eitaa logo
داستان راستان🇵🇸
28.2هزار دنبال‌کننده
35.8هزار عکس
30.2هزار ویدیو
332 فایل
تقدیم به روح پاک و مطهر متفکر شهید استاد مرتضی مطهری‏‏‏‏‏‏‏‏ تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab
مشاهده در ایتا
دانلود
💥💥داستان‌ بسیار زیبا وشنیدنی از امام رضا ، شاه خراسان (ع)، حتما بخونید خیلی زیباست💥💥 شیخ عباس قمی در فوائدالرضويه نقل ميكنند كه: كاروانی از سرخس مشهد اومدند پابوس امام رضا(علیه السلام )، سرخس اون نقطه صفر مرزی است، یه مرد نابینایی تو اونها بود،اسمش حیدر قلی بود. اومدند امام رو زیارت كردند، از مشهد خارج شدند، یه منزلیه مشهد اُطراق كردند، دارند برمیگردند سرخس، حالا به اندازه یه روز راه دور شده بودند 🍃🌸 🌸🍃 شب جوونها گفتند بریم یه ذره سر به سر این حیدر قلی بذاریم، خسته ایم، بخندیم صفا كنیم كاغذهای تمیز و نو گرفتند جلوشون هی تكون میدادند، اینها صدا میداد، بعد به هم میگفتند، تو از این برگه ها گرفتی؟ یكی میگفت: بله حضرت مرحمت كردند فلانی تو هم گرفتی؟ گفت:آره منم یه دونه گرفتم، حیدر قلی یه مرتبه گفت: چی گرفتید؟ گفتند مگه تو نداری؟ گفت: نه من اصلاً روحم خبر نداره! گفتند: امام رضا تو يکى ازصحن ها برگ سبز میداد دست مردم، گفت: چیه این برگ سبزها، گفتند: امان از آتش جهنم، ما این رو میذاریم تو كفن مون، قیامت دیگه نمیسوزیم، جهنم نمیریم چون از امام رضا گرفتیم، تا این رو گفتند، دل كه بشكند عرش خدا میشود، این پیرمرد یه دفعه دلش شكست، با خودش گفت: امام رضا از تو توقع نداشتم، بین كور و بینا فرق بذاری، حتماً من فقیر بودم، كور بودم از قلم افتادم، به من اعتنا نشده دیدن بلند شد راه افتاد طرف مشهد، گفت: به خودش قسم تا امان نامه نگیرم سرخس نمیآم، باید بگیرم، گفتند:آقا ما شوخی كردیم، ما هم نداریم، هرچه كردند، دیدند آروم نمیگیرد، خیال میكرد كه اونها الكی میگند كه این نره، جلوش رو نتونستند بگیرند شیخ عباس میگه: هنوز یه ساعت نشده بود دیدند حیدر قلی داره بر میگرده، یه برگه سبزم دستشه، نگاه كردند دیدند نوشته: «اَمانٌ مِّنَ النار،من ابن رسول الله على بن موسى الرضا» گفتند: این همه راه رو تو چه جوری یه ساعته رفتی، گفت: چند قدم رفتم، دیدم یه آقایی اومد، گفت: نمیخواد زحمت بكشی، من برات برگه امان نامه آوردم، بگیر برو.... السلام عليك يا علی بن موسى الرّضا المرتضى عليه السلام❤️
🌸🍃🌸🍃 حضرت ابراهیم علیه السلام بسیار میهماندوست بود و تا میهمان به خانه او نمى آمد، غذا نمى خورد. زمانی فرا رسيد كه يك شبانه روز، هیچ میهمانی بر او وارد نشد؛ پس از خانه بيرون آمد و به جستجوى میهمان پرداخت. پيرمردى را ديد، جوياى حال او شد، ولی فهميد آن پيرمرد، بت پرست است. حضرت ابراهيم گفت: «افسوس! اگر بت پرست نبودی، میهمان من می شدى و از غذاى من مى خوردى» پيرمرد از كنار ابراهيم گذشت. در اين هنگام جبرئيل بر ابراهيم نازل شد و گفت: «خداوند مى فرمايد اين پيرمرد، هفتاد سال مشرك و بت پرست بود، ولی ما رزق او را كم نكرديم. اينك که غذای يك روز او را به تو حواله نموديم، تو به خاطر بت پرستى، به او غذا ندادى!» حضرت ابراهيم عليه السلام پشيمان شد و به جستجوى آن پيرمرد رفت. او را پيدا كرد و با اصرار به خانه خود دعوت نمود. پيرمرد بت پرست گفت: «چرا بار اول مرا رد كردى، ولی حالا دعوت می کنی؟» حضرت ابراهيم ، پيام و هشدار خداوند را به او خبر داد. پيرمرد به فكر فرو رفت و گفت: «نافرمانى از چنين خداوند بزرگوارى، دور از مروت و جوانمردى است.» آن گاه به یگانگی خداوند اقرار نمود و آيين ابراهيم عليه السلام @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 مردی مؤمن برادر خود را نزد عارفی آورد که او را امر به معروف کند. به عارف گفت: برادر من زنا می‌کند و شراب می‌نوشد او را نصیحتی کن. دوستانش فلانی هستند... که همه اهل این کار هستند. عارف تا اسم آورد، برادر مؤمن را امر کرد تا دهان ببندد. از برادر فاسق خواست که اتاق را ترک کند. روی به برادر مؤمن کرد و گفت: غیبت از زنا گناهش بیشتر است. برادرت از تو برنده‌تر است چون زنا کرد و شراب خورد و لذتی برد. اگر خدا مجازاتش کند، زیاد جای غصه نیست. بدبختی برای توست که با این غیبت لذتی نبردی و بدتر از او عذاب خواهی شد. @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 با خودم عهد کرده ام شاد باشم ... بیخیالِ قضاوت ها ، حسادت ها ، دشمنی ها و کینه ورزی ها .‌.. بیخیالِ مشکلات و نداشته ها ... بیخیالِ هرچیز که دلم را می رنجاند ... بیخیالِ هرچیز که لبخند را از صورتم می دزدد ... متمرکز می شوم روی داشته هایم ... به جای دشمنی ها و حسادتها ؛ دوستانم را می بینم ... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند ..‌. به جای مشکلاتم ؛ به موفقیت و شادی هایِ پیش رو و پشت سرم چشم می دوزم ... و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ... من اگر هیچ هم نداشته باشم ، خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ، همه جوره حمایتم می کند ... به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم که بی منت ، روزی ام می دهد و بی منت ، هوایِ بیقراری ام را دارد ... من باخودم عهد کرده ام شاد باشم ... و این بزرگترین گامِ موفقیتِ من است ... @DastaneRastan_ir
💢 حاج اسماعیل دولابی رحمه الله علیه: در این عالم ، حوض کوثر همین مجالس خوبان است.مجالس ذکر خدا مجالس ذکر فضائل و مناقب و مصائب اهل بیت علیه السلام را در این عالم حوض کوثر بگیر.همانطور که نماز معراجت است این مجالس هم حوض کوثر است. خودت را بشوی . نه اینکه بشویی ،تو را می شویند. شما فقط می نشینی. شما و ما شاگردیم .آنها هستند که لطف می کنند... 📙طوبای محبت 5، ص 188
🌸🍃🌸🍃 بعضیا خوشی و خوشبختی رو در ریاست، ثروت، شهرت و آزادی شهوانی می‌دانند، در حالی که عاقلترین فرد عالم که به هر دو عالم احاطه و اشراف دارد، خوشبختی واقعی رو اینگونه معرفی می‌کند: حضرت پيامبر اعظم (ص) فرمودند: به هر كس در دنيا چهار خصلت داده شود، خير دنيا و آخرت به او داده شده و بهره خويش را از دنیا و آخرت گرفته است: 1⃣ تقوايی كه او را از حرام های خدا باز دارد ، 2⃣ اخلاق خوشی كه با آن در ميان مردم زندگی كند ، 3⃣ حلمی كه با آن جهالت نادان را از خود دور سازد ، 4⃣ زنی شايسته كه در كار دنيا و آخرت او را ياری رساند . مَنْ اُعطِي اَربَعَ خِصالٍ فِي الدُّنْيا فَقَد اُعطِي خَيْرَ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ وَ فازَ بِحَظِّهِ مِنْهُما : وَرَعٌ يَعصِمُهُ عَنْ مَحارِمِ اللّه ، وَ حُسْنُ خُلُقٍ يَعيشُ بِهِ فِي النّاسِ ، وَ حِلْمٌ يَدفَع بِهِ جَهْلَ الْجاهِلِ ، وَ زَوجَةٌ صالِحَةٌ تُعينُهُ عَلی اَمرِ الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ . ٦٩ص٤٠٤ @DastaneRastan_ir
♻️احادیث تکان دهنده 1. 🌺 پیامبراکرم (ص) : هرکس با نامحرم دست بدهد روز قیامت در غل و زنجیر به محشر وارد می شود و خداوند دستور می دهد که اورا به آتش جهنم بیافکنند . 2. 🌺 پیامبر اعظم (ص) : هرکس با نامحرم شوخی کند در مقابل هر کلمه ی حرامی که به او گفته است . هزار سال حبس خواهد شد . 3.🌺پیامبراسلام (ص): در مورد زنان مردم عفت بورزید تا دیگران نیز در مورد زنان شما عفت بورزند و زنان شما از تعرض نامحرمان در امان بمانند . 4.🌺حضرت محمد (ص) : شیطان به حضرت موسی(ع) گفت : ای موسی ! با زنی که به تو محرم و یا حلال نیست خلوت مکن ( به خاطر آنکه هیچ مردی با زن نامحرمی خلوت نمی کند مگر این که من همراه آن دو هستم و خودم شخصا" آن دو را برای گناه و رابطه نامشروع تحریک و وسوسه می کنم ). 5.🌺پیامبراکرم (ص): زن مسلمان با مردان نامحرم بیش از پنج کلمه که آن هم در موضوعات ضروری باشد. سخن نگوید . 6.🌺پیامبر اکرم (ص): هر خانمی که خود را معطر و خوشبو کند و سپس از خانه خارج شود . همواره مورد لعنت خدا و ملائک خواهد گرفت . تا وقتی که به خانه بازگردد . 7.🌺پیامبر اعظم (ص): نگاه به نامحرم . تیری از از تیرهای شیطان است هرکس آن را از خوف خدا ترک کند خدا حلاوت ایمان را به او می چشاند . 8.🌺حضرت علی (ع) : اختلاط و گفتگو مردان و با زنان نامحرم سبب نزول بلا و بدبختی خواهدشد. و دل ها را منحرف می سازد . 9. 🌺 یکی از راویان می گوید در کوفه روزی با زنی که به او درس می دادم شوخی کردم . بعد به دیدار امام محمدباقر (ع) شتافتم . امام فرمودند : آن که در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجهی ندارد . به آن زن چه گفتی ؟ از شرمساری چهره ام را پوشاندم و توبه کردم . امام فرمودند : تکرار نکن . 🌺امام زمان (ع) از خلوت های مان آگاه است 10.🌺حضرت محمد (ص): هرکس چشمان خود را از نگاه به نامحرم پر کند خداوند متعال در روز قیامت میخ های آتشین به چشمان او فرو خواهدبرد و بعد از رسیدگی به کار مردم دستور خواهد داد که او را به آتش جهنم بی اندازند . 🍀 نشر دهید 🍀
✅ماجراي مسجد آدم کُش🚷 در شهر ری👇 https://eitaa.com/ghiamat_ir/1845
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 💢هیـــــس / داستانی ڪه هنوز هم گاهی اتفاق می افتد... 🌼🍃مادر بزرگ در حالی ڪه با دهان بی دندان، آب نبات قیچی را می مڪید ادامه داد : آره مادر ، ُ9ساله بودم ڪه شوهرم دادند، از مڪتب ڪه اومدم ، دیدم خونه مون شلوغه مامانِ خدابیامرزم همون تو هشتی دو تا وشگون ریز از لپ هام گرفت تا گل بندازه. تا اومدم گریه ڪنم گفت: هیس، خواستگار آمده. 🌼🍃خواستگار ، حاج احمد آقا ، خدا بیامرز چهل و دو سالش بود و من ُنه سالم. گفتم : من از این آقا می ترسم، دو سال از بابام بزرگتره. گفتند : هیس ، شڪون نداره عروس زیاد حرف بزنه و تو ڪار نه بیاره..... 🌼🍃حسرت های گذشته را با طعم آب نبات قیچی فرو داد و گفت : ڪجا بودم مادر ؟ آهـــــان جونم واست بگه ، اون زمون ها ڪه مثل الان عروسڪ نبود. بازی ما یه قل دو قل بود و پسرهام الڪ دو لڪ و هفت سنگ سنگ های یه قل دو قل را ریختند تو باغچه و گفتند : 🌼🍃تو دیگه داری شوهر می ڪنی ، زشته این بازی ها گفتم : آخه .... گفتند: هیس آدم رو حرف بزرگترش حرف نمی زنه.... بعد از عقد ، حاجی خدا بیامرز ، به شوخی منو بغل ڪرد و نشوند رو طاقچه، همه خندیدند ولی من ، ننه خجالت ڪشیدم... 🌼🍃 به مادرم می گفتم : مامان من اینو دوست ندارم.... مامانم خدا بیامرز ، گفت هیس ، دوست داشتن چیه؟ عادت میڪنی بعد هم مامانت بدنیا اومد؛ با خاله هات و دایی خدابیامرزت؛بیست و خورده ایم بود ڪه حاجی مرد. یعنی میدونی مادر ، تا اومدم عاشقش بشم ، افتاد و مرد. نه مكه با هم رفتیم و نه یه خراسون.یعنی اون می رفت ، می گفتم : اقا منو نمی بری ؟ 🌼🍃می گفت هیس ، قباحت داره زن هی بره بیرون . می دونی ننه ، عین یه غنچه بودم ڪه گل نشده ، گذاشتنش لای ڪتاب روزگار و خشڪوندنش مادر بزرگ ، اشڪش را با گوشه چارقدش پاڪ ڪرد و گفت :آخ دلم می خواست عاشقی ڪنم ... ولی نشد ننه. اونقده دلم می خواست یه دمپختڪ را لب رودخونه بخوریم ، نشد. 🌼🍃 دلم پر می ڪشید ڪه حاجی بگه دوست دارم ، ولی نگفت ... حسرت به دلم موند ڪه روم به دیوار ، بگه عاشقتم ولی نشد ڪه بگه. گاهی وقتا یواشڪی ڪه ڪسی نبود ، زیر چادر چند تا بشڪن می زدم آی می چسبید ، آی می چسبید. 🌼🍃دلم لڪ زده بود واسه یڪ یه قل دو قل و نون بیار ڪباب ببر ولی دست های حاجی قد همه هیڪل من بود ، اگه میزد حڪما باید دو روز می خوابیدم... یڪبار گفتم ، آقا میشه فرش بندازیم رو پشت بوم شام بخوریم ؟ گفت : هیـــــس ، دیگه چی با این عهد و عیال ، همینمون مونده ڪه انگشت نما شم. 🌼🍃مادر بزرگ به یه جایی اون دور دورا خیره شد و گفت: می دونی ننه ، بچه گی نڪردم ، جوونی هم نڪردم. یهو پیر شدم ، پیر. پاشو دراز ڪرد و گفت : آخ ننه ، پاهام خشڪ شده ،،،، هر چی بود ڪه تموم شد. 🌼🍃آخیش خدا عمرت بده ننه چقدر دوست داشتم ڪسی حرفمو گوش بده و نگه هیـــــس. به چشمهای تارش نگاه ڪردم ، حسرت ها را ورق زدم و رسیدم به ڪودڪی اش. هشتی ، ویشگون ، یه قل دوقل ، عاشقی و ... گفتم مادر جون حالا بشڪن بزن ، بزار خالی شی. 🌼🍃گفت : حالا دیگه مادر ، حالا ڪه دستام دیگه جون ندارن ؟ انگشتای خشڪ شده اش رو بهم فشار داد ولی دیگه صدایی نداشتند خنده تلخی ڪرد و گفت : آره مادر جون، اینقدر به همه . بزار حرف بزنن . بزار زندگی ڪنن. آره مادر هیس نگو ، باشه؟ 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
🌸🍃🌸🍃 در سورۀ کهف، وقتی که اصحاب کهف بیدار شدند بنا شد که بروند غذایی تهیه کنند. می‌ فرماید که: فَابْعَثُواْ أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَاذِهِ إِلىَ الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيهُّا أَزْكىَ طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَ لْيَتَلَطَّفْ وَ لَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا؛ (كهف، 19) (و اكنون از خويش يک تن را با اين درهمتان به شهر گسيل داريد كه بنگرد كدام خوراک پاكيزهتر است تا برايتان از آن رزقى آورد و بايد نرمى كند و كسى را از (بودن) شما نياگاهاند.) مراعات غذایی این ها در آن زمان جالب است، حالا هم که دارند دنبال غذا می‌ فرستند، می‌ گوید ببینید کجا غذایش بهتر است. این حکایت از این می‌ کند که این ها همان وقت هم خیلی اهل مراعات بوده‌ اند. مراعات های آن ها فقط از وقتی که به سمت کهف حرکت کردند، شروع نشد. عمرشان را مواظب بودند. من در اینهایی که به اصحاب آقا سیدالشهداء علیه السلام ملحق شدند، دیدم آنهایی که اهل مراعات نبودند، موفق نشدند که ملحق بشوند. اینهایی هم که ملحق شدند از قبل اهل مواظبت بودند. یک وقتی هم صحبت شد که اینها جوهره‌ هایشان طلایی بود که این فضا برای آنها پیش آمد. @DastaneRastan_ir
🌸🍃🌸🍃 یکی از کتاب های بسیار مفیدی که برای جوانان نوشته شده است، کتاب «حکت نامه جوان» به قلم آیت الله ری شهری است. یکی از بخشهای این کتاب، پیرامون «اندیشیدن بسیار درباره لذتها و شهوات» است. این که کسی در ذهنش پیرامون مسائل شهوانی بسیار بیاندیشد، برایش آفت خواهد داشت. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «مَنْ کَثُرَ فِکرُهُ فی اللَّذّاتِ غَلَبَتْ عَلَیْهِ»؛ هر که زیاد درباره لذتها بیندیشد، آن لذتها بر او چیره شوند. ٨٥٦٤ داستانک: امام صادق علیه السلام می فرمایند: روزی حضرت عیسی (علیه السلام) در جمع حواریون نشسته بودند. حواریون به عیسی علیه السلام عرض کردند: آموزگار راه هدایت! ،ما را از نصایح و پندهایت بهره مند ساز. عیسی علیه السلام فرمودند:پیامبر خدا موسی علیه السلام به اصحاب فرمود؛ سوگند دروغ نخورید، ولی من می گویم سوگند – خواه دروغ و خواه راست نخورید. آنها عرض کردند: ما را بیشتر موعظه کن. به حواریون فرمود : برادرم موسی میگفت :‌ زنا نکنید ولی من به شما میگویم : حتی فکر زنا نکنید ؛ زیرا فکر گناه مثل این است که در اتاقی آتش روشن کنند که اگر خانه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه میکند. ٣ص٥٠٣ کسی که فکر گناه می کند، کم کم قلبش سیاه می شود. وقتی از آیت الله العظمی بهجت(رحمت الله علیه) پرسیدند برای درمان وسواس های ذهنی چه کنیم فرمودند: بسیار ذکر «لاإله إلا الله» بگویید. @DastaneRastan_ir