eitaa logo
داستانهای آموزنده
15.6هزار دنبال‌کننده
436 عکس
142 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺🍃🌸🍃 🍂🌸🍂 🍃 🔅 ✍يک روز با چند نفر از نزديکان خود به شکار رفته بود. آنها کسانى بودند که به اياز رشک مى‌بردند و به سلطان محمود هميشه ايراد مى‌گرفتند که چرا اياز را بيشتر از همهٔ ما دوست داري؟ 🔺در او چه هست که در ما نيست. از قضا همان روز هم که اين صحبت‌ها به ميان آمد. سلطان محمود در جواب آنها گفت: - 'چون از شما باهوش‌تر و زرنگ‌تر است.' 🔺گفتند بايد به ما ثابت کنيد گفت: - 'همين امروز در موقع‌اش ثابت خواهم کرد.' طرف عصر سلطان محمود در زير درختى نشسته بود، و شکارها را جلويش ريخته بودند. از دور در کنار جاده قافله‌اى پيدا شد. سلطان محمود يکى از آن جمع را صدا کرد و در گوش او گفت برو ببين اينها کيستند. 🔺آن مرد سوار بر اسبش شد و به تاخت به‌طرف آنها رفت و بعد از چند دقيقه برگشت و در گوش سلطان محمود گفت: - 'قافله‌ٔ بازرگان هندى است.' باز آهسته پرسيد: 'چه همراه داشتند؟' گفت: 'نپرسيدم.' ديگرى را صدا زد و به او گفت: - 'برو ببين بار قاطرهاى اين قافله چيست؟' 🔺اين آدم هم اسبش را تاخت کرد. رفت و برگشت و در گوش سلطان محمود گفت: 'حرير است.' پرسيد: 'از کجا آوردند.' گفت: 'نمى‌دانم، نپرسيدم.' يکى ديگر را صدا زد و در گوشش گفت: 'برو ببين اين حريرها را از کجا مى‌آورند.' رفت و برگشت و گفت: 'از چين.' 🔺گفت: 'نپرسيدى به کجا مى‌برند؟' گفت: 'نه، نفرمودي.' ديگرى را صدا زد و در گوشش گفت: 'برو ببين اين حريرها را به کجا مى‌برند.' رفت و برگشت و گفت: - 'به بخارا.' گفت: - ' از اين نپرسيدى چه جاى آن بار خواهند کرد؟' گفت: 'نه.' 🔺همين‌طور هر يک رفت و فقط جواب يک سؤال سلطان محمود را آورد. آخر از همه اياز را صدا کرد و در گوشش گفت: - 'برو ببين آنها کيستند.' اياز اسب را تاخت و از ديگران بيشتر معطل شد و چون از ديگران بيشتر معطل شده بود همه خوشحال بودند و به 🔺سلطان محمود گفتند: - 'ديديد از همهٔ ما تنبل‌تر است و ديرتر آمد. سلطان محمود گفت: 'بعد معلوم مى‌شود.' در اين ميان اياز سررسيد، سلطان محمود به صداى بلند گفت: - 'اياز اينها که بودند؟' 🔺اياز گفت: 'قربانت گردم اينها بازرگان هندى بودند که حرير چينى به بخارا مى‌بردند و از آنجا پوست گوسفند به خراسان و پوستين خراسانى به جاهاى سردسير خواهند برد.' سلطان محمود گفت: - اين نمونه‌اى از هوش و زرنگى اياز بود که هر کدام از شما يک مطلبى را آورديد، ولى اين يک‌نفر به‌جاى شما چند نفر تحقيق کامل کرد و جواب هر سؤال ما را داد. از اين جهت است که من او را بيشتر از شما دوست دارم. 📚سلطان محمود و اياز  به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande