابر هم بدهید نمی پذیرم. گفتند: دست از تو برنمی داریم تا دلیل این مسأله روشن شود.
گفت: چند شب قبل صاحب قبر به من اعتراض کرد که چرا بر سر قبرم قرآن می خوانی؟ من گفتم: مرا اینجا آورده اند که برایت قرآن بخوانم تا خیر و ثوابی به تو برسد.
گفت: نه تنها ثوابی از قرائت قرآن به من نمی رسد بلکه هر آیه ای که می خوانی، آتشی بر آتش من افزوده می شود، به من می گویند: می شنوی؟ چرا در دنیا به قرآن عمل نکردی؟
بنابراین مرا از خواندن قرآن برای آن پادشاه بی تقوا معاف کنید.
ر. ک: روایت ها و حکایت ها / 132 131 به نقل از: داستان های پراکنده 2/ 55.
➥
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
27.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️ماجرای تولد و ازدواج پیامبر اسلام
سخنران شهید کافی
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
#حاجت_روایی_سریع
✍« ذكر بسيار مجرب جهت برآورده شدن حوائج مهم »
🌸1.از اين ذكر بى خانه اى خانه دار شد.
🌸2. طلبكارى به طلبش رسيد.
🌸3. حاجتمندى به كربلا رفت.
🌸4. بى ماشينى ماشين دار شد.
🌸5. مجردى داماد شد.
شما هم اگرحاجتى داريد ، بسم الله ...
✍آقا امام صادق عليه السلام فرمودند:
هر كه صد مرتبه بگويد:
🌹يا رب صل على محمد و آل محمد🌹
خداوند صد حاجت او را برآورده مى كند ،
#سى حاجت در دنيا و #هفتاد حاجت در آخرت.
📚« اصول كافى ، جلد 4
از عارفی پرسيدند :
چرا اينقدر ذکر "صلوات" در منابع دينی ما تاکيد شده؟! و برای آمرزش گناهان ، وسعت روزی ، صحت و سلامتی ، گشايش در کارها و... صلوات تجويز کرده اند؟!
سر و راز اين ذکر چيست؟؟؟!
فرمود:
اگر به قرآن نگاه کنيد،
فقط و فقط يکجا در قرآن هست
که خداوند انسان رو هم شأن و هم درجه ی خودش می کند .
يعنی از انسان مي خواهد که بياید کنار او و با هم در یک کاری مشارکت کنندو آن اين آيه ست:
"انّ الله و ملائکته يصلّون علي النبي يا ايها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلموا تسليما"
خدا و ملائکه اش دارند براي پيامبر صلوات ميفرستند شما هم بیایید و همراهی کنید.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
#داستان اموزنده🎐
📚 @Dastane_amozande
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
خانواده
ازدواج
تربیت فرزند
🌟ارتباط با مشاورخانواده وزوجین🔰
🆔 @DAYANII
🆔 @Alnafs_almotmaenah
♦️مشاوره انلاین و تلفنی باهزینه می باشد
┏━━━ 💞 💫 🦋 ━━━┓
🏡 @khaneh_norani ✨
┗━━━ 🦋 💫 💞 ━━━┛