🍂🌺🍂🌺🍂🌺
🔸از ریش گرفته و به سبیل پیوند زده
✍گویند #کامران_میرزا فرزند ناصرالدین شاه تعدادی نایب در اختیار داشت که مأمور اجرای اوامر او بودند.
این مأموران برای جلب توجه بیشتر و زهر چشم گرفتن از مردم، خود را به قیافه های مخصوصی در می آوردند، یکی سبیل بلند و دیگری سبیل چخماقی می گذاشت.
یکی از این مأموران یک طرف صورتش سبیل نداشت.
روزی کامران میرزا در حال سان دیدن از مأموران بود، به محض این که به این مأمور رسید، از قیافه او خنده اش گرفت و گفت:
🔹آن نصفه سبیلت را کجا گذاشته ای؟
از این حرف همه به خنده افتادند.
در اولین فرصت مأمور مورد نظر خیلی زود به سلمانی مراجعه کرد و از او خواست که سبیل او را کامل کند، اما سلمانی گفت:
من سبیل تراشم نه سبیل گذار.
مأمور، به زور از او خواست که به هر طریق ممکن این کار را بکند.
سلمانی هم به ناچار مقداری از ریش او را با قیچی چید و در جای خالی سبیل او چسباند.
🔸در مراسم سان باز هم کامران میرزا وقتی به آن مأمور رسید گفت:
دفعه پیش سبیل تو نصفه بود، این بار ریش تو نصفه شده.
میرزا احمد دلقک کامران میرزا که در محل حضور داشت گفت:
قربان «از ریش گرفته و به سبیل پیوند زده.»
صدای خنده حضار بلند شد و این واقعه مدت ها نقل محافل بود تا این که رفته رفته به ضرب المثل تبدیل شد.
🔹این ضرب المثل وقتی به کار می رود که فردی برای پوشاندن کاستی و ضعف خود، اقدامی کند که باعث شود ضعف دیگری از او نمایان شود.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸#حکایت
🔹"پادشاه و پیرزن جاهل"
✍روزی باز پادشاهی از قصر شاهانه فرار کرد و به خانه پیرزن فرتوتی که مشغول پختن نان بود روی آورد.
پیرزن که آن باز زیبا را دید فورا پاهای حیوان را بست، بال هایش را کوتاه کرد، ناخن هایش را برید و کاه را به عنوان غذا جلوی او گذاشت.
سپس شروع کرد به دلسوزی برای حیوان و گفت:
ای حیوان بیچاره!
🔹تو در دست مردم ناشایست گرفتار بودی که ناخن های تو را رها کردند که تا این اندازه دراز شده است؟
مهر جاهل را چنین دان ای رفیق
کژ رود جاهل همیشه در طریق
🔸پادشاه تا آخر روز در جستجوی باز خویش می گشت تا گذارش به خانه محقر پیرزن افتاد و باز زیبا را در میان گرد و غبار و دود مشاهده کرد.
با دیدن این منظره شروع به ناله و گریستن کرد و گفت:
این است سزای مثل تو حیوانی که از قصر پادشاهی به خانه محقر پیرزنی فرار کند.
هست دنیا جاهل و جاهل پرست
عاقل آن باشد که زین جاهل بِرَست
📚#مثنوی_معنوی_مولوی
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔸#داستانضربالمثلها
🔹نانش توی روغن است
✍در زمان های گذشته به خاطر فعالیت های زیاد بدنی و نوع کار مردم،روغن های حیوانی نقش مهمی را در تغذیه و تامین انرژی لازم برعهده داشتند.
میزان و نوع روغن مصرفی با توجه به وضع مالی مردم متفاوت بود.
خانواده هایی که وضع مالی خوبی داشتند از بهترین و مرغوبترین روغن حیوانی به مقدار کافی استفاده می کردند و خانواده های بی بضاعت از روغن های کم ارزش تری مانند روغن پیه و دنبه و غیره به مقدار کم تری بهره می بردند.
🔹یکی از خوراکی های بسیار خوشمزه و مقوی که مخصوصا در استان کرمانشاه و منطقه غرب در میان وعده ها بویژه عصرانه مصرف می شد و هنوز هم تهیه و مصرف می شود"چنگال"نام دارد.
این غذا در سایر نقاط ایران و با نام های محلی با اندکی تفاوت تهیه و مصرف می شود.
🔸مواد لازم وطرزتهیه این غذابه صورت زیراست:
مواد لازم :
نان ساجی (یک نوع نان محلی کرمانشاه )،روغن حیوانی، شهد یا عسل یا شکر و گاهی زعفران دم کرده.
نان به قطعات کوچک تکه تکه می شود و روغن حیوانی را گرم کرده و به همراه شکر یا شهد یا عسل و زعفران دم کرده مخلوط کرده و مصرف می کنند .
🔹عطر نان محلی و روغن حیوانی این غذای مقوی را بسیار معطر و خوشمزه می کند .
لذا به کسانی که وضع مالی خوبی داشتند و به راحتی از این غذای ارزشمند به وفور استفاده می کردند میگفتند که فلانی "نانش توی روغن است".
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 توصیههای امام رضا (ع) برای ایام عید غدیر
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
💠#صدقهجاریه💠
✍بعضی از انسانها در روز قیامت، در نامۀ عمل خود چيزهائی را میبيند كه در دنيا انجام ندادهاند!
با تعجب ميگويد:
اين چه چيزهائيست که در نامه عمل من آمده، با اینکه من آنها را انجام ندادهام؟
جواب ميرسد:
⭕️آن مسجدی كه ساختی!
⭕️آن كتابی كه نوشتی!
⭕️آن طلبه ای را كه تربيت كردی!
⭕️پلی را كه روی رودخانه برای عبور مردم كشيدی!
⭕️بيمارستان و درمانگاهی را كه برای مردم فقير ساختی!
💢 اينها همه صدقات جاريهايست كه به دست تو انجام گرفت؛
✅ هر مسلمانی از اين منافع تو تا روز قيامت بهرمند شود، به همان مقدار ثواب در نامۀ عمل تو مینويسند.
📕 معادشناسی ج 6 ص 288 - 289
✅ لازم به ذکر است مطلبی که گفته شد در مورد گناهان و اعمال زشت هم جاری است
گناهانی هستند که آثاری دارند و تا زمانی که آن آثار هستند و تأثیر میکنند گناه در پرونده نوشته میشود.
⭕️ مثل کتابی که مطالب انحرافی دارد و باعث انحراف نسلهای آینده شود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#پندانه
✍پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتاد!
دنبال تعبیرکنندگان خواب فرستاد.
اولی گفت :
تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید،
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند ...
🔹دومی گفت :
تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانیتر خواهد بود ...
پادشاه خوشحال شد
و به او جایزه داد!
«هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو جملهبندی متفاوت!» نوع بیان یک مطلب، میتواند نظر طرف مقابل را تغییر دهد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
#داستانضربالمثلها
#محض_خالی_نبودن_عریضه
✍عریضه به معنی نامه و درخواست کتبی میباشد ، که در قدیم به خان یا حاکم نوشته میشد. هرگاه یک فرد از حاکم درخواستی داشت باید آن را به صورت مکتوب درمیاورد.
برای آنکه حاکم به عریضه اهمیتی بدهد باید هدیه ای همراه عریضه تحویل داده میشد.
🔹به زبان ساده درخواست باید با رشوه همراه میشد تا ترتیب اثر داده شود.
این موضوع به مرور به ضرب المثل تبدیل شده است .
ضرب المثل « برای خالی نبودن عریضه » به کاری اطلاق میشود که در ظاهر دلیلی ندارد ولی بنابر مصلحت انجام میشود تا کارها پیش برود .
🔸روایت دیگری است که در گذشته هنگامی که برای شخص والامقامی نامهای نوشته میشد، برای اینکه به نامه بیشتر توجه شود، نویسنده به همراه آن هدیه ای را ضمیمه میکرد و در نامه نوشته میشد که برای خالی نبودن عریضه هدیهای تقدیم میشود و از آن پس این ضرب المثل در زبان فارسی رایج شد.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍂🌺🍂🌺🍂🌺
🔻#بُخارا
✍امیر اسماعیل سامانی، اولین پادشاه سامانی بود که ابتدا از طرف برادرش امیر نصر سامانی، حکومت بخارا را داشت. هنوز چندی از مدّت حکمرانی او نگذشته بود که رعیتنوازی او باعث شد که تعداد زیادی گِردش را گرفتند.
فتنه جویان، امیر نصر، برادر بزرگ را تحریک کردند و او لشکری فراوان از سمرقند برای سرکوبی برادر کوچکش امیر اسماعیل، عازم کرد.
🔹در روز درگیری، سپاه امیر نصر شکست خوردند و خودش هم فرار کرد و به دست یکی از سربازان امیر اسماعیل گرفتار شد.
او را دستبسته نزد امیر اسماعیل آوردند. همه فکر میکردند که او دستور قتل برادر بزرگ را میدهد.
ولی بالعکس، او از اسب پیاده شد و ران برادرش را بوسید و دستور داد که خیمهای رو به روی خیمه خودش به او اختصاص بدهند و گفت:
🔸«تو همان برادر بزرگتر منی و من از طرف تو مشغول خدمتگزاری بر بخارا هستم، هر چه رأی تو باشد.»
بعد برادرش را روانه سمرقند کرد و در سال 279 امیر نصر وفات یافت و تمام ماوراءالنهر در اختیار امیر اسماعیل قرار گرفت.
📚اخلاق روحی؛ پند تاریخ، ج 2، ص 99
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔸#چالشفکریزیبایمولاعلی(ع)
🔹مدیریت و عدالت امام علی( ع)
✍شخصی در حال مرگ بود و قبل از مرگش او وصیت کرد :
من ۱۷ شتر و ۳ فرزند دارم.
شتران مرا طوری تقسیم کنید که :
🔹بزرگترین فرزندم نصف آنها را،
🔹فرزند دومم یک سوم آنها را
🔹و فرزند کوچکم یک نهم مجموع شتران را به ارث ببرند.
وقتی که بستگانش بعد از مرگ او این وصیت نامه را مطالعه کردند متحیر شدند و به یکدیگر گفتند ما چطور می توانیم این ۱۷ شتر را به این ترتیب تقسیم کنیم؟
🔸مدیریت بر اعداد
بعد از فکر کردن زیاد به این نتیجه رسیدند که تنها یک مرد در عربستان می تواند به آنها کمک کند.
بنابراین انها به نزد امام علی رفتند تا مشکل خود را مطرح کنند.
🔹حضرت فرمود:
رضایت میدهید که من شترم را به شتران شما اضافه کنم آنگاه تقسیم بنمایم؟ گفتند :
چگونه رضایت نمی دهیم.هر کسی دوست دارد یک شتر اضافی تر داشته باشد .
🔸پس شتر خویش را به شتران اضافه نمود و به فرزند بزرگ که سهمش نصف شتران بود، نه شتر داد (۹=۲÷۱۸) .
🔹به فرزند دوم که سهمش ثلث شتران بود، شش شتر داد (۶=۳÷۱۸)
🔸و به فرزند سوم که سهم او یک نهم بود، دو شتر داد (۲=۹÷۱۸) .
🔹و در اخر یک شتر باقی ماند که همان شتر حضرت بود.(۱۷=۲+۶+۹).
✍تصمیم سازی و قضاوت درست از ویژگی های ضروری یک مدیر توانمند می باشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🍃🌸🍂🌺🍃🌸
#قنبر_سیاه!!
✍در قدیم در بیرون میدان شوش فعلی که خندق بود مردی در گودالهای آن زندگی میکرد که قنبر سیاه نام داشت و اموراتش از راه دزدی مصالح ساختمانی میگذشت.
به این صورت که شبها با الاغ خود گچ و آهک و آجر و مثل اینها را از سر کوره ها دزدیده و پشت دکانهای مصالح فروشی دم دروازه ها ریخته و صبح پولشان را میگرفت.
🔹قنبر سیاه بسیار زشت و سیاه چرده و با موهائی ژولیده درهم تنیده بود با قدی متوسط که تابستانها مصالح دزدی میکرد و زمستان ها از روستاهای اطراف گندم دزدی و جو دزدی مینمود.
در یکی از شبهای پائیزی که در جاده تقی آباد ورامین جوال الاغ خود را پر کرده و بطرف شهر می آمد در تاریکی بیابان صدای ناله زنی بگوشش میرسد.
🔸و چون به رد صدا میرود زن جوانی را مینگرد که بر روی زمین پیچ و تاب میخورد و خدا خدا می کند.
چون کبریت کشیده به تفحص بر می آید معلوم میشود که زن حامله پا به ماهی است که نزدیک وضع حملش رسیده و شوهرش هفته گذشته فوت کرده و مادر شوهرش وی را از خانه بیرون انداخته ناچار روانه شاه عبدالعظیم گردیده که میان راه درد امانش را بریده و از پا درش انداخته.
🔹قنبر چون داستان را میشنود جوال گندم را از روی الاغش خالی کرده و زن را سوارش نموده در شهر ری به عنوان خواهر به خانه ای سپرده و وسائل زایمانش را فراهم می کند.
بعد الاغش را فروخته لوازم زندگی و مایحتاجش را مهیا کرده و تا زنده است مخارج زن و پسری را که به دنیا آورده متحمل میشود.
بعد از سالها عمرش سپری شده و دار فانی را وداع می کند اما داستان در اینجا خاتمه نیافته و به بعد از مرگش هم منتقل میشود.
🔸در این هنگام قنبر سیاه را برای غسل و کفنش به مرده شور خانه میبرند و هم زمان حاج محمود نامی از محله صابون پز خانه فوت می کند و جسد او را هم به مرده شوی خانه میاورند.
این حاج محمود مرد ثروتمندی بوده که ده ها خانه و دکان داشته و مقبره مجللی در حرم شاه عبدالعظیم برای خود بنا کرده بود.
علت مرگش هم این بود که مستاجر یکی از خانه هایش دو ماه کرایه را پس انداخته و امروز و فردا می کرد , حاج محمود هم که طاتقش طاق شده بود رفته و اثاثیه اش را وسط کوچه ریخته و در را برویش قفل می کند.
🔹چون در این گیر و دار تقلای زیاد کرده و حرص و جوش می خورد عرق کرده و سینه پهلو نموده و تخته بند میشود و سحر همان شب به آن دنیا مسافر میشود.
بگذریم قنبر سیاه را شسته کفن کرده و حاج محمود را هم غسل و کفن می کنند.
جنازه هر یک را نزدیکان تحویل گرفته و روانه میشوند، آن موقع ها بیرون خندق میدان شوش قبرستانی بوده به نام 14معصوم و همچنین آب انباری به نام آب انبار حاج قاسم که اطراف آن هم قبرستان کهنه ای بوده.
🔸قنبر را به قبرستان کهنه بیرون دروازه شوش که به درواز ه عبدالعظیم معروف بود برده و حاج محمود را به حرم شهر ری.
هنگامی که تلقین خوان حاج محمود در حرم شاه عبدالعظیم روی میت را کنار میزند سیاه کریه و بدهیبتی را می نگرد که زشت تر از آن ندیده بود اطرافیان هم آن را نتیجه کردار حاج محمود تصور کرده و لب فرو بسته و قبر را از خاک پر می کنند و می روند.
🔹از آن طرف تلقین خوان در قبرستان کهنه 14 معصوم هم روی قنبر سیاه را باز کرده و چهره ای سفید و سر تراشیده و ریش خضاب گرفته و به قیافه حاج محمود می بینند.
اندک اندک مطالب سر زبانها افتاده و معلوم میشود که اشتباها جنازه ها جا به جا شده و اما دیگر کار از کار گذشته و نبش قبر حرام و حاج محمود در قبر قنبر سیاه و قنبرسیاه در مقبره اختصاصی حاج محمود میخوابد...
📚« تهران قدیم ، جعفر شهری »
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande