eitaa logo
داستانهای آموزنده
18.5هزار دنبال‌کننده
578 عکس
190 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍آورده اند که ... روزى از بازار بلخ مى‏ گذشت، هنگامه ‏اى دید، پیش رفت مردى دید که قصاید انورى به نام خود مى ‏خواند و مردم او را تحسین مى ‏کردند. ▫️انورى پیش رفت و گفت: اى مرد این اشعار کیست که مى ‏خوانى؟ گفت: اشعار انورى ▪️انورى گفت: انورى را مى ‏شناسى؟ گفت: انورى منم. ▫️انورى بخندید و گفت: «شعر دزد» دیده بودم اما «شاعر دزد» ندیده بودم. به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید 👇👇👇👇👇👇 @Dastanhaeamozande