eitaa logo
داستانهای آموزنده
14.3هزار دنبال‌کننده
377 عکس
104 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
📓 ✍یکى از وزرا، نزد ذوالنون مصرى رفت و از او دعایى خواست. ذوالنون گفت: وزیر را مسئله چیست.  گفت : روز و شب در خدمت سلطان مشغولم . هر روز امید آن دارم که خیرى از او به من رسد، و در همان حال ترسانم که مباد خشم گیرد و مرا شکنجه دهد. ذوالنون گریست. ✍وزیر گفت: شیخ را چه شد که از شنیدن این سخن، گریه آغازید. ذوالنون گفت: اگر من هم خداى عزوجل را چنان مى ‏پرستیدم که تو سلطان را، اکنون از شمار صدیقان بودم. یعنى خدا را باید چنان‏ پرستید که همواره از او در خوف و رجا بود، ✍و این[کار] از بندگان، ساخته نیست؛ زیرا برخى در خوف ‏اند فقط، و برخى بر امیدند فقط. 📚منبع :حکایت پارسایان، رضا بابایى به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande