eitaa logo
داستانهای آموزنده
16.4هزار دنبال‌کننده
483 عکس
162 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔸 🔹 ✍روزي فقيري به در خانه مردي ثروتمند مي‌رود تا پولي را به عنوان صدقه از او بخواهد. هنوز در خانه را نزده بود که از پشت در شنيد که صاحب خانه با افراد خانواده خود بحث و درگيري دارد که چرا فلان چيز کم ارزش را دور ريختيد و مال من را اين طور هدر داديد؟! 🔹مرد فقير که اين را مي‌شنود قصد رفتن مي‌کند و با خود مي‌گويد وقتي صاحب‌خانه بر سر مال خود با اعضاي خانواده‌اش اين طور دعوا مي‌کند، چگونه ممکن است که از مالش به فقيري ببخشد؟! از قضا در همان زمان در خانه باز مي‌شود و مرد ثروتمند از خانه بيرون مي‌زند و فقير را جلوي خانه مي‌بيند. از او مي‌پرسد اينجا چه مي‌کند؟ 🔹مرد فقير هم مي‌گويد کمک مي‌خواسته اما ديگر نمي‌خواهد و شرح ماجرا مي‌کند. مرد غني با شنيدن حرف‌هاي او، لبخندي مي‌زند، دست در جيب مي‌کند مقداري پول به او مي‌بخشد، و مي گويد: 🔸، از آن زمان اين ضرب المثل را در مورد افرادي به کار مي برند که حواسشان به حساب و کتابشان هست، اما در زمان مناسب هم بي حساب و کتاب مال خود را مي‌بخشند. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌍توصیف زیبای شاه مردان از لذت های دنیا! ✍روزی جابر بن عبداللّه انصاری خدمت امام علی علیه السلام بود و آه عمیقی كشید. امام فرمود: گوئی برای دنیا، اینگونه نفس عمیق و آه طولانی كشیدی ؟ جابر عرض كرد: آری بیاد روزگار و دنیا افتادم و از ته قلبم آه كشیدم . 🦋امام فرمود: ای جابر، تمام لذتها و عیشها و خوشیهای در هفت چیز است : خوردنیها و آشامیدنیها و شنیدنیها و آمیزش و سواری و لباس 🔸اما لذیذترین خوردنی عسل است كه آب دهان حشره ای به نام زنبور است. 🔸گواراترین نوشیدنیها آب است كه در همه جا فراوان است . 🔸بهترین شنیدنیها غناء و ترنم است كه آن هم گناه است . 🔸لذیذترین بوئیدنیها بوی مشك است كه آن خشك و خورده شده از ناف یك حیوان (آهو) تولید می شود. 🔸عالیترین آمیزش ، با همسران است و آن هم نزدیك شدن دو محل ادرار است . 🔸بهترین مركب سواری اسب است كه آن هم (گاهی ) كشنده است. 🔸بهترین لباس ابریشم است كه از كرم ابریشم به دست می آید. دنیائی كه لذیذترین متاعش این طور باشد انسان خردمند برای آن آه عمیق نمی كشد. 🦋جابر گوید: سوگند به خدا بعد از این موعظه دنیا در قلبم راه نیافت. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 ✍خداوند عهده دار کار حضرت یوسف شد. پس قافله ای را نیازمند آب نمود تا او را از چاه بیرون آورد سپس عزیز مصر را نیازمند فرزند نمود تا او را به فرزندی بپذیرد سپس پادشاه را محتاج تعبیر خواب کرد تا او را از زندان خارج کند سپس همه مصریان را نیازمند غذا نمود تا او عزیز مصر شود. 💫 اگر خدا عهده دار کارت شود همه عوامل خوشبختی را بدون اینکه احساس کنی برایت آماده میکند فقط با صداقت بگو کارم را به خدا می سپارم. 🌟 خدایا فقط تو ما را کفایت است. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
📚 ✍فردی چند گردو به بهلول داد و گفت: «بشکن و بخور و برای من دعا کن.» 🔸بهلول گردوها را شکست و خورد ولی دعایی نکرد.آن مرد گفت: «گردوها را می‌خوری نوش جان،ولی من صدای دعای تو را نشنیدم!» بهلول گفت: ✍«مطمئن باش اگر در راه خدا داده‌ای،خدا خودش صدای شکستن گردوها را شنیده است!» به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
؛ همه متوجه صدای افتادن اش می شوند، اما جنگلی رشد می کند، کسی متوجه نمی شود!! مردم این گونه اند: به رشدت توجه نمی کنند، بلکه به افتادنت توجه می کنند. پس مواظب جای پایت باش به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍روزی لقمان در كنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی كه از آنجا می گذشت. از لقمان پرسيد: «چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟» لقمان گفت: «راه برو.» آن مرد پنداشت كه لقمان نشنيده است. دوباره سوال كرد: «مگر نشنيدی؟ 🔹پرسيدم چند ساعت ديگر به ده بعدی خواهم رسيد؟» لقمان گفت: «راه برو.» آن مرد پنداشت كه لقمان ديوانه است و رفتن را پيشه كرد. زمانی كه چند قدمی راه رفته بود، لقمان به بانگ بلند گفت: «ای مرد، يک ساعت ديگر بدان ده خواهی رسيد.» مرد گفت: 🔸«چرا اول نگفتی؟» لقمان گفت: «چون راه رفتن تو را نديده بودم، نمی دانستم تند می‌روی يا كُند. حال كه ديدم دانستم كه تو يک ساعت ديگر به ده بعدی خواهی رسيد.» ✍دوست من ، تو راه رفتن دیگران را ببین و بعد در موردشان قضاوت کن! به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
✍از کتاب اربعين سيد عظيم الشأن قاضی سعيد قمی منقول است که از شيخ بهايی نقل می ‌‏فرمايد که شيخ فرمود: «رفيقی در قبرستان اصفهان داشتم که هميشه بر سر مقبره‌‏ ای مشغول عبادت بود و شيخ هر از گاهی به ديدنش می‌‏ رفته. روزی از او سئوال می ‌‏کند: از عجائب قبرستان چه ديده ‌‏ای؟ عرض کرد: 🔹روز قبل، در قبرستان جنازه ‌‏ای را آوردند و در اين گوشه دفن کردند و رفتند. هنگام غروب، بوی بدی بلند شد و مرا ناراحت کرد. چنين بوی بدی در تمام عمرم استشمام نکرده بودم. ناگاه هيکل موحشه و مُظلَمه‌‏ ای همانند سگ ديدم که بوی بد از او بود. اين صورت، نزديک شد تا بر سر آن قبر ناپديد گرديد. 🔸مقداری گذشت. بوی عطری بلند شد که در عمرم چنين بوی خوشی نشنيده بودم. در اين هنگام صورت زيبا و دلربايی آمد و بر سر همان قبر، محو شد. (اينها عجائب عالم ملکوت است که به اين صورتها ظاهر می شود.) مقداری گذشت. ديدم صورت زيبا از قبر بيرون آمد. ولی زخم خورده و خون آلود است. 🔹گفتم: پروردگارا؛ به من بفهمان اين دو صورت چه بود. به من فهماندند که آن صورت زيبا اعمال نيکش بود و آن هيکل موحشه، کارهای بدش. و چون افعال زشتش بيشتر بود، در قبر انيسش همان است. تا چه زمانی پاک شود و نوبت صورت زيبا برسد.» 📖 معاد ؛ آیت الله شهید دستغیب (ره) به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺 📝داستان زنی که ادعا می‌کرد من زینب فرزند علی ابن ابی طالب (علیه السلام) هستم❗️ ✍روزی زنی در منطقه سامرا ادعا کرد که من زینب فرزند علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) هستم ـ او معروف به زینب کذّابه شد. حضرت امام هادی (علیه السلام) فرمود: به آن زن بگویید دست از این ادعای دروغ بردارد، چرا که خدا شخص دروغگو را رسوا می‌کند و زندگی‌اش بی‌برکت می‌شود. قضیه شدت بیشتری گرفت و آن زن حتی پیروان زیادی را هم برای خود جمع کرد. 🔹این موضوع را به متوکل اطلاع دادند، او گفت : امام_هادی (علیه السلام) را بیاور شاید او بتواند باطل بودن این زن را ثابت کند. امام (علیه السلام) حاضر شد و فرمود: این دروغگو است و زینب کبری در فلان سال وفات کرده است. متوکل پرسید: آیا این، دلیلی برای دروغگو بودن هست؟ 🔸امام فرمود: بله و آن این است که گوشت فرزندان فاطمه (سلام الله علیها) بر درندگان حرام است. تو این زن را به قفس_درندگان بیانداز تا معلوم شود که دروغ می‌گوید. متوکل خواست او را در قفس بیاندازد. آن زن گفت : این آقا می‌خواهد مرا به کشتن بدهد یک نفر دیگر را آزمایش کنید. 🔹برخی از دشمنانِ امام به متوکل پیشنهاد دادند که خود امام داخل قفس برود. متوکل به امام عرض کرد: آیا می‌شود خود شما داخل قفس بروید؟! نردبانی آوردند و امام داخل قفس رفت، قفسی که در داخلش ۶ شیر درنده بود. 🔸وقتی امام (علیه السلام) داخل شد شیرها آمدند و در برابر امام خوابیدند و امام آنها را نوازش کرد، امام با دست اشاره می‌کرد و هر شیری به کناری می‌رفت. وزیر متوکل به او گفت: زود او را از داخل قفس بیرون بیاور وگرنه آبرویمان می‌رود. متوکل از امام هادی (علیه السلام) خواست که بیرون بیاید و امام هم بیرون آمد. 🔹امام (علیه السلام) فرمود: هر کس می‌گوید فرزند فاطمه است داخل شود. هارون به آن زن گفت: داخل شو. آن زن گفت: من دروغ می‌گفتم و فلانی مرا به این کار اجبار کرد. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﻧَﻮِّﺭ ﻗُﻠُﻮﺑَﻨﺎ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺯَﯾِّﻦ ﺍَﺧْﻼﻗَﻨﺎ ﺑِﺰﯾﻨَﺔِ ﺍﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍَﻟْﺒِﺴْﻨﺎ ﺑِﺨِﻠْﻌَﺔِ ﺍﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗﻨﺎ ﺷَﻔﺎﻋَﺔَ ﺍﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻏْﻔِﺮﻟَﻨﺎ ﺫُﻧُﻮﺑَﻨﺎ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍَﮐْﺮِﻣْﻨﺎ ﺑِﮑَﺮﺍﻣَﺔَ ﺍﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺣَﻤْﻨﺎ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻫْﺪِﻧﺎ ﺑِﻬِﺪﺍﯾَﺔِ ﺍﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﻧْﺼُﺮِﺍﻟْﺎِﺳْﻞﺍﻡَ ﻭَﺍﻟْﻤُﺴْﻠِﻤﯿﻦَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺧْﺬُﻝِ ﺍﻟْﮑُﻔّﺎﺭَ ﻭَﺍﻟْﻤُﻨﺎﻓِﻘﯿﻦَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺷْﻒِ ﻣَﺮﺿﺎﻧﺎ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺣَﻢ ﻣَﻮْﺗﺎﻧﺎ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺣْﻔَﻆ ﻭَ ﺍَﯾِّﺪْ ﻗﺎﺋِﺪَﻧﺎ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﺎ ﺗَﻮﻓﯿﻖَ ﺍﻟﻄّﺎﻋَﺔَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﺎ ﺑُﻌْﺪَ ﺍﻟْﻤَﻌْﺼﯿﺔَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﺎ ﺻِﺪْﻕِ ﺍﻟﻨِّﯿَّﺔَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﺎ ﻋِﺮﻓﺎﻥَ ﺍﻟْﺤُﺮﻣَﺔَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗﻨﺎ ﺣَﺞَّ ﺑَﯿﺘِﮏَ ﺍﻟْﺤَﺮﺍﻡَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺭْﺯُﻗْﻨﺎ ﺯﯾﺎﺭَﺓَ ﻗَﺒْﺮِ ﻧَﺒِﯿِّﮏَ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺗَﻘَﺒَّﻞ ﺻَﻼﺗَﻨﺎ ﺑِﺎﻟْﻘُﺮﺁﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺗَﻘَﺒَّﻞ ﺗﻼﻭﺗﻨﺎ ﺑﺎﻟﻘﺮﺍﻥ 🌺ﺍﻟﻠّﻬُﻢَّ ﺍﺟْﻌَﻠْﻨﺎﻣِﻦ ﺍَﻋْﻮﺍﻧِﻪِ ﻭَﺍَﻧْﺼﺎﺭِﻩِ ﺑِﺎﻟْﻘران ‌ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
‍ 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 🔥 ✍شیطان، موسی را ملاقات کرد و به حضرت عرضه داشت: ای موسی! تو آبرودار درِ خانه خدایی و من یکی از مخلوقات خدایم که گناهی را مرتکب شدم و علاقه دارم از آن گناه به درگاه حضرت حق توبه کنم!! به پیشگاه محبوب عالمیان واسطه شو تا توبه ام را بپذیرد. 🔅موسی (ع) قبول کرد و از خداوند مهربان درخواست کرد: الهی! توبه اش را بپذیر. 🔆خطاب رسید: موسی! خواسته ات را قبول کردم، به شیطان امر کن به قبر آدم سجده کند، چرا که توبه از گناه، جبران عمل فوت شده است. موسی، ابلیس را دید و و پیشنهاد خدا را به او گفت. سخت عصبانی و خشمگین شد و با تکبّر گفت: ☄ ای موسی! من به زنده او سجده نکردم، توقّع داری به مرده او سجده کنم!! سپس گفت: ای موسی! به خاطر این که به درگاه حق جهت توبه من شفاعت کردی بر من حق دار شدی، به تو بگویم که در سه وقت مواظب ضربه من باش که هرکس در این سه موضع، مواظب من باشد از هلاکت مصون می ماند. 💥1 - به هنگام خشم و غضب، مواظب فعالیت من باش که روحم در قلب تو و چشمم در چشم تو است و همانند خون در تمام وجودت می چرخم، تا به وسیله تیشه خشم، ریشه ات را برکنم. 💥2 - به وقت قرار گرفتن در میدان جهاد، متوجّه باش که در آن وقت من مجاهد فی سبیل اللّه را به یاد فرزندان و زن و اهلش انداخته، تا جایی که رویش را از جهاد فی اللّه برگردانم! 💥3 - بترس از این که با زن نامحرم خلوت کنی که من در آنجا واسطه نزدیک کردن هر دو به هم هستم! ‌‌‌‌به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔴 ابن عباس می گوید : در بنی اسراییل عابدی به نام برصیصا زندگی می کرد که بیماران و مجانین را مداوا می نمود. روزی چند برادر، خواهر دیوانه خود را برای مداوا نزد او آوردند. برصیصا که سخت شیفنه او شده بود فریب شیطان را خورد و با آن دختر نزدیکی کرد و بدین ترتیب او را حامله نمود. 🔹هنگامی که از این موضوع اگاه شد برای درامان ماندن از رسوایی پیش آمده او را به قتل رساند و دفن نمود. شیطان هم از این فرصت استفاده کرد و ماجرا را به اطلاع یکی از برادران این دختر رساند و مکان دفن خواهرش را به او نشان داد. این خبر دهان به دهان گشت و همه ی مردم آگاه شدند. 🔸وقتی خبر به گوش پادشاه رسید، دستور داد برصیصا را نزد او حاضر سازند. برصیصا هم در مقابل پادشاه به عمل زشت خود اعتراف کرد. پادشاه نیز دستور به صلیب کشیدن او را داد. هنگامی که او را بر روی چوب صلیب گذاشتند شیطان به صورت انسان در برابر او حاضر شد و گفت : ای برصیصا !این من بودم که تو را رسوا ساختم آیا اکنون می خواهی از این وضعیت تو را نجات دهم؟ 🔹برصیصا هم پذیرفت. شیطان گفت : ابتدا باید برایم سجده نمایی. برصیصا پرسید : چگونه در این حالت سجده نمایم؟شیطان گفت : با اشاره این کار را انجام ده. او هم با اشاره بر شیطان سجده کرد و بدین ترتیب کافر شد اما از مرگ رهایی نیافت و به صلیب کشیده شد. 🔸خدا در قرآن به داستان او چنین اشاره می کند: "كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قالَ إِنِّي بَري‌ءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمينَ   "حشر۱۶ به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande
🔸 🔹 ! ✍در سال های بسیار دور برای روشن کردن آتش، کبریت یا وسیله ای دیگر در اختیار نبود به همین منظور در یک مکان، آتشی همواره روشن بود تا مردم بتوانند از آن آتش برداشته و اجاق خانه های خود را روشن کنند. وظیفه آوردن آتش از آتشکده بر عهده فرزندان خانواده بود به همین دلیل خانواده ای که فرزند نداشت اجاقش خاموش یا به عبارتی کور بود. ریشه ضرب المثل ایرانی “فلانی اجاقش کور است” از همین است، به همین دلیل یکی از آرزوهای شیرین برای هر خانواده این جمله بود : " اجاقت سبز باد 🌱🌱💚🍃🍃 به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande