eitaa logo
داستان های عبرت آموز
1.4هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
965 ویدیو
20 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم امام علی علیه‌السلام: پسرم! درست است كه من به اندازه پيشينيان عمر نكرده‏ ام، امّا در كردار آنها نظر افكندم، و در اخبارشان انديشيدم، و در آثار شان سير كردم تا آنجا كه گويا يكى از آنان شده‏ ام ... @yamolaiamalii313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 انس بن مالك سالها در خانه ی رسول خدا خدمتكار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا این افتخار را داشت. او بیش از هركس دیگر به اخلاق و عادات شخصی رسول اكرم آشنا بود. آگاه بود كه رسول اكرم در خوراك و پوشاك چقدر ساده و بی تكلف زندگی می كند. در روزهایی كه روزه می گرفت همه ی افطاری و سحری او عبارت بود از مقداری شیر یا شربت و مقداری ترید ساده. گاهی برای افطار و سحر، جداگانه، این غذای ساده تهیه می شد و گاهی به یك نوبت غذا اكتفا می كرد و با همان روزه می گرفت. یك شب، طبق معمول، انس بن مالك مقداری شیر یا چیز دیگر برای افطاری رسول اكرم آماده كرد. اما رسول اكرم آن روز وقت افطار نیامد، پاسی از شب گذشت و مراجعت نفرمود. انس مطمئن شد كه رسول اكرم خواهش بعضی از اصحاب را اجابت كرده و افطاری را در خانه ی آنان خورده است. از این رو آنچه تهیه دیده بود خودش خورد. طولی نكشید رسول اكرم به خانه برگشت. انس از یك نفر كه همراه حضرت بود پرسید: «ایشان امشب كجا افطار كردند؟ » گفت: «هنوز افطار نكرده اند. بعضی گرفتاریها پیش آمد و آمدنشان دیر شد. »انس از كار خود یك دنیا پشیمان و شرمسار شد، زیرا شب گذشته بود و تهیه ی چیزی ممكن نبود. منتظر بود رسول اكرم از او غذا بخواهد و او از كرده ی خود معذرت خواهی كند. اما از آن سو رسول اكرم از قرائن و احوال فهمید چه شده، نامی از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت. انس گفت: «رسول خدا تا زنده بود موضوع آن شب را بازگو نكرد و به روی من نیاوردوردا📚ستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم. ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۵۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 آخرين ماه رمضان امام خمينى(قدس سره) چگونه گذشت؟! در كسالت آخر امام، شبها يكى از برادران پاسدار، پشت در اتاق ايشان مى خوابيد، يك وقت من از ايشان سؤال كردم: "شما كه مدتى شبها مراقب امام بوديد، خاطره اى از امام داريد؟" گفت: "بله، شبها، معمولاً امام دو ساعت مانده به اذان صبح بيدار بودند. يك شب متوجه شدم امام با صداى بلند گريه مى كنند. من هم متأثر شدم و شروع كردم به گريه كردن. امام براى تجديد وضو بيرون آمدند، متوجه من شدند. فرمودند: "فلانى! تا جوان هستى قدر بدان و خدا را عبادت كن لذت عبادت در جوانى است. آدم وقتى پير مى شود، دلش مى خواهد عبادت كند; امام حال و توان برايش نيست." امام خمينى(قدس سره) در هر كار و در هر حالى به ياد خدا بودند. ذكر و دعا و مناجات و گريه هاى نيمه شبشان هرگز قطع نشد. از لحظه هاى آخر عمرشان اگر چه فيلمبردارى شده است، ولى هنوز بخشى از آن را نشان نداده اند. چنانچه اين فيلمها به طور كامل نشان داده شوند، مى بينيد كه چگونه ريش مباركشان را روى دست گرفته اند و زارزار گريه مى كنند آخرين ماه رمضان دوران حياتشان به گفته ساكنان بيت، متفاوت از ديگر ماه رمضانها بود. به اين صورت كه امام(قدس سره) هميشه براى خشك كردن اشك چشمشان دستمالى را همراه داشتند، ولى در آن ماه رمضان، حوله اى را نيز همراه برمى داشتند تا در هنگام نمازهاى نيمه شبشان از آن هم استفاده كنند📚امام در سنگر نماز، ص 77، به نقل از حجة الاسلام والمسلمين توسلى. ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۵۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید ، یکی از علمای بسیار بزرگ شیعه است که لقب " مفید " توسط امام زمان (عج) به او داده شد . روزی شیخ مفید بر کرسی علم تکیه زده بود و داشت فقه شیعه را به شاگردان خود تعلیم می داد که با خبر شد یکی از معاندین شیعه کتابی در رد مذهب و راه امیرالمؤمنین (ع) نوشته و نویسنده این کتاب به هیچ عنوان کتابش را به احدی نشان نمی دهد. چنین ماجرایی به سرعت گسترش یافت و کم کم داشت روحیه شیعیان را تضعیف می کرد . شیخ مفید خود را پیش نویسنده آن کتاب رساند و گفت من طالب علم هستم و آمده ام تا چون شاگردی وفادار در پیشت باشم و از وجودت در جهت تعلیم علم بهره کافی ببرم . با چنین ترفندی شیخ مفید توانست نظر و اعتماد آن معاند را به خود جلب کند لذا روزی به استاد خود گفت : شما کتابی در رد مذهب شیعه نوشته اید و تا به حال آن را به احدی نشان نداده اید اگر مصلحت می دانید آن کتاب ، یک شبانه روز دست بنده باشد تا آن را مطالعه کنم . طرف معاند که شیخ را نمی شناخت ولی به عنوان یک شاگرد زبردست به او نگاه می کرد فقط ۲۴ ساعت اجازه داد تا کتابش به عنوان ودیعه در نزد شیخ مفید باشد . اولین کاری که شیخ باید ظرف چنین مدت کوتاهی انجام می داد تا بتواند کتابی بر رد کتاب معاند بنویسد ، نسخه برداری است لذا شروع کرد به نوشتن کتاب . شب از نیمه گذشته و هنوز شیخ توانسته بخش کوچکی از آن کتاب قطور را نسخه برداری کند . شیخ مفید خسته اما هراسان ، که مبادا چنین فرصت طلایی را از دست بدهد . لحظه ای بعد وجود مردی را در کنار خود احساس کرد : مرد: شیخ مفید تو کاغذ ها را خط کشی کن من برای تو می نویسم . شیخ مفید شروع به خط کشی کاغذها کرد اما دید آن مرد به طرز معجزه آسایی شروع به نوشتن کتاب کرده و با سرعت فوق العاده‌ای در حال نگارش کتاب است ، خستگی بر شیخ مفید غالب شد و لحظه ای خواب چشمانش را ربود صبح که از خواب پاشد ناگهان به یاد کتاب افتاد لذا با نگرانی سراغ کتاب رفت اما دید تمام کتاب با خط زیبایی نگارش شده است . شیخ مفید مبهوت مانده بود لذا مرتب کتاب را ورق می زد ناگهان آخرین برگه کتاب آمد که روی آن نوشته شده بود : کتبه صاحب العصر و الزمان یعنی این کتاب را صاحب عصر و زمان (حضرت مهدی) نوشت .📚حکایت خوبان،۵۷۸ ~~~~~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۵۶
داستان های عبرت آموز
💠نزول کتاب آسمانی انجیل بر حضرت عیسی(ع) بنا به نقل نویسنده "وقایع الایام" نزول کتاب آسمانی "انجیل" بر حضرت عیسی بن مریم(ع) در روز سوم ماه رمضان واقع گردید،(1) ولی ابن کثیر در یک روایت، نزولش را سیزدهم(2) و در روایتی دیگر در روز هیجدهم ماه رمضان دانسته است. (3) پس از عروج حضرت عیسی(ع) به آسمان، کتاب مقدس "انجیل" دستخوش تغییر و تحول و حتی نابودی گردید. تا این که نخستین کتابی که به نام "انجیل" به قید کتابت درآمد، "انجیل مارکیون" بود، که حدود 134 سال پس از میلاد مسیح(ع) در آسیای صغیر و یا در یونان تألیف گردید. پس از آن، کتاب های دیگری از سوی مبلغان و پیشوایان مذهبی به نام "انجیل" تألیف شد. (4) در قرن چهارم میلادی، پس از گرایش "کنستانتیس اول" امپراتوری روم به مسیحیت، کلیسای مسیحیت با تشکیل انجمنی به بحث و بررسی درباره انتخاب کتب معتبر و مقدس مسیحیت پرداخت و از میان بیش از 160 انجیل و رسائل و تواریخ مربوط به مسیحیت که در کلیساها و مجامع مذهبی قرائت می شد، تنها 27 کتاب را برگزید و آن ها را در مقابل تورات که به "عهد عتیق" معروف بود،"عهد جدید" نامیدند. (5) از میان این 27 کتاب، چهار کتاب در میان مذاهب مختلف مسیحیت به عنوان انجیل برتر شناخته شد، که عبارتند از: انجیل متی، انجیل مرقس، انجیل لوقا و انجیل یوحنا. تمامی این کتاب ها، ده ها سال پس از عروج مسیح(ع) گردآوری شدند. (6) گفتنی است که از میان کتاب های مقدس مسیحیان، "انجیل برنابا" که خود "برنابا = BARNABAS" از حواریون حضرت مسیح(ع)، نویسنده آن بود، مطالبش با متون تاریخی مطابقت داشت و با اخبار قرآن مجید درباره حضرت عیسی(ع) و داستان های وی موافقت زیادی داشت، ولی به عللی مورد تصویب کلیسای مسیحیت قرار نگرفت و از گردونه خارج گردید. (7) به هر روی، آن چه به نام "انجیل" هم اکنون در میان مسیحیان و غیر مسیحیان موجود است، انجیل اصلی حضرت عیسی(ع) نیست. بلکه روایات و برداشت های حواریون و یا شاگردان حواریون آن حضرت می باشد. 1- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 22 2- البدایه و النهایه (ابن کثیر)، ج3، ص 11 3- همان، ج2، ص 92 4- اسلام و عقائد و آراء بشری (علامه یحیی نوری)، ص 452 5- همان، ص 445 6- همان، ص 448 7- همان، ص  ~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۵۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 شبی شیخ مفید در خواب دید که در مسجد کرخ از مساجد بغداد نشسته است و فاطمه زهرا(س) دست امام حسین(ع) و امام حسین(ع) را گرفته بود و به نزد شیخ مفید آمد و فرمود: «یا شیخ! علّمهما الفقه ؛ ای شیخ به این دو، فقه تعلیم بده». شیخ از خواب بیدار شده و در حیرت افتاد که این چه خوابی بود و من کی هستم که به دو امام فقه تعلیم دهم؟ از سوی دیگر خواب دیدن امامان معصوم(ع) خواب شیطانی نیست. وقتی صبح شد، شیخ به مسجدی که در خواب دیده بود رفت و در آنجا نشست؛ ناگهان دید که زنی جلیل و محترم در حالی که کنیزان دور او را گرفته و دست دو پسر را در دست دارد وارد مسجد شد. وی به نزد شیخ آمد و گفت: «یا شیخ علمهما الفقه». شیخ تعبیر خواب را فهمید و به تعلیم و تربیت آنان همت گماشت و بسیار به آن دو بزرگوار احترام می‏نمود. آن دو پسر کسی نبودند جز «سید رضی» معروف به شریف و «سید مرتضی» معروف به علم الهدی، که از فقهای سرامد روزگار شدند.📚داستانهایی از علما ~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۵۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 در نقطه‎ای نزدیکی پلدختر، روستایی است که در آن قبّه‎ای ساخته شده است که زیر آن دو قبر وجود دارد. یکی از قبرها متعلّق به سیدی است که عالم و امام جماعت آن ده بوده است و دیگری متعلّق به یکی از اهالی روستاست. داستان این دو قبر این است که سال‎ها قبل، در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان، آن روستایی امام جماعت ده را برای افطار به منزلش دعوت می‎کند و امام جماعت هم می‎پذیرد. هنگام مغرب امام جماعت برای افطار به خانه‎ی آن روستایی می‎رود، ولی هنوز او به منزل نیامده بود. اهل خانه از او استقبال می‎کنند و پس از اذان از او می‎پرسند افطاری بیاوریم یا اوّل نمازتان را می‎خوانید؟ میهمان می‎گوید نماز را اوّل می‎خوانم تا میزبانمان از راه برسد و همراه با او افطار کنیم و مشغول نماز می‎شود. اهل خانه در اطاق مشغول آماده کردن سفره‎ی افطار می‎شوند و شاهد نماز خواندن وی هم بودند. بعد از اینکه نماز او تمام می‎شود، به وی می‎گویند شما که نماز می‎خواندید، چطور صدای حیوانات ده و صدای رودخانه و امثال آن همچنان می‎آمد؟ میهمان می‎پرسد مگر قرار بود نیاید؟ اهل خانه می‎گویند ولی آقای ما هر وقت به نماز می‎ایستد، همه‎ی این صداها خاموش می‎شود. میهمان خیلی تعجّب می‎کند، ولی به روی خود نمی‎آورد تا اینکه میزبان به منزل می‎رسد و از میهمان می‎پرسد افطار کنیم یا من هم نمازم را بخوانم؟ میهمان می‎گوید اوّل شما نمازتان را بخوانید. وقتی آن روستایی به نماز می‎ایستد، عالِم ده با تعجّب متوجّه می‎شود همه‎ی صداهای ده خاموش شد و یک سکوت عمیق حاکم شد. از اینجا به مرتبه‎ی بلند معنوی آن روستایی به ظاهر ساده پی می‎برد و وصیت می‎کند هر وقت من از دنیا رفتم، جسدم را کنار قبر این روستایی دفن کنید و اکنون این دو نفر در کنار هم به خاک سپرده شده‎اند. داستانی از مرحوم حاج میرزا اسماعیل دولابی 📚 مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۵۹
18.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️آموزش خوشنویسی باخودکار❤️ دارای مدرک انجمن خوشنویسان (مقدماتی،سطح یک وسطح دو) دارای مدرک رتبه عالی خط ریز بصورت تضمینی در ۸ جلسه مدرس مجیدآل حسین فیلم ورفع اشکال آموزش فقط ایتا پیام👇 ۰۹۳۸۳۲۷۷۷۶۷ http://eitaa.com/joinchat/3447193675C585963c761
💠مناظره شیخ مفید با قاضی سنی مذهب   در عصر شیخ مفید‌(ره)، یکی از علمای بزرگ اهل تسنّن، در بغداد مجلس درسی داشت، و به نام «قاضی عبدالجبّار» خوانده می‌شد، روزی قاضی عبدالجبّار در مجلس درس خود نشسته بود، شاگردانش از سنّی و شیعه حاضر بودند، در آن روز شیخ مفید‌(ره) نیز به آن مجلس وارد شد و دم در نشست، قاضی تا آن روز شیخ مفید را ندیده بود، ولی وصفش را شنیده بود.  پس از لحظه‌ای، شیخ مفید به قاضی رو کرد و گفت: «آیا اجازه می‌دهی، در حضور این دانشمندان، سؤالی از شما ‌کنم؟»  قاضی: بپرس  شیخ مفید: این حدیثی که شیعیان روایت می‌‌کنند که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ در صحرای غدیر، درباره علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:  «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ: هر کس که من مولای اویم، پس علی‌ مولای اوست»  آیا این حدیث صحیح است و یا این‌که شیعه آن را به دروغ ساخته است؟  قاضی: این روایت،صحیح است.  شیخ مفید: منظور از کلمه «مولی» در این روایت چیست؟  قاضی: منظور، آقائی و اولویّت است.  شیخ مفید: اگر چنین است پس طبق فرموده پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ،‌ علی‌ـ علیه السّلام ـ آقائی و اولویّت بر دیگران دارد، بنابراین، این همه اختلاف و دشمنی‌ها بین شیعه و سنّی برای چیست؟  قاضی: ای برادر! این حدیث (غدیر) روایت (و مطلب نقل شده) است، ولی خلافت ابوبکر، «درایت» و امری مسلّم است، و آدم عاقل، به خاطر روایتی، درایت را ترک نمی‌کند!!  شیخ مفید: شما درباره این حدیث چه می‌گویید که پیامبر‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ، در شأن علی‌ـ علیه السّلام ـ فرمود:  «یَا عَلیُّ حَرْبُکَ حَرْبِی وَ سِلْمُکَ سِلمِی»: «ای علی! جنگ تو،‌جنگ من است، و صلح تو،‌ صلح من است»  قاضی: این حدیث،‌صحیح است.  شیخ مفید: بنابراین آنان‌که جنگ جَمَل را به راه انداختند مانند طلحه و زبیر و عایشه و...و با علی ـ علیه السّلام ـ جنگیدند، طبق حدیث فوق و اعتراف شما به صحّت آن، باید (با شخص رسول خدا‌ـ صلّی‌ اللّه علیه وآله ـ جنگیده باشند) و کافر باشند.  قاضی: ای برادر! آن‌ها (طلحه و زبیر و ...) توبه کردند.  شیخ مفید: جنگ جمل، درایت و قطعی است، ولی در این‌که پدید آورندگان جنگ، توبه کرده‌اند، روایت و شنیدنی است، و به گفته تو نباید درایت را فدای روایت کرد، و مرد عاقل به خاطر روایت، درایت را ترک نمی‌کند.  قاضی، در پاسخ این سؤال فرومانده، پس از ساعتی درنگ ، سرش را بلند کرد و گفت : «تو کیستی؟»  شیخ مفید: من خادم شما محمّد‌‌‌بن محمّد‌بن نعمان هستم.  قاضی همان‌دم برخاست و دست شیخ مفید را گرفت و بر جای خود نشانید و به او گفت: «اَنْتَ الْمُفِیدُ حقّاً»: «تو در حقیقت، مفید (فایده بخش) هستی»  علمای مجلس از رفتار قاضی رنجیده خاطر شدند و همهمه کردند، قاضی به آن‌ها گفت: من در پاسخ این شیخ (مفید)، درمانده شدم، اگر هر یک از شما پاسخی دارد، برخیزد و بیان کند.  هیچ کس برنخواست، به این ترتیب، شیخ مفید،پیروز شد و لقب «مفید» در این مجلس، برای او بر سر زبان‌های مردم افتاد.  📚مجالس المؤمنین، ج 1، ص 200 و 201 (مجلس پنجم) ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖دعای روز پنجم
💠 امام خمینی یکی از همراهان امام در نجف اشرف، نقل کرده است: ایشان در ماه مبارک رمضان هر روز ده جزء قرآن در ماه مبارک رمضان می خواندند؛ یعنی در هر سه روز یک دوره قرآن می خواندند. برادران خوشحال بودند که دو دوره قرآن را خوانده اند، ولی بعداً می فهمیدند که امام ده یا یازده بار قرآن را ختم کرده است. یکی از فرزندان امام می گفت: شبی در ماه رمضان، من در پشت بام خوابیده بودم. خانه ایشان یک خانه کوچک 45 متری بود. بلند شدم دیدم که صدا می آید. و بعد متوجه شدم که آقاست، که در تاریکی در حال نماز خواندن است. دست هایش را طرف آسمان دراز کرده و گریه می کند. برنامه عبادی ایشان این بود که در ماه رمضان، شب تا صبح نماز و دعا می خواندند و بعد از نماز صبح و مقداری استراحت، صبح زود برای کارهایشان آماده بودند. ماه رمضان برای ایشان، ارزش خاصی داشت، بدین جهت در این ماه، ملاقاتهای خود را تعطیل می کرد تا بهره بیشتری از برکات آن ببرد. ایشان می فرمود: « خود ماه رمضان، کاری است. » لذا کارهای دیگر را کم می کرد. و بیشتر به تلاوت دعا و قرآن می پرداخت. در این ماه، شعر نمی خواند و نمی سرود و به شعر گوش هم نمی داد و دگرگونی خاصی متناسب به این ماه، در زندگی خود ایجاد می کرد؛ به گونه ای که سراسر این ماه را به تلاوت قرآن مجید، دعا و به جا آوردن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپری می کرد. غذا بسیار کم می خورد. حتی در روزهای بلند و طولانی ، روزه می گرفت، اما وقت افطار و سحر، آن قدر کم می خورد که خادمش فکر می کرد آقا چیزی از غذا نخورده است.📚حکایت های علما ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۶۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 امتحان مردانگی قبل از عملیات مطلع الفجر بود. جهت هماهنگی بهتر، جلسه‌ای در محل گروه اندرزگو برگزار شد. من و ابراهیم و شش نفر از فرماندهان ارتش و سپاه در جلسه حضور داشتیم. اواسط جلسه بود که ناگهان از پنجره، یک نارنجک به داخل پرتاب شد! دقیقا وسط اتاق افتاد. از ترس رنگم پرید. همان‌طور که نشسته بودم، سرم را در بین دستانم گرفتم و به سمت دیوار چمباتمه زدم. بقیه هم مانند من، هر یک به گوشه‌ای خزیدند. لحظات به‌سختی می‌گذشت، اما صدای انفجار نیامد. خیلی آرام چشمانم را باز کردم. از لابه‌لای دستانم به وسط اتاق نگاه کردم. باورکردنی نبود! با چشمانی که از تعجب بزرگ شده بود گفتم: «آقا ابرام …!» بقیه هم یکی‌یکی سرهای خود را بلند کردند. همه با رنگ پریده وسط اتاق را نگاه می‌کردند. در حالی که همهٔ ما در گوشه‌وکنار اتاق خزیده بودیم، ابراهیم روی نارنجک خوابید بود! در همین حین مسئول آموزش وارد اتاق شد. با کلی معذرت‌خواهی گفت: خیلی شرمنده‌ام. این نارنجک آموزشی بود. اشتباهی افتاد داخل اتاق شما! گویی این نارنجک آمده بود تا مردانگی ما و ابراهیم را بسنجد. 📚 برگرفته از کتاب ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۶۲
💠 نور عبادت گاهی کمرنگ می شود جوانی به مادر خود گفت: مادر، گاهی اوقات در عبادت سست می شوم، پاره ای از اوقات حس می کنم رشته ی تاریکی بر نورانیت باطنم می دود، حرام خور نیستم، با بدان معاشرت ندارم و از عوامل کسالت در عبارت پرهیز می کنم، برای حل آن به نتیجه ای نرسیدم. خواستم که از شما سوال کنم، احتمالاً عامل این کسالت و تاریکی از شما به من منتقل شده است، حقیقت را به من بگو، تا من به علاج خود برخیزم. مادرم گفت: پسرم،‌ زمانی که تو را حامله بودم پدرت در سفر بود، وقت زردآلوی رسیده فود، من از خانه بیرون نمی رفتم نمی توانستم زردآلود بخرم برای پهن کردن رخت به بام رفتم،‌ چشمم به زردآلوی زیادی افتاد که همسایه برای خشک کردن پهن کرده بود، به اندازه ی چشیدن، اندکی از آن زردآلوها را خوردم، ولی بعد پشیمان شدم، و روی رضایت گرفتن را هم نداشتم، جوان گفت: مادر علت مسئله پیدا شد، اجازه می خواهم به خانه همسایه بروم، و این مسئله را با او مطرح کنم، تا از این پس بدون حمله ی شیطان بتوانم خدا را عبادت کنم! 📚زنان در آخرالزمان داستانهای آموزنده ~~~~~~~~ @Dastanhayeebratamooz ══🇮🇷🌹🇮🇷═════ 💫💫💫💫 ۸۶۳